میلاد علی پور

Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
crash through٢٠:٠٣ - ١٤٠٠/٠٦/٢٧با شکستن/تخریب کردن/له کردن از مانعی رد شدن، نفود/رخنه کردن، خط را شکستنگزارش
7 | 0
not much of a٠٠:٣٣ - ١٤٠٠/٠٦/٢٧حریفِ دیگری نبودن، به پای دیگری نرسیدن، در حد واندازه های دیگری ظاهر نشدن، ( از لحاظ مقایسه میانِ دو چیز )گزارش
0 | 1
zoom away٢١:٣٥ - ١٤٠٠/٠٦/٢٦عجله داشتن، به سرعت رفتن، گاز وسیله ای را گرفتن، تخت گاز رفتن، به سرعت جایی را ترک کردنگزارش
2 | 0
sharing١٩:١٨ - ١٤٠٠/٠٦/٢٦درد و دل، صحبت کردن، حرف زدن، دراختیار گذاشتن ( چه اطلاعات و چه موراد دیگر )گزارش
2 | 1
raise one٢١:٥٨ - ١٤٠٠/٠٦/٢٥باورنکردن، ابرو بالا انداختن در اثر نارضایتی یا تعجب. ناراحتی خود را نشان دادنگزارش
2 | 0
sputter٠١:٠٤ - ١٤٠٠/٠٦/٢٥به سختی حرف زدن، ( به دلایلِ عصبی بودن یا غمگین بودن یا هیجان زده بودن، یا شوکه شدن )گزارش
7 | 0
splash٢٣:٣٨ - ١٤٠٠/٠٦/٢٤حرکت کردن در آب، به نحوی که بخشی از آن به اطراف بپاشد، همچون خودرویی که از داخل چاله ی آبی با سرعت رد می شودگزارش
12 | 0
fall in a heap٢٣:٠١ - ١٤٠٠/٠٦/٢٤از پا افتادن، ناک اوت شدن، افتادن و دیگر یارای بلند شدن نداشتنگزارش
0 | 1
rail against٢٢:٤١ - ١٤٠٠/٠٦/٢٤سرزنش کردن، انتقاد کردن، توبیخ کردن، خُرده گرفتن، ایراد گرفتنگزارش
2 | 1
down٠١:٣٠ - ١٤٠٠/٠٦/٢٤از میانِ، از دلِ، از وسطِ، در امتدادِ، در میانِ، از ( برای عبور از مکانها استفاده می شود )گزارش
14 | 1
practicing religion٢٣:٢٦ - ١٤٠٠/٠٦/٢٣فعالِ مذهبی، فرد مذهبی که تمام مناسک و رفتار های دینی را دقیق و موبه مو اجرا می کندگزارش
7 | 0
off guard٢٢:٥٦ - ١٤٠٠/٠٦/٢٢از حالت تدافعی/دفاعی خارج ساختن/بیرون آوردن، یخ کسی را باز کردنگزارش
12 | 1
brush by١٧:١٩ - ١٤٠٠/٠٦/٢٢به سرعت از کنار کسی رد شدن ( درحالی که کمی با او برخورد کردن، یا تماس داشتن، مانند مالیده شدن لباسهایشان به هم )گزارش
9 | 0