
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
dawn upon٢٣:٤٤ - ١٤٠٠/٠٥/١١به ذهن خطور کردن، متوجه شدن، پی بردن، دریافتن، روشن شدن
گزارش2 | 0
plumlike٢٢:١٥ - ١٤٠٠/٠٥/١١شبیه آلو، آلوشکل
گزارش5 | 1
of no use٢٠:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/١١به کار نیامدن
گزارش5 | 1
fitful١٨:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/١١سخت، پرتنش
گزارش5 | 0
blotted out١٨:٤٩ - ١٤٠٠/٠٥/١١بسته شده، کور شده، پوشانده شده
گزارش2 | 0
blot out١٨:٤٨ - ١٤٠٠/٠٥/١١جلوی چیزی را گرفتن، جلوی چیزی را بستن
گزارش16 | 0
stupefied١٨:٤٥ - ١٤٠٠/٠٥/١١متحیر، سردرگم
گزارش5 | 0
scrutinizing١٧:٥٨ - ١٤٠٠/٠٥/١١موشکافی، بررسی دقیق، زیرو رو کردن
گزارش14 | 0
senselessly١٧:٤٠ - ١٤٠٠/٠٥/١١بی دلیل، بی خود و بی جهت
گزارش7 | 0
bubble١٧:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/١١ادامه داشتن، موج زدن
گزارش5 | 0
gallery١٤:٠٩ - ١٤٠٠/٠٥/١١سالن
گزارش5 | 0
patio١٣:٣٨ - ١٤٠٠/٠٥/١١دهلیز
گزارش5 | 1
borne١٢:٤٥ - ١٤٠٠/٠٥/١١حاصل، محصول، به دست آمده، دستاورد
گزارش9 | 0
scrubbing١١:٤٢ - ١٤٠٠/٠٥/١١ساییدن، پاک کردن، تمیز کردن
گزارش16 | 0
scrubwoman١١:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/١١زن مستخدم، زن پیش خدمت، زن سرایدار، زن نظافت چی
گزارش0 | 1
drift in١١:١٤ - ١٤٠٠/٠٥/١١درجایی پخش شدن، در جایی پیچیدن
گزارش23 | 0
tarlike٠٠:٠٧ - ١٤٠٠/٠٥/١١قیرگون، شبیهِ قیر
گزارش5 | 1
intricately٢٣:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠تو در تو، به صورت جز به جز، دقیق و موشکافانه
گزارش16 | 1
put up a fight٢٣:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠دفاع کردن حتی وقتی که امیدی به پیروزی نباشد
گزارش14 | 0
race over٢٣:٣٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فراگرفتن، درنوردیدن، غرق در چیزی کردن
گزارش5 | 0
obsessed with٢٣:٠٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠تمرکز بیش از حد روی چیزی/کسی، قفلی زدن، کلید کردن
گزارش92 | 1
filter٢٢:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠رد شدن، نفوذ کردن
گزارش9 | 0
register with٢٠:٥٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فهمیدن، درک کردن، اثر گذاشتن بر کسی/چیزی، کسی را تکان دادن، مهم جلوه پیدا کردن
گزارش21 | 1
serpentine١٩:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠اهریمنی، موذیانه، وطن فروشانه
گزارش7 | 0
boiling hot١٨:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠به شدت داغ، خیلی داغ
گزارش16 | 1
fiddle with١٧:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠بازی کردن، بالاپایین کردن، این ور و آن ور کردن
گزارش12 | 0
flicker١٧:٠٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠نمایان شدن
گزارش12 | 0
in effect١٣:٤٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠درواقع، در اصل، در حقیقت، عملا
گزارش18 | 0
apathetically١٣:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
گزارش2 | 1
half heartedly١٣:٣٦ - ١٤٠٠/٠٥/١٠با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
گزارش21 | 1
make a show of١٣:٣٢ - ١٤٠٠/٠٥/١٠جلب توجه کردن، دل به دست آوردن
گزارش5 | 0
airs١٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/١٠قیافه گرفتن، خودبرتر بینی، ناز و ادا و عشوه آمدن
گزارش7 | 0
trainmaster١١:٤٨ - ١٤٠٠/٠٥/١٠مدیر قطار، مسئول قطار، مسئول ایستگاه راه آهن
گزارش7 | 0
moaning٠١:٣٩ - ١٤٠٠/٠٥/١٠ناله کنان، شیون کنان، زاری کنان، گریه کنان
گزارش12 | 0
damp٠١:١٤ - ١٤٠٠/٠٥/١٠نمور
گزارش14 | 0
carve into٠١:٠١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فرو رفتن، وارد شدن
گزارش7 | 0
brush away٠٠:٤٦ - ١٤٠٠/٠٥/١٠کنار گذاشتن، پاک کردن، از بین بردن، نابود کردن، خط زدن
گزارش12 | 0
drag by٠٠:٤٤ - ١٤٠٠/٠٥/١٠طول کشیدن، به درازا کشیدن
گزارش5 | 0
motorcar٢٢:٥٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩ماشین
گزارش2 | 0
sweep up٢٢:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩بلند کردن کسی یا چیزی با حرکتی سریع
گزارش9 | 0
timbre٢٢:١٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩آهنگ صدا
گزارش14 | 0
level٢١:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩جایگاه
گزارش21 | 0
feed on١٨:٤٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩دامن زدن، افزایش دادن، خوراک تهیه کردن
گزارش16 | 1