
English translator, interpreter and teacher
خیانتکار : Translator of the book
Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions
Stay classy my fellow Persians
tarlike٠٠:٠٧ - ١٤٠٠/٠٥/١١قیرگون، شبیهِ قیر
گزارش5 | 1
intricately٢٣:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠تو در تو، به صورت جز به جز، دقیق و موشکافانه
گزارش16 | 1
put up a fight٢٣:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠دفاع کردن حتی وقتی که امیدی به پیروزی نباشد
گزارش7 | 0
race over٢٣:٣٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فراگرفتن، درنوردیدن، غرق در چیزی کردن
گزارش5 | 0
obsessed with٢٣:٠٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠تمرکز بیش از حد روی چیزی/کسی، قفلی زدن، کلید کردن
گزارش80 | 1
filter٢٢:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠رد شدن، نفوذ کردن
گزارش9 | 0
register with٢٠:٥٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فهمیدن، درک کردن، اثر گذاشتن بر کسی/چیزی، کسی را تکان دادن، مهم جلوه پیدا کردن
گزارش18 | 1
serpentine١٩:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠اهریمنی، موذیانه، وطن فروشانه
گزارش7 | 0
boiling hot١٨:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/١٠به شدت داغ، خیلی داغ
گزارش16 | 1
fiddle with١٧:٤١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠بازی کردن، بالاپایین کردن، این ور و آن ور کردن
گزارش9 | 0
flicker١٧:٠٣ - ١٤٠٠/٠٥/١٠نمایان شدن
گزارش12 | 0
in effect١٣:٤٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠درواقع، در اصل، در حقیقت، عملا
گزارش16 | 0
apathetically١٣:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٠با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
گزارش2 | 1
half heartedly١٣:٣٦ - ١٤٠٠/٠٥/١٠با بی میلی، برای از سر واکردن، با دودلی
گزارش16 | 1
make a show of١٣:٣٢ - ١٤٠٠/٠٥/١٠جلب توجه کردن، دل به دست آوردن
گزارش5 | 0
airs١٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٥/١٠قیافه گرفتن، خودبرتر بینی، ناز و ادا و عشوه آمدن
گزارش5 | 0
trainmaster١١:٤٨ - ١٤٠٠/٠٥/١٠مدیر قطار، مسئول قطار، مسئول ایستگاه راه آهن
گزارش7 | 0
moaning٠١:٣٩ - ١٤٠٠/٠٥/١٠ناله کنان، شیون کنان، زاری کنان، گریه کنان
گزارش9 | 0
damp٠١:١٤ - ١٤٠٠/٠٥/١٠نمور
گزارش12 | 0
carve into٠١:٠١ - ١٤٠٠/٠٥/١٠فرو رفتن، وارد شدن
گزارش7 | 0
brush away٠٠:٤٦ - ١٤٠٠/٠٥/١٠کنار گذاشتن، پاک کردن، از بین بردن، نابود کردن، خط زدن
گزارش7 | 0
drag by٠٠:٤٤ - ١٤٠٠/٠٥/١٠طول کشیدن، به درازا کشیدن
گزارش5 | 0
motorcar٢٢:٥٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩ماشین
گزارش2 | 0
sweep up٢٢:٣٣ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩بلند کردن کسی یا چیزی با حرکتی سریع
گزارش7 | 0
timbre٢٢:١٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩آهنگ صدا
گزارش12 | 0
level٢١:٢٤ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩جایگاه
گزارش18 | 0
feed on١٨:٤٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩دامن زدن، افزایش دادن، خوراک تهیه کردن
گزارش16 | 1
burst forward١٨:٢٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، با اشتیاق تکرار کردن
گزارش2 | 0
break forth١٨:٢٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩ادامه یافتن، ادامه پیدا کردن، با اشتیاق تکرار کردن
گزارش7 | 0
go down well١٨:١٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩مورد قبول قرار نگرفتن، راضی نبودن از چیزی
گزارش7 | 3
well bred١٨:٠١ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩اصیل، نژاده
گزارش12 | 0
in full force١٦:٢٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩با تمام قوا، با تمام نیرو
گزارش5 | 0
puffed up١٦:٠٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩خودستا، قیافه گیر، خودچس پندار
گزارش12 | 0
lazily١٣:٤٣ - ١٤٠٠/٠٥/٠٩به آرامی، ت خفیف
گزارش25 | 0
beat into٢٣:٣٨ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨به زور کسی را مجبور به کاری کردن
گزارش2 | 1
steely eyed٢٢:٤٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨نگاه نافذ، نگاه سنگین، نگاهِ سخت
گزارش0 | 1
judging from٢٢:٢٢ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨باتوجه به، با درنظر گرفتنِ
گزارش34 | 0
venture out٢١:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨دل به دریازدن و بیرون رفتن
گزارش37 | 0
frown٢١:٢٣ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨ناراحتی، آویزان شدن لب و لوچه، غمگینی
گزارش14 | 1
think less of١٩:٥٠ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨ارزش نگذاشتن، احترام نگذاشتن، تصور /نظر/ذهنیتِ بد داشتن
گزارش5 | 1
hint١٧:٤٦ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨ذره، اندک، جز، کم
گزارش16 | 1
fidgety١٧:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/٠٨معذب
گزارش5 | 0