میلاد علی پور

میلاد علی پور English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books

Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions

Stay classy my fellow Persians

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



a heartbeat away١١:٣١ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥یک سر سوزن فاصله داشتنگزارش
2 | 0
at any moment٠١:٠٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥در هر لحظه، هروقت که شد، هرچه زودترگزارش
9 | 1
strategical٠٠:٣٢ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥راهبردی، سوق الجیشیگزارش
2 | 0
chaise٠٠:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٥صندلیِ تخت گونه، تخت، نیمکتِ راحتی، نیمکتِ دراز کشیدنگزارش
12 | 0
tortured٢٣:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤غیر رُک، تغییر یافته، تحریف شده، از عمد سخت شده، ریاکارانه، فریبکارانهگزارش
14 | 0
pour onto١٥:٠٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤پول را جایی ریختن، پول را صرف چیزی کردن، جریان داشتن، درحرکت بودن، تعداد زیادی باهم به جایی وارد شدن، هجوم آوردن، از راه رسیدنگزارش
2 | 0
congregated١٤:٤٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤جمع شده ، گرد آمده، تجمع کردهگزارش
9 | 0
fa�ade١١:٠٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٤نمای خارجی، جبهه، نمای سر در، سر در، نما، نقابگزارش
5 | 0
double over٢٢:١٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣به جلو خم شدنگزارش
7 | 0
hop٢٢:١٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣از جا پریدنگزارش
14 | 1
grandfather clock٢٢:٠٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣ساعت های بزرگِ کفی که روی کف زمین قرار می گرفتندگزارش
5 | 0
ducked into٢١:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣وارد جایی شدن، درونِ چیزی رفتنگزارش
7 | 0
trek٢٠:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣گام برداشتن، قدم زدنگزارش
5 | 0
light upon١٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣شانسی پیدا کردن، دست به چیزی خوردن، دست به جایی برخورد کردن، ناگهانی یافتنگزارش
5 | 0
root around١٧:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣واررسی کردن، بررسی کردنگزارش
5 | 1
unattended١٧:٢٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣به امان خدا رها کردنگزارش
5 | 0
blas١٧:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣خونسرد، بی تفاوت، بی اعتنا، نا مشتاق، ناخواستارگزارش
9 | 0
unhampered١٥:٥٢ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣آزاد از، بی قید ازگزارش
2 | 0
wave through١٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣با دست اشاره کردن برای عبور کسی یا وسیله ای نقلیهگزارش
2 | 0
swung١١:٥٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣برگرداندنگزارش
30 | 0
papers١١:٥٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣مدارک، مدارک شناسایی، کارتهای شناساییگزارش
9 | 0
way١١:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/٠٣سمت، جهت، طرف، سوگزارش
2 | 1
lift١٩:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢رهاندن، آزاد کردنگزارش
5 | 0
master plan١٩:٤٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢برنامه ی فراگیر، طرح کلیگزارش
2 | 0
calculating١٩:٤٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢سنگدل، بی رحم، ظالم، بی مروتگزارش
12 | 1
faint heartedness١٨:٤٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢ترس، بزدلی، ترسو بودنگزارش
2 | 0
seep into١٨:٢٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢نفوذ کردن به جایی، رسوخ کردن به درون چیزی، تراوش کردن داخل چیزیگزارش
12 | 0
cloying١٨:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢ناخوشایند، تهوع آورگزارش
7 | 1
fall in line١٣:٤٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢همرنگ جماعت شدن، مانند بقیه رفتار کردنگزارش
12 | 0
pompom١٢:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠٢منگولهگزارش
2 | 0
handiwork٢١:٥٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠١دستآورد، محصول، نتیجهگزارش
2 | 0
account for٢١:٥٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠١در بر گرفتن، شامل شدنگزارش
18 | 1
be up to no good١٨:٥٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠١ریگی به کفشِ کسی بودن، نیت بد داشتن، غلطی کردن، یک جای کارِ کسی لنگیدنگزارش
14 | 1
strike١٨:٤٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠١تحت تأثیر گذاشتن، توجه را جلب کردن، به چشم آمدن، اثرگذاشتنگزارش
18 | 1
scratchy١٧:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠١زمخت، نابه هنجار، سخت، خشن، سنگین، تند، زنندهگزارش
7 | 0
fatalistic١٦:٣٥ - ١٤٠٠/٠٥/٠١جبرگرا، سرنوشت گراگزارش
2 | 0
drop into١٥:٤٩ - ١٤٠٠/٠٥/٠١نشستن، فرو افتادن، لم دادن، انداختنگزارش
14 | 0
budding١٧:٣٨ - ١٤٠٠/٠٤/٣١فزایندهگزارش
2 | 0
flower١٦:٤٧ - ١٤٠٠/٠٤/٣١تقویت شدن/کردن، موفق شدن، بیشتر شدن، به ثمر و بار نشستنگزارش
0 | 1
skirt١٦:٢٣ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩دور زدن، پیچاندن، از دور چیزی رد شدن/عبور کردن/گذشتنگزارش
18 | 2
dazzling١٦:١٧ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩مسحور کننده، جادو کنندهگزارش
12 | 1
a thing or two١٣:٢٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩کلی مطلب، اطلاعاتِ بسیار، بسیار زیاد، کاملا آشنا بودن با چیزیگزارش
7 | 1
cut corners١٠:٥٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩شرتی کار کردنگزارش
12 | 1
as hell١٠:١٦ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩مثل چی، مث خر، مثل سگگزارش
28 | 1
delousing٠٤:١٥ - ١٤٠٠/٠٤/٢٩شپش زداییگزارش
12 | 0
for the moment٠٨:٠٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨در همان لحظهگزارش
12 | 1
tie up٠٧:٥٠ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨اشغال بودن/کردن خط تلفنگزارش
16 | 0
better judgment٠٧:٤٣ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨خِرَد، عقلگزارش
7 | 0
relent٠٧:٤٢ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨دست کشیدن، وا دادنگزارش
14 | 0
upturned٠٤:٠٦ - ١٤٠٠/٠٤/٢٨رو به بالاگزارش
16 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده