پیشنهاد‌های My English Page (٣,٧٥١)

بازدید
٥,١٢٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

conductor 2 ( n ) =a person who is in charge of a train and travels with it, but doesn't drive it

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تحت شرایط

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در طول ( در یک بازه. . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به تصویر کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عجایب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با دست خود علامت صلیب بر روی صورت و سینه خود کشیدن ( به عنوان نمادی از مسیحی بودن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کانادایی فرانسوی زبان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آزرده کننده ( در مورد کسی که باعث آزردگی خاطر دیگران می شود ) 2. ساینده ( زبر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رک و راست - قانونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پایین تا بالا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ثابت کردن 2. تبرئه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تعلل ورزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نفرت انگیز ( منزجر کننده )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مزخرف ( خیلی احمقانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لحاظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل خوابانیدن ( در مورد صندلی یا مبل ) The car has reclining front seats این ماشین صندلی های جلوی قابل تنظیم ( خوابانیدن ) دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

stative / adj/ˈsteɪt̮ɪv ( linguistics ) describing a state rather than an action. Stative verbs ( for example be, seem, understand, like, own ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب سیب ( نوشیدنی که با سیب درست شود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارای هوای تازه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. اتهام 2. ایراد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. سوء استفاده کردن 2. بدرفتاری کردن 3. بددهنی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

گرامی داشتن - عزیز شمردن ( ارزشمند بودن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اتفاق ناگوار 2. نمایش غم انگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به لحاظ شغلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بعداز یک هفته ( هفته دیگر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طبق دیکشنری آکسفورد، thug یعنی: 1. a violent person, especially a criminal یک فرد خشن و پرخاشگر، به ویژه فردی که مجرم است. 2. a member of a group ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ذوق - ذوق زده کردن/شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

موارد استفاده از the 1. برای یک چیز یا یک شخص معین ( که قبلا برای شنونده در مورد آن صحبت کرده ایم ) I bought a shirt and some pants. The shirt is b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تشکر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. کوتاه کردن مو - نوک گیری کردن مو 2. هرس کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دست انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوش دادن به رادیو تماشا کردن تلویزیون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اسم: اشک فعل: 1. پاره کردن - دریدن - جردادن 2. پاره شدن 3. کندن ( قاپیدن ) 4. با سرعت حرکت کردن tear down خراب کردن tear up پاره پاره کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

teakettle: کتری teapot: قوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. مدیر منطقه 2. سرپرست ساختمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مبلغ 2. مجموع ( جمع )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوگرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. ضربه 2. سکته 3. نوازش 4. رخداد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

دچار استرس کردن ( استرس دادن ) دچار استرس شدن ( استرس گرفتن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. تیر چراغ برق خیابان 2. نور چراغ برق خیابان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

molest ( v ) ( məˈlɛst ) =to attack sb physically, e. g. The couple were molested while walking through the park. molestation ( n ) ( moʊlɛˈsteɪʃn ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

mediocre ( adj ) ( midiˈoʊkər ) =not very good; of only average standard, e. g. a mediocre musician. I thought the play was only mediocre. mediocrity ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

inhabitant ( n ) ( ɪnˈh�bət̮ənt ) =a person or an animal that lives in a particular place, e. g. the oldest inhabitant of the village. a town of 1100 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

inhabit ( v ) ( ɪnˈh�bət ) =to live in a particular place, e. g. some of the rare species that inhabit the area. inhabited ( adj ) ( ɪnˈh�bət̮əd ) =w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

humid ( adj ) ( hyuməd ) =warm and damp, e. g. The island is hot and humid in the summer. humidity ( n ) ( hyuˈmɪdət̮i ) =the amount of water in the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

gloom 2 ( n ) =almost total darkness, e. g. We watched the boats come back in the gathering gloom. Caroline peered into the gloom of the hallway.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

gloom 1 ( n ) ( ɡlum ) =a feeling of being sad and without hope, e. g. She remained sunk in gloom for several days. gloomy ( adj ) , gloomily ( adv ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

gallant 2 ( adj, n ) = ( of a man ) giving polite attention to women, e. g. “I left her standing in the rain. ” “That wasn't very gallant of you. ”

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

gallant 1 ( adj ) ( ɡ�lənt ) =brave, especially in a very difficult situation, e. g. gallant soldiers. She made a gallant attempt to hide her tears. ...