پیشنهادهای شاهین (١٦٠)
از قرین پرسیدم: وسوسه در کجا می کنی؟ گفتا: اندر ❤️ ! گفتم: از کی آموختی؟ گفتا: از جهان آفرین! گفتم اندر ❤️ کی وسوسه خواهی کرد؟ گفتا: اندر ❤️ استاد DN ...
بُن واژه ای ضحک به معنی استهزا کننده است. خداوند می فرماید: هنگامیکه کفار با شیاطین خود تنها می شوند باز بر شیطانها خود می گویند، ما با شما استیم و ...
جمشید = سلیمان ع نمرود = ابراهیم ع نمرود = فریدون ع این چه حالیست که بر سر ما می آید. چه تاریخ برگزیده ات از سما می آید. جهانی سپاس 🙏 از خدایان ...
خردل متل رندان👇 بگذارید که تا خری یک خر باشد تااینکه بارت را سرش ببری، باز اگر خر را هوشیار ساختی وادار استی که خودت بار خر را ببری.
کوردلی
به زبان تاجیک کابل اختیاری چنین گفته میشود ذهن: ❤️ کورذهن: کور❤️ اندرین واژنامه به کوردل نگاه کن تا ایستگاه فرجامین خواهی رسید. ❤️ به ❤️ راه دارد. ...
هشدار! افغانستان: مال ما را خالق کایینات خورده نمی تواند دگران خو بندگانش اند. ما کیستیم؟ پارتیان: خراسانیان. در زمانش سر روم فرمانروایی می کردیم. ان ...
این افغان واژه ای پارسی نیست مگر پشتو. این بحث دگری دارد. نام هر تبار از زبان خودشان است. افغان یک قوم است مانند ترک. ما در افغانستان اوغان می گویم ...
پیشکی شاندن: ( از پیش شاندن ) دژ یا ضد پَسَکی شاندن: ( از پس شاندن ) گاه گاه مردم کرایه ای خانه را پیشکی پرداخت می کنند یعنی از پیش قبلا پرداخت می ک ...
شیدن: شیستن/ to set نشیدن: نشیستن/ to set up فراشانیدن: فراشاستن/ preset روشنی: فراشیدن: فراشیستن/ در پیش شیستن. فراشانیدن: فراشاستن/در پیش شانیدن ی ...
فرساینده: مفسد. واژه ای پارسی دری چنین است.
واژه ای دانشیک👇 رستاربندی: [ آنکه می داند کار می گیرد آنکه کار نمی گیرد، نادان است. ] رهیدن: رستن: ردن. ( کا پ ) . رهش و رستار. ره خلاف راه. رسته ...
کلاس ۱۹۹. راستیانه. [ برای کلاس اول ] به راستی که. [ برای کلاس های پایان ] کالاس چیست؟ مچم به فارسی 👈 رسته می گویند. رسته چیست؟ یعتی قصار، صنف و طب ...
سیاست فرهنگی است.
آیا مغز درست یا مزگ. پاسخ: مغز. مغز: تقلیب [ مزغ: مزگ ] در اینجا دیده می شود که مزگ تقلیب مغز است و در زبان پشتو افغانستان هم به تقلیب مزغه می گوین ...
دریغندگی: نوستالوژی. دریغیدن: دریغ خوردن. دریغانیدن: دریغ دادن. باش که بدیغانمتان: باش که سر دریغ بیارومتان. دریغانندگی: نوستالوژی دادگی: سر نوست ...
۱ - کاروُر: کارگیر. ۲ - بهرَوُر: بهره گیر. کار بر و بهره بر نادرست است. چون مصادر 👈 [ وُردن و آوُردن ] اند . دستوُر 👍 دستبر 👎 کاروُر👍 کاربر👎 ...
بَهرَهوُر: استفاده کننده: User بهره وُردن: استفاده کردن.
ذین : [ پهلوانی] ذهن: [ معرب ]. ذینانگی: [ پهلوانی ] ذهنیت: [ معرب ]. این آخرین واژه ام در نخستانیدن ( تاویل ) در این فرهنگ است همانچه را معنی کردم ...
راز واژگان شاعران در خفا باید بود. آوازه: وازه. آستانه: ستانه. آلانه: لانه. . . . . . . . . . . باز راه خدا نیست که مفت و کله زین همه واژگان ...
افسون بزرگ برای پهلوانان! تک تک تک! 👈 دروازه است: ( آواز در است ) کدام کسی پشت در است. دروازه: درآوازه: آواز در. تک تک تک. چووووف افسون. 👈 از دو ک ...
متصوفین المتصوفات! به خود بیا از مستی برآی! او لوده در سُستی درآی.
افسون بزرگ برای پهلوانان: ( پثیدن ) = ( رهیدن ) : رفتن: گذرکردن. آزاد شدن ( پاثیدن ) = ( راهیدن ) : ماندن. ایستادن. بند و قید و گیر شدن. پثی: رهی: ...
یاداشت: پژ به پس بدل شده. پژمردن👈 پس مردن. پژواک: پس واک: پس آواز. و غیره! پث هم به پت و هم به پس بدل شده و هم به پی👇 پثمودن: پهمودن: پیمودن: ر ...
ویکی چالاک:👇 افغانستان بخشی از سرزمین پیشدادیان است. پیشدادیان👈 نیاک ایرج و نیاک فریدون👈 ایرج 👈 بادار ایران.
Path: پث: بدل: پت: راه. پته: راهه پته ای زینه: راهه ای زینه. پله ای نردبان. پت: پشم. پُخک. جاکت پت می دهد. پِشک یعنی گربه ( همو که میو میو می کند ...
مجبور شدم که معنی اشرا برتان بنویسم. ریشه ای و اژه ای سپاس! ۱ - پث: پت: ره. ( پته ای زینه: راهه ای زینه ) مصادر: ( پثیذن: پثیستن ) بدل: ( پسیدن: ...
1 - بیا که برویم. ( مفرد. ) 2 - بیایید که برویم. ( جمع ) ( مفرد مودب ) در زبان پارسی دری افغانستان! آمدن: to let
درود بر پهلوانان زبان پارسی. زمانیکه می خواهید یک واژه ای عربی را مینش یا معنی کنید، شرط و پیمان اینست که آن مصدر را بشناسید چگونه مصدری است. نمونه ...
عقل یعنی کوری پای.
تبع: پیرو. تابع: پیشرو. متبوع: میانه رو
کامنت: ذیشن👍👉 ذیشنگاه: ذیدگاه. دیدگاه: دانشگاه. یگان بیست سال بعد از واژگان من پی خواهند برد.
هوشند و هوشنده: بدو بچیم مانند اسپ: هوشنده: هوشنگه: هوشنگها: هوشیانگها: هاوشینگها: هائوشیانگها. ( اکنون در کتاب اوستا درآمد ) هوشیدار و هوشیار، چگون ...
رهنمایی برای سارا جان. هوشنگ بدل از هوشند است بر وزن قشنگ و قشنگ بدل از کَشند است. هوشند صیغه مبالغه ای فارسی از مصدر هوشیدن. یعنی کسی که بسیار هوش ...
پَث؟ سِپث؟ پاث؟ سِپاث؟ تیز؟ ستیز؟ کسی معنی یک واژه را نمی داند نباید از دل خودجفنگ بنویسد. استادان گرامیان.
فت از مصدر فتیدن و فتادن به معنی خطا. فِت رفتن : خطا رفتن، خطا خوردن، به هدف نخوردن. از پهلوی هدف گذشتن.
ویرایش می شود.
عملیه عملیات: اوپریشن ( قصابی )
مَرزِیدَن: حد و حدود. مَرزِیدَه: محدود مَرزِیدَگی: محدودیت.
مُرزِیدن: گناه کردن. آمُرزِیدن: بخشیدن.
پِیشَکان و پیشکانی یکی اند. پیشکان زدن و پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی کردن: همپیشی کردن: همدیگر را پیش کردن. پِیشَکایی:پِیشَکی: از پیش. پول ...
پیشه گان: همپیشه. فروردینگان: همفروردین. بازرگان: همبازار: همسوداگر: تاجر. دهگان: همده. شهرگان: همشهر: شهروند. شهرگانی: همشهری. شهرگانیان: شهرگ ...
پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.
پِیشه گان: هم پیشه: هم مسلک. پیشه گانی: همپیشه گی: هم مسلکی.
پِیْشْگانی: پِیشَکانی: همپیشی: مسابقه. پیشکانی کردن: مسابقه دادن. پیشکانی زدن: مسابقه دادن. گان: هم گان: پسوند مشترک. هم: پیشوند مشترک. در پیشگ ...
همپیش: پِیْشْگان.
آوُراننده شدن: مُتَحَمِّل شدن. ( کننده نام: اسم فاعل ) آوشتانیده شدن: مُتَحَمََل شدن. ( کُنسته نام: اسم مفعول ۱ - حمل: [ وُردن: وُشتن ] ( کاب م ) ...
پِیشَکانی: مسابقه. این در افغانستان رواج دارد. در اصل ( پیشگانی است. مانند دوستگانی ) [ پیش گان ی = هم پیش ی. ] پِیشگانی: همپیشی. پیشگان: همپیش. ...
ای نیلگون دریای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز آمدم ای جام و ای مینای من باز آمدم، باز آمدم اینک صدای پای من باز آمدم، باز آمدم باز آمدم، باز ...
زبان من زبان پهلوانی است هنگامیکه بر پهلوانان آموزش می دهم آنان باید بجای مصدر کابذر بگویند چون ما پهلوانان استیم منبع همین واژگان خود پهلوان شاهین ا ...