پیشنهاد‌های کُرِ آیاپیر (٥٢٢)

بازدید
١,٢٢٨
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری بَراش barash:بخشش

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

نام ایلامی شهر کهن ایذه و پایتخت حکومت لرهای الیمایی اجداد بختیاری ها و اتابکان لر بزرگ. من یک بختیاری کُر آیاپیر هستم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مروری بر معادل واژه خروس در زبان لری بختیاری خروس واژه ای کهن ریشه در اوستایی به معنای فریاد و داد و هوار است البته معنی بیدار کننده هم میدهد اما در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری بَوْر ( bawr ) :ببر مابَوْر ( mabawr ) :ببر ماده تیل بَوْر ( til bawr ) :توله ببر

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تُهمُ تَدَرگ ( tohm o tadarg ) ، سُوِ ( sowe ) ، تَش توهمَگtash ( tuhmag:ذات، گوهر وجود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

لری بختیاری گَژم، نَخَش، نَرهیل:تنومند، هیکلی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تِویش:قدرت، نیرو

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری اِریکِسِن:خندیدن اِریکنیدِن:خنداندن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد

در پاسخ به کاربر بابک شما کاملا بی مردم و بی اساس و از سر تعصب حرفی زدید که عملا خود هم به آن عقیده ندارید. ملایر شهری لری و لر نشین با سابقه ی کهن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری گَژدین:عقرب گادین:عقرب بزرگ و کشنده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری اَژیدَهای:اژدها اَژّی:مار اُژدُها:مار بزرگ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری گارِشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری اِسپِهْدْ، نیلَ، اَلوس، گَچَک، زال، سَمَند:سفید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تاسنیدن:خفه کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تاسِسِن:خفه شدن تاسِس:خفه شد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری زِئِشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری لَوگِشت زِئِشت:ضرب المثل لَوگِشت:سخن زِیشت:زندگی این واژه روی هم رفته به معنای سخن زندگی و کنایه از ضرب المثل میباشد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری غَلُوَ:خیلی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری گِهات:اتهام

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری دِلَک گِر:مدافع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری پَدام:ماسک

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری ژَمپ:دفاع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تِفگِشت:ابتدا تَرَک:آغاز دیندا:پایان، اتمام

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری پَیگال:لیوان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری بارُوْ:باران وَشَن:باران تند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری اَهْلَواتahlawat: خیرات ، صدقه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری زیوَنْدَک:زنده زِیِشت:زندگی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری خیم:سرشت، شخصیت خیمین: باشخصیت وَلم خیم:نیک سرشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری آپات:آباد آپاتُوapatow:آبادان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری نُفت ( همریشه با nose انگلیسی ) ، پِت:بینی، دماغ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری رِرَ ( با فتحه و کسره کشیده ) :گوش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری پادیمار:حقوق، دستمزد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری پادَک:درجه، مقام

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تَلخُداکوtalkhodaku: معصوم ، مظلوم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری چِپچِپ، باس، رَم، هَوجیف:شایعه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری تیت، تَل:مقدار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری مَتراقّ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری نَهروبnahrub:حرام

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری اَهروب:حلال، پاک شِشّا:حلّال

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری آشُ، تیدِرار:عقاب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری دیندا:بعدا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری کا، کای:آقا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری وِنُوvenow:بانو، خانم کَیوِنُوkayvenow:کدبانو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مختصر منابعی راجع به معنای واژه کرد 1در فرهنگ لغت دهخدا و فرهنگ معین و عمید کرد را رمه گرد خواندند. 2_ﺍﺻﻄﺨﺮﯼ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﻓﺎﺭﺱ ﮐﻪ ﻋﻤﺪﺗﺎ ﻟﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ ﯾﻌﻨ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فقط کافیه برید جشن لوهری را بررسی کنید. جشنی که هندیان بعد از پایان زمستان و با آغاز بهار برپا می کنند با انباشتن چوب ها بر روی هم و آتش زدن آن که به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان خودتان قضاوت کنید

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا 400سال پیش اصلا کردستانی وجود نداشت نقشه متعلق به 978هجری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پاسخ به پانکرد کور من همه ی پیام هاتو نخوندم فقط چند سطرش رو خوندم که از لحن گفتارت و نوشتار ضعیفت به عمق حماقت و خریت پی بردم. اولا اگه قراره که ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لری بختیاری شَپْمازَکُناshapmazakona:دکتر، طبیب، پزشک