
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
reach out٠٢:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢١دست رسی پیدا کردن، دست یافتن، خود را به کسی/چیزی رساندن
گزارش28 | 1
waiting game٠٢:٢٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢١سر دواندن، منتظر گذاشتن، بازی انتظار، منتظر نگه داشتن
گزارش9 | 1
bills٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١صورتحساب، هزینه ها
گزارش39 | 1
bill٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١هزینه
گزارش14 | 1
sigmoid colon٠١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢١خم روده، بخشِ انتهاییِ پس روده
گزارش9 | 1
inflexible١٣:٤٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٨تغییر ناپذیر
گزارش21 | 1
callously١٣:٤٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٨با سنگدلی، خودخواهانه، بدون احساس مسئولیت
گزارش12 | 1
minute١٣:٢٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٨دقیق ( به جز معنای دقیقه، معنای دقیق هم دارد )
گزارش16 | 1
shot١٣:٠٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٨داغون، خراب
گزارش9 | 1
cope with١١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٨از عهده ی چیزی بر آمدن، کنار آمدن، حل کردن، برطرف کردن
گزارش21 | 1
irreparably١١:٢٩ - ١٣٩٩/٠٧/١٨به طرز جبران ناپذیری، به طور غیر قابل جبرانی، به صورتی غیرقابل ترمیم، برای همیشه، غیرقابل خوب شدن
گزارش12 | 1
wrenching١٠:٠٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٨آزار دهنده، ناراحت کننده
گزارش16 | 1
intentional٠٩:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٨آگاهانه، از روی اختیار، اختیاری
گزارش51 | 1
fester٠٤:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٨حاد تر شدن، شدید تر شدن، بیشتر شدن
گزارش44 | 1
hound١٩:٥٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٧تحت فشار گذاشتن، روی کسی کلید کردن، قفلی زدن
گزارش32 | 1
impair٢٠:٣٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٦افت کردن/ دچار افت شدن
گزارش14 | 1
swindled٢٠:١٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٦گوش بریده ( در مفهوم مجازی، کسی که سرش کلاه گذاشته اند ) فریب خورده
گزارش21 | 0
under the surface٢٠:١٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٦پشت پرده، پشت صحنه، آن روی سکه، آنسوی قضیه
گزارش28 | 1
recognizing١٩:٥١ - ١٣٩٩/٠٧/١٦با به رسمیت شناختنِ
گزارش25 | 1
non interested٠٢:١١ - ١٣٩٩/٠٧/١٦بی طرف، بی نفع، بی منفعت، بی غرض
گزارش5 | 1
abruptly٠١:١٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٦یک مرتبه
گزارش16 | 1
reassuring٢٢:٣٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٥دل خوش کُنک
گزارش37 | 1
anyone's guess٢٢:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٥هیچ کس نمی داند که، کسی خبر نداشت که، امکان نداشت کسی بداند که. . .
گزارش12 | 1
whine٢٢:٠٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٥غر غر کردن، مویه کردن
گزارش18 | 0
incensed٢٢:٠٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٥عصبانی، ناراحت، خون به جوش آمده، گُر گرفته، آمپر چسبانده
گزارش25 | 1
timetable٢١:٢٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٥ضرب الاجل، مهلت سررسید
گزارش9 | 1
notably٢١:٢٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٥نکته اینجا بود که
گزارش18 | 1
submitting٢١:٠١ - ١٣٩٩/٠٧/١٥تسلیم کردن، دادن، ارسال کردن
گزارش9 | 1
cover up٢٠:١٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٥لا پوشانی، ماستمالی کردن
گزارش5 | 0
dispel٢٠:٠٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٥از بین بردن، کنار گذاشتن، محو کردن، پاک کردن
گزارش32 | 1
shame into٢٠:٥١ - ١٣٩٩/٠٧/١٤( برای انجام کاری ) توی رودربایستی انداختن ( برای انجام کاری ) شرمنده کردن و خجالت دادن کسی
گزارش12 | 1
tragically٢٠:٣٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٤به طرز فجیعی، به شکل مصیبت آمیزی، به طرز ناراحت کننده ای ناراحت کننده اینجا بود، موضوع غم انگیز این بود که ( برای استفاده در ابتدای جمله )
گزارش39 | 1
in the context of٢٠:٢٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٤در راستای، در چارچوب، در رابطه با، در گیرو دارِ، در بارهِ، در خصوصِ
گزارش101 | 1
makeshift٢٠:٢١ - ١٣٩٩/٠٧/١٤جایگزین ( جایگزین اصلی )
گزارش16 | 1
overpowering١٩:٣٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤درهم شکننده، غالب، پیروز، قدرتمند، محکم و راسخ
گزارش9 | 1
one way or another١٨:٢٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٤به هر حال، هرچه باشد، هرکاری هم که بکنیم/بکنید، در هرحال، به هرصورت، در هر صورت
گزارش21 | 1
have١٧:٥٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٤زیر بار رفتن، پذیرفتن، قبول کردن/داشتن، گوش کسی بدهکار بودن، تو کَتِ کسی رفتن
گزارش9 | 1
scathing١٧:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٤شدید
گزارش7 | 1
jumpy١٦:١٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٤عصبی، زودرنج
گزارش9 | 1
irregularly١٦:٠٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٤نامنظم، بی نظم و ترتیب
گزارش2 | 1
speed limits٠١:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سرعت مجاز در رانندگی
گزارش5 | 1
speed limit٠١:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سرعت مطمئنه، سرعت مجاز ( در رانندگی با وسایل نقلیه موتوری )
گزارش5 | 1