
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
at any moment٠١:٠٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥در هر لحظه، هروقت که شد، هرچه زودتر
گزارش9 | 1
strategical٠٠:٣٢ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥راهبردی، سوق الجیشی
گزارش2 | 0
chaise٠٠:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥صندلیِ تخت گونه، تخت، نیمکتِ راحتی، نیمکتِ دراز کشیدن
گزارش12 | 0
tortured٢٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤غیر رُک، تغییر یافته، تحریف شده، از عمد سخت شده، ریاکارانه، فریبکارانه
گزارش14 | 0
pour onto١٥:٠٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤پول را جایی ریختن، پول را صرف چیزی کردن، جریان داشتن، درحرکت بودن، تعداد زیادی باهم به جایی وارد شدن، هجوم آوردن، از راه رسیدن
گزارش2 | 0
congregated١٤:٤٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤جمع شده ، گرد آمده، تجمع کرده
گزارش9 | 0
fa�ade١١:٠٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤نمای خارجی، جبهه، نمای سر در، سر در، نما، نقاب
گزارش5 | 0
hop٢٢:١٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣از جا پریدن
گزارش14 | 1
grandfather clock٢٢:٠٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣ساعت های بزرگِ کفی که روی کف زمین قرار می گرفتند
گزارش5 | 0
ducked into٢١:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣وارد جایی شدن، درونِ چیزی رفتن
گزارش7 | 0
trek٢٠:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣گام برداشتن، قدم زدن
گزارش5 | 0
light upon١٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣شانسی پیدا کردن، دست به چیزی خوردن، دست به جایی برخورد کردن، ناگهانی یافتن
گزارش5 | 0
root around١٧:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣واررسی کردن، بررسی کردن
گزارش5 | 1
unattended١٧:٢٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣به امان خدا رها کردن
گزارش5 | 0
blas١٧:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣خونسرد، بی تفاوت، بی اعتنا، نا مشتاق، ناخواستار
گزارش9 | 0
unhampered١٥:٥٢ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣آزاد از، بی قید از
گزارش2 | 0
wave through١٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣با دست اشاره کردن برای عبور کسی یا وسیله ای نقلیه
گزارش2 | 0
swung١١:٥٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣برگرداندن
گزارش30 | 0
papers١١:٥٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣مدارک، مدارک شناسایی، کارتهای شناسایی
گزارش9 | 0
way١١:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣سمت، جهت، طرف، سو
گزارش2 | 1
lift١٩:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢رهاندن، آزاد کردن
گزارش5 | 0
master plan١٩:٤٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢برنامه ی فراگیر، طرح کلی
گزارش2 | 0
calculating١٩:٤٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢سنگدل، بی رحم، ظالم، بی مروت
گزارش12 | 1
seep into١٨:٢٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢نفوذ کردن به جایی، رسوخ کردن به درون چیزی، تراوش کردن داخل چیزی
گزارش12 | 0
cloying١٨:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢ناخوشایند، تهوع آور
گزارش7 | 1
fall in line١٣:٤٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢همرنگ جماعت شدن، مانند بقیه رفتار کردن
گزارش12 | 0
pompom١٢:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢منگوله
گزارش2 | 0
handiwork٢١:٥٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠١دستآورد، محصول، نتیجه
گزارش2 | 0
account for٢١:٥٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠١در بر گرفتن، شامل شدن
گزارش18 | 1
be up to no good١٨:٥٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠١ریگی به کفشِ کسی بودن، نیت بد داشتن، غلطی کردن، یک جای کارِ کسی لنگیدن
گزارش14 | 1
strike١٨:٤٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠١تحت تأثیر گذاشتن، توجه را جلب کردن، به چشم آمدن، اثرگذاشتن
گزارش18 | 1
scratchy١٧:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠١زمخت، نابه هنجار، سخت، خشن، سنگین، تند، زننده
گزارش7 | 0
fatalistic١٦:٣٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠١جبرگرا، سرنوشت گرا
گزارش2 | 0
drop into١٥:٤٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠١نشستن، فرو افتادن، لم دادن، انداختن
گزارش14 | 0
budding١٧:٣٨ - ١٤٠٠/٠٤/٣١فزاینده
گزارش2 | 0
flower١٦:٤٧ - ١٤٠٠/٠٤/٣١تقویت شدن/کردن، موفق شدن، بیشتر شدن، به ثمر و بار نشستن
گزارش0 | 1
skirt١٦:٢٣ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩دور زدن، پیچاندن، از دور چیزی رد شدن/عبور کردن/گذشتن
گزارش18 | 2
dazzling١٦:١٧ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩مسحور کننده، جادو کننده
گزارش12 | 1
a thing or two١٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩کلی مطلب، اطلاعاتِ بسیار، بسیار زیاد، کاملا آشنا بودن با چیزی
گزارش7 | 1
as hell١٠:١٦ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩مثل چی، مث خر، مثل سگ
گزارش28 | 1
delousing٠٤:١٥ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩شپش زدایی
گزارش12 | 0
tie up٠٧:٥٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨اشغال بودن/کردن خط تلفن
گزارش16 | 0
relent٠٧:٤٢ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨دست کشیدن، وا دادن
گزارش14 | 0
upturned٠٤:٠٦ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨رو به بالا
گزارش16 | 0