حسن امامی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
attainable١١:٣٧ - ١٣٩٨/٠٩/٢٢شدنی و دست یافتنی مترادف ها achievable, obtainable, reachable, feasibleگزارش
16 | 1
nourishment١٠:١٧ - ١٣٩٨/٠٩/٢١1 - خوراک - خوردنی 2 - مقوی - تقویت کننده ( هر چیزی که باعت شود فکر، احساس و یا ایده ای زودتر رشد کند )گزارش
21 | 0
blinker١٠:٠٦ - ١٣٩٨/٠٩/٢١فلاشر ماشین - چراغ چشمک زن ماشین که در زمان گردش به چپ و راست استفاده می شود.گزارش
12 | 0
go for broke٢١:١٠ - ١٣٩٨/٠٩/١٥دل به دریا زدن - ریسک کردن در انجام کاری - دست به هر کاری و هر تلاشی زدن برای رسیدن به هدف و موفقیت خاصگزارش
30 | 0
superfood١٠:٤٧ - ١٣٩٨/٠٩/٠١غذا های سرشار از مواد مغذی و ویتامین مانند اسفناج، ساردین، بلوبری و ماهی آزادگزارش
21 | 1
hustle and bustle١٩:١٠ - ١٣٩٨/٠٧/٢٥هیاهو He moved to his parents' farm to have a break from the hustle and bustle of the big city. او برای رهایی از هیاهوی شهر بزرگ به مزرعه والدینش رفتگزارش
76 | 1
down to a t٢٠:٥٨ - ١٣٩٨/٠٦/٢٢کاملا دقیق You explain this issue down to a T. شما این بحث را کاملا دقیق توضیح دادید.گزارش
2 | 0
let someone off the hook٢٠:٣٧ - ١٣٩٨/٠٦/٢٢اجازه داده که کسی قسر در بره ( قسر در رفتن ) نادیده گرفتن خطا یا اشتباه کسی I came to work over an hour late today but luckily my boss was in a goo ... گزارش
46 | 1
hit it off١٩:٤٦ - ١٣٩٨/٠٦/٢٢مهر کسی به دل مشستن تو اولین دیدار how was your date? It was great! we really hit it off قرار تون چطور بود؟ عالی بود ما واقعا از هم خوشمون اومد ( مهر ... گزارش
44 | 1
knock someones socks off١٩:٢١ - ١٣٩٨/٠٦/٢٢کاری کنید که کسی از تعجب شاخ در بیاره I knocked his socks off when I revealed the secret من باعث شدم که از تعجب شاخ در بیارن وقتی من راز را برملا کردمگزارش
9 | 0
as if٠٠:١٤ - ١٣٩٨/٠٦/٢٢انگار you speak as if it's all over, Sir قربان یه جوری حرف میزنی انگار همه چی تمومه.گزارش
48 | 2
keep your chin up١٢:٥٠ - ١٣٩٨/٠٦/٢١قوی باش. تو میتونی از عهده اش بر بیایی جمله ای است برای تشویق دیگران به انجام کاریگزارش
30 | 1
demonstrative٠٩:٣٠ - ١٣٩٨/٠٦/٠٧نشان دهنده - بیانگر - اثبات کننده - برون گرا - کسی که احساستش رو خیلی خوب بروز میده ( گرم و صمیمی ) - گزارش
46 | 0
peer١٢:٣١ - ١٣٩٨/٠٥/٢١هم سن - هم تراز - هم سطح - همانند American children did less well in math than their peers in Japan. بچه های امریکایی در ریاضی از هم سن های خود در ژ ... گزارش
51 | 1
strut١١:١٢ - ١٣٩٨/٠٥/٢١بادبه غبغب انداختن طوری راه رفتن که انگار از بقیه بالاتری قیافه گرفتنگزارش
7 | 0
come across١٤:٠٧ - ١٣٩٨/٠٥/٠٢مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و کسی I've come across a few good job opportunities من اتفاقی و شانسی با تعدادی فرصت شغلی خوب مواجه شدمگزارش
30 | 1