پیشنهادهای لیلی موسوی (٣٥٢)
مثال
غرامت، جبران
زیر حدِ چیزی
بی احساس
سلب
فسخ
سوء استفاده گری
با گذر زمان، با گذشت زمان، وقتش که برسد
غیرمولد، غیرقابل جایگزینی
کنترل کردن
تصویب
پاسخ دندان شکن
to fall over continuously
دست کشیدن از کاری، جلوگیری، ممانعت
کمتر بودن از، نرسیدن به حد، بدتر بودن از، برنیاوردن
مطلع، آگاه، در جریان چیزی بودن
دخیل کردن، دخالت دادن، جا دادن
کتمان
نیازمند تلاش
معیار
سد راه چیزی شدن، مانع تراشیدن
امور قضایی
شتاب زده
پرت و نامربوط
شناخته شده
تحقق پذیر nonverifiable: تحقق ناپذیر
چیزی را همونطور که هست پذیرفتن
اکیداً
به صورت آزمایشی
الگوی از پیش تعیین شده
گذشته از . . .
مبادی آداب بودن To think or act in accordance with set rules To behave conventionally, to follow the rules
فاتح شدن، پیروز شدن
a rapid or cursory survey or review بررسی یا مرور سریع یا سرسری
تصویرسازی
نتیجه
بنا بر، تا جایی که
بدبین
وحدت رویه
زیر و رو شدن
آستانه، معبر
فوری، بی درنگ، بلافاصله، به محض اطلاع
پیش پاافتاده، معمولی
معلوم شدن
مبهم، نامحتمل
خودداری
مقدار
اتفاق خوب
پلاکارد، اعلامیه
نمایش کوتاه