
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار : Translator of the book
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
fevered٠٠:٥٨ - ١٤٠٠/٠٤/١٨بیش فعال، بیش از حد هیجانی
گزارش5 | 0
check ticket٠٠:٣٨ - ١٤٠٠/٠٤/١٨برگه ای که در ساختمان های خاص همچون، دادگاه، ساختمان های نظامی، برخی موزه ها، برخی فروشگاهها پس از تحویل گرفتن اجناس به افراد می دهند تا مشخص باشد که ...
گزارش2 | 0
have fill٢٢:٤٩ - ١٤٠٠/٠٤/١٧به اندازه ی کافی کاری را انجام دادن، بیش از حد به کاری پرداختن، مربوط به زمانی است که فرد انقدر کاری را انجام دهد که دیگر رقبتی برای ادامه آن باقی نم ...
گزارش9 | 0
wistful٢١:١٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٧غمگین و ناراحت بودن به این دلیل که چیزی را می خواهید ولی می دانید که امکانش وجود ندارد. دل هوای چیزی کردن، هوایی شدن
گزارش28 | 1
living arrangement٢٠:٣٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٧مقدمات زندگی، تمهیدات زندگی، سر و سامان گرفتن، همزیستی کردن
گزارش2 | 0
keep to oneself٢٠:٢٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٧گوشه نشینی کردن، گوشه نشین شدن، اجتماعی نبودن
گزارش21 | 1
take pay cut١٩:٢٢ - ١٤٠٠/٠٤/١٧به دستمزد کم راضی شدن، کاهش حقوق را پذیرفتن
گزارش5 | 1
retail clerk١٩:٢٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٧فروشنده، کارمند صندوق، کارمند پشت دخل، مسئول پذیرش
گزارش0 | 1
pay cut١٩:٢٢ - ١٤٠٠/٠٤/١٧کاهش دستمزد، کم کردن حقوق
گزارش16 | 1
shabbily٠٠:٥١ - ١٤٠٠/٠٤/١٧ژنده، کهنه، نامرغوب
گزارش0 | 1
let alone٢١:٥٩ - ١٤٠٠/٠٤/١٦از آن بدتر، بدتر از همه، حالا بماند، فلان چیز پیشکش
گزارش9 | 1
specs١٩:٣٧ - ١٤٠٠/٠٤/١٦ذرات، تکه های کوچک
گزارش5 | 0
specs of١٩:٣٧ - ١٤٠٠/٠٤/١٦بخش های، ذراتِ، تکه های
گزارش2 | 0
spec١٩:٣٧ - ١٤٠٠/٠٤/١٦ذره، تکه، بخش کوچک
گزارش7 | 0
absentmindedly١٩:٣٦ - ١٤٠٠/٠٤/١٦بدون توجه به اطراف، بدون اینکه بداند چه کار دارد می کند، بدون اینکه حواسش به خود/کارِ خود/دیگران باشد
گزارش12 | 0
drag١٩:٣٣ - ١٤٠٠/٠٤/١٦پُک زدن، کشیدن دود به داخل ریه
گزارش5 | 1
telltale١٩:٢٩ - ١٤٠٠/٠٤/١٦واضح، علنی
گزارش7 | 1
flirt١٨:٠٢ - ١٤٠٠/٠٤/١٦الزاما معنای لاس زدن نمی دهد، لاس زدن با توجه به معنایش در فرهنگ های فارسی خودش معنی های متفاوتی دارد، از جمله چانه زنی برای بردن لذت جنسی. در نتیجه ...
گزارش41 | 1
mope about١٧:٤٥ - ١٤٠٠/٠٤/١٦سرگردان بودن، بلاتکلیف بودن، احساس تأسف برای خود کردن، ناراحت بودن، دل و دماغ نداشتن
گزارش2 | 0
assembly point١٧:٤٠ - ١٤٠٠/٠٤/١٦محل تجمع، محل گردآمدن، میعادگاه
گزارش5 | 0
participate١٧:١٥ - ١٤٠٠/٠٤/١٦حاضر شدن، حضور داشتن
گزارش30 | 0
i can tell you١٦:١٩ - ١٤٠٠/٠٤/١٦مشخصه، واضحه، تابلوئه، یا به حالتی کنایه آمیز تر می توان گفت: نه بابا، غیب می گی؟، توروخدا؟!!!
گزارش16 | 0
go about٢١:٣١ - ١٤٠٠/٠٤/١٥ادامه دادن ( مانند گذشته )
گزارش7 | 0
overcome١٦:٠٧ - ١٤٠٠/٠٤/١٥تحت تأثیر چیزی بودن
گزارش12 | 0
tortured١٦:٠٠ - ١٤٠٠/٠٤/١٤رنجیده، عذاب دیده، شکنجه شده، آزار دیده، در عذاب، زیان دیده
گزارش16 | 0
against١٣:٥٥ - ١٤٠٠/٠٤/١٤آنسوی، آن سمتِ، آن طرفِ ( برای نشان دادن پشت و عکسِ چیزی )
گزارش21 | 1
lackluster١٣:٣٤ - ١٤٠٠/٠٤/١٤درمفهوم عام: به دردنخور
گزارش9 | 1
swirl around٠٣:٣٩ - ١٤٠٠/٠٤/١٤تکان خوردن، به اطراف جابجا شدن، چرخیدن، این ور و آن ور رفتن
گزارش9 | 0
posted٢١:٢٨ - ١٤٠٠/٠٤/١٢اعلام شده
گزارش12 | 1
longing١٩:١٤ - ١٤٠٠/٠٤/٠٨تمایل
گزارش9 | 0
post١٧:٣٩ - ١٤٠٠/٠٤/٠٨علاوه بر معادل های بالا، معنی چپر، پرچین و حصار هم می دهد
گزارش14 | 0
erode١٥:٠٧ - ١٤٠٠/٠٤/٠٨کم کردن، پایین آوردن، کاستن
گزارش9 | 1
bone weary٢٠:٢٢ - ١٤٠٠/٠٤/٠٧خسته و کوفته، داغان و از پا افتاده
گزارش7 | 1
bone tired٢٠:٢٢ - ١٤٠٠/٠٤/٠٧خسته و کوفته، داغان، از پا افتاده
گزارش2 | 1
miss٠٠:٢٨ - ١٤٠٠/٠٤/٠٧پرهیز کردن، دوری کردن، جلوگیری کردن، صرفنظر کردن، نادیده گرفتن، بی خیال شدن
گزارش21 | 1
scythian١٧:١٥ - ١٤٠٠/٠٤/٠٦یکی از اقوام آریایی
گزارش5 | 1
bear hug١٠:٠٨ - ١٤٠٠/٠٤/٠٥محکم در آغوش کشیدن، محکم بغل کردن
گزارش14 | 0
on sight١٧:٢٢ - ١٤٠٠/٠٤/٠٣فورا، در آن، درجا، بی درنگ، یک مرتبه، بدون معطلی، بی معطلی، بلافاصله
گزارش28 | 0
oblige١٢:٥٩ - ١٤٠٠/٠٤/٠٣پذیرفتن، تبعیت کردن، مطابق با میل یا خواسته ی کسی رفتار کردن
گزارش18 | 0
babushka١٠:٠٥ - ١٤٠٠/٠٤/٠٣نوعی روسری که زنان کشاورز روس به روی موهای خود می بندند
گزارش5 | 0
trace٠٠:٠١ - ١٤٠٠/٠٤/٠٣نقش بستن
گزارش2 | 0
weave in and out٢٣:٤٥ - ١٤٠٠/٠٤/٠٢از میان چیزی رد شدن، از وسط جایی عبور کردن
گزارش5 | 1
canopy٠١:٥٨ - ١٤٠٠/٠٣/٣١چتر درختان، سایه ی درختان متراکم ( برای نمونه در جنگل )
گزارش37 | 1
gear٠٠:٣٧ - ١٤٠٠/٠٣/٣١رو پوش، پیش بند
گزارش5 | 0
hover over٠٠:١٤ - ١٤٠٠/٠٣/٣١پرسه زدن در اطرافِ. . . ، بالا و پایین کردن در کنارِ، اینور و آن ور رفتن
گزارش5 | 0
dash٢٣:٥٨ - ١٤٠٠/٠٣/٣٠پراکنده بودن، در همه جا بودن، گسترده بودن
گزارش5 | 1
no hard feelings٠٢:٥١ - ١٤٠٠/٠٣/٢٨به دل نگیریا، یه وقت از دستم ناراحت نشی
گزارش28 | 1
henchmen٠٠:١٦ - ١٤٠٠/٠٣/٢٤دار و دسته، حواریون ( اصطلاحا، یاران صمیمی، نه حواریونِ عیسی ع )
گزارش12 | 0