تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

حضیض ( متضاد peak h اوج )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

فراغ یا دوری love or loss عشق یا فراغ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

متغیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شکنجه - آزار و اذیت These people are seeking/taking refuge from persecution.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شکست خورده A man can be destroyed but not defeated

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

موعظه کردن اگر ریش همه چیز بود، بز می تونست دیگران را موعظه کند If the beard were all, the goat might preach

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

رنگ به رنگ شونده تغییر رنگ دهنده The sky, that had been so grey and lowering, was iridescent with indescribable beauty.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مسلم و تضمین شده فرض کردن چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

سفیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

نماد مثال this tower is a landmark for France

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سلام و صلوات بر او باد. بعد از ذکر نام حضرت محمد مسلمانان این عبارت را می گویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ظاهر پوست مثال Drinking water is good for the complexion. نوشیدن آب برای زیبایی ظاهری پوست خوب است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

توطئه a conspiracy against the government یک توطئه علیه دولت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

فعل دارای وجه سببی مانند make, have, let, فعلی که در آن کسی موجب ( مجبور - اجازه ) می شود کس دیگری کاری را انجام دهد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

احساس یا برداشتی که نسببت به چیزی پیدا می کنیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خودخواه How can you be so selfish? چطور میتونی اینقدر خودخواه باشی؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شفا - درمان بیمار با دعا و یا قدرت طبیعی بدون استفاده از دارو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شیطون و ناقلا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

لازم به گفتن نیست ( صریح و واضح است ) مثال Of course, it goes without saying that you'll be paid for the extra hours you work. البته، لازم به گفت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فداکار و از جان گذشته ( کسی که خود را وقف کاری کرده است. ) مثال a dedicated and thoughtful teacher یک معلم فداکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

ناز و تو دل برو مثال Oh what an adorable little baby! اوه. چه بچه کوچولوی ناز و تو دل برویی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نزدیک مثال we were close to geeting in an accident ما نزدیک بود که تصادف کنیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

یافتن چیزی یا کسی به خصوص موقعی دیدن آن سخت است. مثال I spotted a police car behind us.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

رها کردن چیزی را که گرفته ایم مثال The little girl let go of his mother's hand and ran across the playground دختر کوچولو دست مادرشو رها کرد و به سمت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست هم را گفتن و تکان دادن به منظور نهایی کردن یک مذاکره let's shake on it دیدید بعد از امضای توافق توسط سیاسیون، میایستند و دست میدند ؟ این خودش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

مذاکره برای نیل به توافق مثال The government refuses to negotiate with terrorists. دولت مذاکره با تروریست ها را رد کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

میخوام بدونم میخوام بفهمم ( مترادف discover ) مثال I'm not sure your parents will like that idea. Let's see how they react. مطمئن نیستم که پدرمادرت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

بیا فرض کنیم یا بیا تصور کنیم مثال ? Let's say your plan doesn't work out, what would you do then بیا فرض کنیم که طرح شما خوب کار نکرد اون موقع چیکار ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به کسی خبر دادن مثال let me know if you can come to the party به من خبر بده اگر میتونی به جشن بیایی؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بر عکس معمولا به دو صورت زیر به کار میرود: on the contrary مثال It wasn’t a good thing; on the contrary, it was a huge mistake. اون چیز خوبی نبود بر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بدون هیچ درنگ و وقفه ای with no further ado, I booked my one - way ticket. بدون هیچ وقفه ای، من بلیط سفر یک طرفه خودم را رزرو کردم.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

چسبان - مانند لباس چسبان و تنگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

tight as a tick ایدیم : مثل کنه چسبیده بود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

شکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

بازی ساز - کسی که برای کودکان وسیله بازی می سازد مترادف dramatist

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

رسم خصوصا رسم مذهبی مجموعه کارها یا حرف هایی تکراری که در یک مراسم خصوصا مراسم مذهبی اجرا می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

ادامه دار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

embark on/upon sth شروع کردن یک کار نو و جدید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اجباری ضروری شده بوسیله قانون مترادف ها compulsory obligatory

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

گسترش قدرت مثال In Asia, leaders try to improve their sweeping power more and more. It sounds they are thirsty for power. 

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

جمله ای که یک مطلب را به همه تعمیم میدهد. مثال Iranian are genouruse ایرانی ها بخشنده هستند بخشندگی را به کل ایرانی ها تعمیم دادیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوابیدن خصوصا در روز مثال I just going to doze off here for a sec من یک دقیقه میخوام اینجا یه چرت بزنم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

خیلی کوچک ادرار - شاش - مترادف pee معنی دستشویی هم میده همون که ما میگیم دستشویی یک و دو ( do need to wee?

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

میل یا تمایل داشتن به انجام دادن چیزی خاص . . . I feel like taking a walk من نمایل دارم پیاده روی کنم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

از نظر قیافه به کسی ( تو خانواده ) رفتن مثال who does the baby take after? قیافه بچه به کی رفته؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فرار کردن - مترادف escape مثال the prisoners get out through the window زندانی ها از پنجزه فرار کردند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

تجربه کردن - مترادف کلمه experience مثال he experienced a lot of pain he went through a lot of pain

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

عجیب وترسناک مثال a creepy old house یک خانه قدیمی عجیب و ترسناک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

سر دو راهی در هنگام تصمیم گیری قرار گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آدم دست و پا چلفتی