تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

از قرین پرسیدم: وسوسه در کجا می کنی؟ گفتا: اندر ❤️ ! گفتم: از کی آموختی؟ گفتا: از جهان آفرین! گفتم اندر ❤️ کی وسوسه خواهی کرد؟ گفتا: اندر ❤️ استاد DN ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد

بُن واژه ای ضحک به معنی استهزا کننده است. خداوند می فرماید: هنگامیکه کفار با شیاطین خود تنها می شوند باز بر شیطانها خود می گویند، ما با شما استیم و ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جمشید = سلیمان ع نمرود = ابراهیم ع نمرود = فریدون ع این چه حالیست که بر سر ما می آید. چه تاریخ برگزیده ات از سما می آید. جهانی سپاس 🙏 از خدایان ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خردل متل رندان👇 بگذارید که تا خری یک خر باشد تااینکه بارت را سرش ببری، باز اگر خر را هوشیار ساختی وادار استی که خودت بار خر را ببری.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کوردلی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به زبان تاجیک کابل اختیاری چنین گفته میشود ذهن: ❤️ کورذهن: کور❤️ اندرین واژنامه به کوردل نگاه کن تا ایستگاه فرجامین خواهی رسید. ❤️ به ❤️ راه دارد. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

هشدار! افغانستان: مال ما را خالق کایینات خورده نمی تواند دگران خو بندگانش اند. ما کیستیم؟ پارتیان: خراسانیان. در زمانش سر روم فرمانروایی می کردیم. ان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد

این افغان واژه ای پارسی نیست مگر پشتو. این بحث دگری دارد. نام هر تبار از زبان خودشان است. افغان یک قوم است مانند ترک. ما در افغانستان اوغان می گویم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

پیشکی شاندن: ( از پیش شاندن ) دژ یا ضد پَسَکی شاندن: ( از پس شاندن ) گاه گاه مردم کرایه ای خانه را پیشکی پرداخت می کنند یعنی از پیش قبلا پرداخت می ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیدن: شیستن/ to set نشیدن: نشیستن/ to set up فراشانیدن: فراشاستن/ preset روشنی: فراشیدن: فراشیستن/ در پیش شیستن. فراشانیدن: فراشاستن/در پیش شانیدن ی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرساینده: مفسد. واژه ای پارسی دری چنین است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ای دانشیک👇 رستاربندی: [ آنکه می داند کار می گیرد آنکه کار نمی گیرد، نادان است. ] رهیدن: رستن: ردن. ( کا پ ) . رهش و رستار. ره خلاف راه. رسته ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلاس ۱۹۹. راستیانه. [ برای کلاس اول ] به راستی که. [ برای کلاس های پایان ] کالاس چیست؟ مچم به فارسی 👈 رسته می گویند. رسته چیست؟ یعتی قصار، صنف و طب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سیاست فرهنگی است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیا مغز درست یا مزگ. پاسخ: مغز. مغز: تقلیب [ مزغ: مزگ ] در اینجا دیده می شود که مزگ تقلیب مغز است و در زبان پشتو افغانستان هم به تقلیب مزغه می گوین ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریغندگی: نوستالوژی. دریغیدن: دریغ خوردن. دریغانیدن: دریغ دادن. باش که بدیغانمتان: باش که سر دریغ بیارومتان. دریغانندگی: نوستالوژی دادگی: سر نوست ...

پیشنهاد
٠

۱ - کاروُر: کارگیر. ۲ - بهرَوُر: بهره گیر. کار بر و بهره بر نادرست است. چون مصادر 👈 [ وُردن و آوُردن ] اند . دستوُر 👍 دستبر 👎 کاروُر👍 کاربر👎 ...

پیشنهاد
٠

بَهرَهوُر: استفاده کننده: User بهره وُردن: استفاده کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ذین : [ پهلوانی] ذهن: [ معرب ]. ذینانگی: [ پهلوانی ] ذهنیت: [ معرب ]. این آخرین واژه ام در نخستانیدن ( تاویل ) در این فرهنگ است همانچه را معنی کردم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راز واژگان شاعران در خفا باید بود. آوازه: وازه. آستانه: ستانه. آلانه: لانه. . . . . . . . . . . باز راه خدا نیست که مفت و کله زین همه واژگان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افسون بزرگ برای پهلوانان! تک تک تک! 👈 دروازه است: ( آواز در است ) کدام کسی پشت در است. دروازه: درآوازه: آواز در. تک تک تک. چووووف افسون. 👈 از دو ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متصوفین المتصوفات! به خود بیا از مستی برآی! او لوده در سُستی درآی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افسون بزرگ برای پهلوانان: ( پثیدن ) = ( رهیدن ) : رفتن: گذرکردن. آزاد شدن ( پاثیدن ) = ( راهیدن ) : ماندن. ایستادن. بند و قید و گیر شدن. پثی: رهی: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاداشت: پژ به پس بدل شده. پژمردن👈 پس مردن. پژواک: پس واک: پس آواز. و غیره! پث هم به پت و هم به پس بدل شده و هم به پی👇 پثمودن: پهمودن: پیمودن: ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویکی چالاک:👇 افغانستان بخشی از سرزمین پیشدادیان است. پیشدادیان👈 نیاک ایرج و نیاک فریدون👈 ایرج 👈 بادار ایران.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Path: پث: بدل: پت: راه. پته: راهه پته ای زینه: راهه ای زینه. پله ای نردبان. پت: پشم. پُخک. جاکت پت می دهد. پِشک یعنی گربه ( همو که میو میو می کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مجبور شدم که معنی اشرا برتان بنویسم. ریشه ای و اژه ای سپاس! ۱ - پث: پت: ره. ( پته ای زینه: راهه ای زینه ) مصادر: ( پثیذن: پثیستن ) بدل: ( پسیدن: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - بیا که برویم. ( مفرد. ) 2 - بیایید که برویم. ( جمع ) ( مفرد مودب ) در زبان پارسی دری افغانستان! آمدن: to let

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود بر پهلوانان زبان پارسی. زمانیکه می خواهید یک واژه ای عربی را مینش یا معنی کنید، شرط و پیمان اینست که آن مصدر را بشناسید چگونه مصدری است. نمونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عقل یعنی کوری پای.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تبع: پیرو. تابع: پیشرو. متبوع: میانه رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کامنت: ذیشن👍👉 ذیشنگاه: ذیدگاه. دیدگاه: دانشگاه. یگان بیست سال بعد از واژگان من پی خواهند برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوشند و هوشنده: بدو بچیم مانند اسپ: هوشنده: هوشنگه: هوشنگها: هوشیانگها: هاوشینگها: هائوشیانگها. ( اکنون در کتاب اوستا درآمد ) هوشیدار و هوشیار، چگون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

رهنمایی برای سارا جان. هوشنگ بدل از هوشند است بر وزن قشنگ و قشنگ بدل از کَشند است. هوشند صیغه مبالغه ای فارسی از مصدر هوشیدن. یعنی کسی که بسیار هوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پَث؟ سِپث؟ پاث؟ سِپاث؟ تیز؟ ستیز؟ کسی معنی یک واژه را نمی داند نباید از دل خودجفنگ بنویسد. استادان گرامیان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فت از مصدر فتیدن و فتادن به معنی خطا. فِت رفتن : خطا رفتن، خطا خوردن، به هدف نخوردن. از پهلوی هدف گذشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ویرایش می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عملیه عملیات: اوپریشن ( قصابی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مَرزِیدَن: حد و حدود. مَرزِیدَه: محدود مَرزِیدَگی: محدودیت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مُرزِیدن: گناه کردن. آمُرزِیدن: بخشیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پِیشَکان و پیشکانی یکی اند. پیشکان زدن و پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی کردن: همپیشی کردن: همدیگر را پیش کردن. پِیشَکایی:پِیشَکی: از پیش. پول ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشه گان: همپیشه. فروردینگان: همفروردین. بازرگان: همبازار: همسوداگر: تاجر. دهگان: همده. شهرگان: همشهر: شهروند. شهرگانی: همشهری. شهرگانیان: شهرگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پِیشه گان: هم پیشه: هم مسلک. پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پِیْشْگانی: پِیشَکانی: همپیشی: مسابقه. پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی زدن: مسابقه دادن. گان: هم گان: پسوند مشترک. هم: پیشوند مشترک. در پیشگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همپیش: پِیْشْگان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آوُراننده شدن: مُتَحَمِّل شدن. ( کننده نام: اسم فاعل ) آوشتانیده شدن: مُتَحَمََل شدن. ( کُنسته نام: اسم مفعول ۱ - حمل: [ وُردن: وُشتن ] ( کاب م ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

پِیشَکانی: مسابقه. این در افغانستان رواج دارد. در اصل ( پیشگانی است. مانند دوستگانی ) [ پیش گان ی = هم پیش ی. ] پِیشگانی: همپیشی. پیشگان: همپیش. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای نیلگون دریای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز آمدم ای جام و ای مینای من باز آمدم، باز آمدم اینک صدای پای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

زبان من زبان پهلوانی است هنگامیکه بر پهلوانان آموزش می دهم آنان باید بجای مصدر کابذر بگویند چون ما پهلوانان استیم منبع همین واژگان خود پهلوان شاهین ا ...