procrastination

/proʊˌkræstɪˈneɪʃn̩//prəʊˌkræstɪˈneɪʃn̩/

معنی: تعویق
معانی دیگر: طفره

جمله های نمونه

1. Procrastination is the thief of time.
[ترجمه گوگل]اهمال کاری دزد زمان است
[ترجمه ترگمان]به تعویق اندازی دزد زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He hates delay and procrastination in all its forms.
[ترجمه علی سلطانی] او از به تاخیر انداختن و تعلل به هر شکلش متنفر است.
|
[ترجمه گوگل]او از تأخیر و به تعویق انداختن در تمام اشکال آن متنفر است
[ترجمه ترگمان]از تعویق انداختن و به تعویق انداختن همه اشکال آن نفرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Procrastination is stealing time - those who procrastinate always do not have enough time. Dr T. P. Chia
[ترجمه مریم السادات طبسی] تعلل زمان را می دزدد - کسانی که تعلل می کنند هیچ گاه زمان کافی نخواهند داشت. دکتر تی. پی. چیا
|
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن، دزدیدن زمان است - کسانی که کار را به تعویق می اندازند، همیشه زمان کافی ندارند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن زمان دزدی است - کسانی که کار خود را به تعویق می اندازند به اندازه کافی وقت ندارند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On this occasion, however, his penchant for procrastination is turning into a liability.
[ترجمه گوگل]اما در این مناسبت، تمایل او به تعویق در حال تبدیل شدن به یک مسئولیت است
[ترجمه ترگمان]با این حال، در این مورد علاقه او به تعویق اندازی به یک مسئولیت تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Procrastination is the fear of success. People procrastinate because they are afraid of the success that they know will result if they move ahead now. Because success is heavy, carries a responsibility with it, it is much easier to procrastinate and live on the 'someday I'll' philosophy. Denis Waitley
[ترجمه گوگل]اهمال کاری ترس از موفقیت است مردم کارها را به تعویق می اندازند زیرا از موفقیتی می ترسند که می دانند اگر اکنون به جلو بروند، نتیجه خواهد داد از آنجایی که موفقیت سنگین است، مسئولیتی را با خود به همراه دارد، به تعویق انداختن و زندگی بر اساس فلسفه «روزی من خواهم شد» بسیار آسان‌تر است دنیس ویتلی
[ترجمه ترگمان]به تعویق اندازی ترس از موفقیت است افراد خود را به تعویق می اندازند زیرا از موفقیتی که می دانند در صورتی که پیش از این حرکت کنند، به تعویق خواهند افتاد از آنجا که موفقیت سنگین است، مسئولیت آن را به عهده دارد، به تعویق انداختن و زندگی کردن بر روی روزی که من فلسفه خواهم کرد، بسیار آسان تر است دنیس Waitley
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After considerable procrastination, they eventually settle on equivocal courses of action that serve only to postpone the long-dreaded day of judgment.
[ترجمه گوگل]پس از اهمال کاری قابل توجه، آنها در نهایت به روش های مبهم اقدام می کنند که تنها برای به تعویق انداختن روز داوری که مدت ها وحشتناک بود، کار می کند
[ترجمه ترگمان]بعد از به تعویق اندازی قابل توجه، آن ها در نهایت با دوره های مشکوک عملی که فقط برای به تعویق انداختن روز ترسناک قضاوت هستند، حل و فصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Procrastination or partial responses are powerful weapons.
[ترجمه گوگل]به تعویق انداختن یا پاسخ های جزئی سلاح های قدرتمندی هستند
[ترجمه ترگمان]به تعویق انداختن یا واکنش های جزیی سلاح های قدرتمندی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Slackness, procrastination, endless discussion without decision, and decision without implementation are all impermissible.
[ترجمه گوگل]سستی، تعلل، بحث بی پایان بدون تصمیم و تصمیم بدون اجرا همه جایز نیست
[ترجمه ترگمان]طفره رفتن، به تعویق انداختن، بحث پایان ناپذیر بدون تصمیم گیری و تصمیم بدون اجرا همه غیر مجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Viewed this way, procrastination starts to look less like a question of mere ignorance than like a complex mixture of weakness, ambition, and inner conflict.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، به تعویق انداختن کار کمتر شبیه یک مسئله جهل محض به نظر می رسد تا ترکیبی پیچیده از ضعف، جاه طلبی و تعارض درونی
[ترجمه ترگمان]با نگاه به این روش، به تعویق اندازی شروع می شود تا کم تر شبیه به یک سوال از نادانی محض باشد تا یک ترکیب پیچیده ای از ضعف، جاه طلبی و تعارض درونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For chronic procrastination that stems from a deep sense of meaninglessness in life, "being in spite of" defines the existentialist's "therapy.
[ترجمه گوگل]برای به تعویق انداختن مزمن که از احساس عمیق بی‌معنای زندگی ناشی می‌شود، «با وجود» بودن «درمان» اگزیستانسیالیست را تعریف می‌کند
[ترجمه ترگمان]برای به تعویق اندازی های مزمن که از حس عمیق پوچی در زندگی ناشی می شود، \"به رغم\" تعریف کردن درمان اگزیستانسیالیسم \" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ignorance might also affect procrastination through what the social scientist Jon Elster calls "the planning fallacy. "
[ترجمه گوگل]ناآگاهی همچنین ممکن است از طریق چیزی که دانشمند علوم اجتماعی جان الستر آن را "اشتباه برنامه ریزی" می نامد، بر اهمال کاری تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]جان Elster، دانشمند علوم اجتماعی، می گوید که جهل ممکن است بر به تعویق اندازی از آنچه که جان Elster، دانشمند اجتماعی، \"مغالطه در برنامه ریزی\" می نامد، تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The problem with the way we use procrastination is that it has come to mean much more than the dictionary definition, and now brings with it an accusing tone filled with blame.
[ترجمه گوگل]مشکل روشی که ما از تعویق استفاده می کنیم این است که معنای آن بسیار بیشتر از تعریف فرهنگ لغت است و اکنون لحنی متهم کننده پر از سرزنش را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]مشکلی که به تعویق اندازی از آن استفاده می کنیم این است که به معنای بسیار بیشتر از تعریف فرهنگ لغت آمده است و اکنون با آن لحن متهم کننده را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The key to combating procrastination is to do something, however small, that breaks the non-productive cycle.
[ترجمه گوگل]کلید مبارزه با اهمال کاری انجام کاری، هرچند کوچک، است که چرخه غیرمولد را بشکند
[ترجمه ترگمان]کلید مبارزه با مسامحه کار این است که کاری انجام دهید، هر چند کوچک، که چرخه غیر مولد را می شکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I believe procrastination is born out of an excessive drive to perfectionism.
[ترجمه گوگل]من معتقدم به تعویق انداختن کار ناشی از میل بیش از حد به سمت کمال گرایی است
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که به تعویق اندازی از رانندگی بیش از حد به perfectionism به وجود آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعویق (اسم)
cunctation, prorogation, deferment, postponement, procrastination, supersedure, mora, put-off

انگلیسی به انگلیسی

• postponement, instance of putting something off until later; deferment, delay

پیشنهاد کاربران

the act of delaying something that must be done, often because it is unpleasant or boring
عمل به تأخیر انداختن کاری که باید انجام شود، اغلب به این دلیل که ناخوشایند یا کسل کننده است
تعلل ورزی
This is no time for procrastination - we need decisive action.
...
[مشاهده متن کامل]

I have a bad habit of procrastination, which often leads to me feeling stressed and overwhelmed.
Procrastination is the thief of time, as the saying goes.
I always feel guilty after a bout of procrastination, but it’s hard to break the habit.
Procrastination can be a sign of anxiety or depression, so it’s important to address it if it becomes a chronic issue.
I’m trying to overcome my procrastination by breaking tasks down into smaller, more manageable steps.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/procrastination
تعلل ورزی
تعویق، طفره، تاخیر
دست دست کردن
مسامحه
اهمال کاری. فردافکنی.

اهمال کاری
Easy going
کار امروز را به فردا انداختن
امروز و فردا کردن
عقب ماندگی ( در تحصیل یا درس )
اهمال کاری
پشت گوش انداختن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس