
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
میادین٠١:١٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢٥میادین به معنی میدان ها، ترکیبی غلط است که اسم پارسی با جمع مکسر عربی جمع بسته شده. المیادین و میادین در قرآن، معنای دیگری دارند، اما ترکیبی مثل �می ...
گزارش21 | 1
backing٢٢:٥٩ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤پشت کسی را گرفتن، پشت کسی در آمدن
گزارش9 | 1
landing٢٢:٥٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤رسیدن، نائل شدن، دست یافتن، نِیل
گزارش39 | 1
lobbyist٢٢:٥١ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤مبلغ، لابی کننده، لابی گر
گزارش16 | 1
charge for٢٠:٢٧ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤قیمت گذاشتن، قیمت گزاری کردن، در ازای انجام کاری بهایی طلب کردن، کارمزد گرفتن
گزارش23 | 1
acidic٢٠:١٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤تند، زننده، شدید، تهاجمی
گزارش12 | 1
not to mention that١٩:٢٧ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤ناگفته نماند که، گذشته از اینکه، چه رسد به، حتی اگر . . . را ذکر نکنیم، صرف نظر از
گزارش16 | 1
out of touch٠٥:٠٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤غیرممکن، دور از دسترس
گزارش18 | 2
prevailing٠٣:١٨ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤جاری، در جریان
گزارش34 | 1
out of order٠٣:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤خلاف قانون، خارج از دسترس
گزارش28 | 1
in the form of٠٣:١٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤در قالبِ، به عنوانِ، باشکلِ
گزارش28 | 1
going public٠٣:٠٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤علنی کردن، به همه گفتن
گزارش9 | 1
slippery slope٠٢:٣٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤شیب لغزنده، وضعیت اجتناب ناپذیر، زنجیره اتفاقات ناخوشایند ( اشاره به وضعیتی دارد که با انجام شدن یک کار، انجام کارهای دیگری که در پی آن به وجود می آی ...
گزارش87 | 1
stipulate٠٢:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤تعیین کردن
گزارش30 | 1
forthcoming٠٢:٢٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤قرار به انجام کاری/چیزی بودن/شدن
گزارش21 | 0
rivet٠٢:٠٨ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤پرچ
گزارش9 | 1
stipulated٠٢:١٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤مقرر، ملزم شده
گزارش23 | 1
alloy٠٢:٠٨ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤فلز ترکیبی
گزارش18 | 1
privileged٠٠:٥٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤مصون ، ایمن، دارای حق مصونیت
گزارش25 | 1
in some capacity٠٠:٣٦ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤در شغلی، در جایگاهی، تا حدی، تا حدودی
گزارش5 | 1
interestingly٠٠:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤نکته این بود که، شایان توجه است که، لازم به ذکر است که، موضوع این جا بود که
گزارش51 | 1
outline٠٠:٢٩ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤نشان دادن، تشریح کردن، روشن ساختن
گزارش32 | 1
cope٠٠:٢١ - ١٣٩٩/٠٧/٢٤مقابله کردن، برخورد کردن
گزارش23 | 1
demands٢٣:٠٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢١ایجاب می کند
گزارش21 | 1
outspoken٢٣:٠٩ - ١٣٩٩/٠٧/٢١سر زبون دار
گزارش28 | 1
hold the line٢٣:٠٧ - ١٣٩٩/٠٧/٢١در برابر شرایط دشوار تسلیم نشدن، طاقت آوردن، ثابت قدم بودن
گزارش30 | 1
demand٢٣:٠٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢١ایجاب کردن، لازم بودن
گزارش16 | 1
fanfare٢١:٥٧ - ١٣٩٩/٠٧/٢١با بوق و کرنا
گزارش18 | 1
fadeaway٢١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١فراموش شدن، از یادها رفتن
گزارش25 | 0
public record٢١:٤٩ - ١٣٩٩/٠٧/٢١اسناد عادی/ غیرمحرمانه ( دارای طبقه بندی عادی )
گزارش7 | 1
of assistance٢١:٤١ - ١٣٩٩/٠٧/٢١کمک حال، یاری گر، به درد بخور
گزارش9 | 1
reiterating٢١:٤٠ - ١٣٩٩/٠٧/٢١تکرار کردن/ تاکید کردن، بازگو کردن، تصریح کردن
گزارش2 | 1
headway١٩:٥٧ - ١٣٩٩/٠٧/٢١موفقیت
گزارش9 | 1
reach out٠٢:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/٢١دست رسی پیدا کردن، دست یافتن، خود را به کسی/چیزی رساندن
گزارش28 | 1
waiting game٠٢:٢٥ - ١٣٩٩/٠٧/٢١سر دواندن، منتظر گذاشتن، بازی انتظار، منتظر نگه داشتن
گزارش9 | 1
bills٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١صورتحساب، هزینه ها
گزارش39 | 1
bill٠١:٥٣ - ١٣٩٩/٠٧/٢١هزینه
گزارش14 | 1
sigmoid colon٠١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/٢١خم روده، بخشِ انتهاییِ پس روده
گزارش9 | 1
inflexible١٣:٤٨ - ١٣٩٩/٠٧/١٨تغییر ناپذیر
گزارش21 | 1
callously١٣:٤٥ - ١٣٩٩/٠٧/١٨با سنگدلی، خودخواهانه، بدون احساس مسئولیت
گزارش12 | 1
minute١٣:٢٦ - ١٣٩٩/٠٧/١٨دقیق ( به جز معنای دقیقه، معنای دقیق هم دارد )
گزارش16 | 1
shot١٣:٠٤ - ١٣٩٩/٠٧/١٨داغون، خراب
گزارش9 | 1
cope with١١:٤٢ - ١٣٩٩/٠٧/١٨از عهده ی چیزی بر آمدن، کنار آمدن، حل کردن، برطرف کردن
گزارش21 | 1
irreparably١١:٢٩ - ١٣٩٩/٠٧/١٨به طرز جبران ناپذیری، به طور غیر قابل جبرانی، به صورتی غیرقابل ترمیم، برای همیشه، غیرقابل خوب شدن
گزارش12 | 1
wrenching١٠:٠٣ - ١٣٩٩/٠٧/١٨آزار دهنده، ناراحت کننده
گزارش16 | 1