میلاد علی پور

میلاد علی پور English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books

Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions

Stay classy my fellow Persians

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



reach out٠٢:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢١دست رسی پیدا کردن، دست یافتن، خود را به کسی/چیزی رساندنگزارش
28 | 1
waiting game٠٢:٢٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢١سر دواندن، منتظر گذاشتن، بازی انتظار، منتظر نگه داشتنگزارش
9 | 1
bills٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١صورتحساب، هزینه هاگزارش
39 | 1
bill٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١هزینهگزارش
14 | 1
sigmoid colon٠١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢١خم روده، بخشِ انتهاییِ پس رودهگزارش
9 | 1
inflexible١٣:٤٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٨تغییر ناپذیرگزارش
21 | 1
callously١٣:٤٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٨با سنگدلی، خودخواهانه، بدون احساس مسئولیتگزارش
12 | 1
minute١٣:٢٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٨دقیق ( به جز معنای دقیقه، معنای دقیق هم دارد )گزارش
16 | 1
shot١٣:٠٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٨داغون، خرابگزارش
9 | 1
cope with١١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٨از عهده ی چیزی بر آمدن، کنار آمدن، حل کردن، برطرف کردنگزارش
21 | 1
irreparably١١:٢٩ - ١٣٩٩/٠٧/١٨به طرز جبران ناپذیری، به طور غیر قابل جبرانی، به صورتی غیرقابل ترمیم، برای همیشه، غیرقابل خوب شدنگزارش
12 | 1
heart wrenching١٠:٠٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٨دل آزار، دل افگارگزارش
18 | 1
wrenching١٠:٠٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٨آزار دهنده، ناراحت کنندهگزارش
16 | 1
intentional٠٩:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٨آگاهانه، از روی اختیار، اختیاریگزارش
51 | 1
fester٠٤:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٨حاد تر شدن، شدید تر شدن، بیشتر شدنگزارش
44 | 1
hound١٩:٥٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٧تحت فشار گذاشتن، روی کسی کلید کردن، قفلی زدنگزارش
32 | 1
impair٢٠:٣٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٦افت کردن/ دچار افت شدنگزارش
14 | 1
swindled٢٠:١٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٦گوش بریده ( در مفهوم مجازی، کسی که سرش کلاه گذاشته اند ) فریب خوردهگزارش
21 | 0
under the surface٢٠:١٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٦پشت پرده، پشت صحنه، آن روی سکه، آنسوی قضیهگزارش
28 | 1
recognizing١٩:٥١ - ١٣٩٩/٠٧/١٦با به رسمیت شناختنِگزارش
25 | 1
to the lengths٠٢:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٦مفصلگزارش
7 | 1
non interested٠٢:١١ - ١٣٩٩/٠٧/١٦بی طرف، بی نفع، بی منفعت، بی غرضگزارش
5 | 1
abruptly٠١:١٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٦یک مرتبهگزارش
16 | 1
reassuring٢٢:٣٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٥دل خوش کُنکگزارش
37 | 1
anyone's guess٢٢:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٥هیچ کس نمی داند که، کسی خبر نداشت که، امکان نداشت کسی بداند که. . .گزارش
12 | 1
whine٢٢:٠٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٥غر غر کردن، مویه کردنگزارش
18 | 0
incensed٢٢:٠٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٥عصبانی، ناراحت، خون به جوش آمده، گُر گرفته، آمپر چسباندهگزارش
25 | 1
timetable٢١:٢٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٥ضرب الاجل، مهلت سررسیدگزارش
9 | 1
notably٢١:٢٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٥نکته اینجا بود کهگزارش
18 | 1
submitting٢١:٠١ - ١٣٩٩/٠٧/١٥تسلیم کردن، دادن، ارسال کردنگزارش
9 | 1
benchmark٢٠:١٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٥پایهگزارش
7 | 1
cover up٢٠:١٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٥لا پوشانی، ماستمالی کردنگزارش
5 | 0
dispel٢٠:٠٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٥از بین بردن، کنار گذاشتن، محو کردن، پاک کردنگزارش
32 | 1
shame into٢٠:٥١ - ١٣٩٩/٠٧/١٤( برای انجام کاری ) توی رودربایستی انداختن ( برای انجام کاری ) شرمنده کردن و خجالت دادن کسیگزارش
12 | 1
shame somebody into doing something٢٠:٥٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٤کسی را توی رودربایستی انداختن ( به منظور انجام کاری )گزارش
7 | 1
tragically٢٠:٣٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٤به طرز فجیعی، به شکل مصیبت آمیزی، به طرز ناراحت کننده ای ناراحت کننده اینجا بود، موضوع غم انگیز این بود که ( برای استفاده در ابتدای جمله )گزارش
39 | 1
in the context of٢٠:٢٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٤در راستای، در چارچوب، در رابطه با، در گیرو دارِ، در بارهِ، در خصوصِگزارش
101 | 1
makeshift٢٠:٢١ - ١٣٩٩/٠٧/١٤جایگزین ( جایگزین اصلی )گزارش
16 | 1
interest thereon١٩:٤٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سودِ روی چیزیگزارش
2 | 1
overpowering١٩:٣٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤درهم شکننده، غالب، پیروز، قدرتمند، محکم و راسخگزارش
9 | 1
one way or another١٨:٢٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٤به هر حال، هرچه باشد، هرکاری هم که بکنیم/بکنید، در هرحال، به هرصورت، در هر صورتگزارش
21 | 1
general consensus١٨:٢٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٤اتفاق نظر کلی، اجماع نظر همگانیگزارش
7 | 1
have١٧:٥٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٤زیر بار رفتن، پذیرفتن، قبول کردن/داشتن، گوش کسی بدهکار بودن، تو کَتِ کسی رفتنگزارش
9 | 1
denunciation١٧:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سرزنشگزارش
9 | 0
scathing١٧:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٤شدیدگزارش
7 | 1
jumpy١٦:١٠ - ١٣٩٩/٠٧/١٤عصبی، زودرنجگزارش
9 | 1
irregularly١٦:٠٧ - ١٣٩٩/٠٧/١٤نامنظم، بی نظم و ترتیبگزارش
2 | 1
speed limits٠١:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سرعت مجاز در رانندگیگزارش
5 | 1
speed limit٠١:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٤سرعت مطمئنه، سرعت مجاز ( در رانندگی با وسایل نقلیه موتوری )گزارش
5 | 1
within the speed limits٠١:١٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٤با حفظ سرعت مجازگزارش
2 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده