⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
حسن امامی
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
attainable
شدنی و دست یافتنی
مترادف ها achievable, obtainable, reachable, feasible
١٣٩٨/٠٩/٢٢
8
|
0
2
tiresome
ملالت - خستگی
١٣٩٨/٠٩/٢١
4
|
1
3
nourishment
1 - خوراک - خوردنی
2 - مقوی - تقویت کننده (هر چیزی که باعت شود فکر، احساس و یا ایده ای زودتر رشد کند)
١٣٩٨/٠٩/٢١
6
|
0
4
blinker
فلاشر ماشین - چراغ چشمک زن ماشین که در زمان گردش به چپ و راست استفاده می شود.
١٣٩٨/٠٩/٢١
4
|
0
5
ramyun
یک نوع غذای کره ای
١٣٩٨/٠٩/٢٠
2
|
0
6
go for broke
دل به دریا زدن - ریسک کردن در انجام کاری - دست به هر کاری و هر تلاشی زدن برای رسیدن به هدف و موفقیت خاص
١٣٩٨/٠٩/١٥
8
|
0
7
refinance
تسویه
١٣٩٨/٠٩/٠٨
2
|
0
8
refine
تسویه - تصفیه
١٣٩٨/٠٩/٠٨
6
|
1
9
infiltrate
نفوذ کردن - رخنه کردن
١٣٩٨/٠٩/٠١
10
|
1
10
superfood
غذا های سرشار از مواد مغذی و ویتامین مانند اسفناج، ساردین، بلوبری و ماهی آزاد
١٣٩٨/٠٩/٠١
13
|
0
11
interim
موقت
رئیس جمهور موقت interim president
١٣٩٨/٠٩/٠١
8
|
1
12
hustle and bustle
هیاهو
He moved to his parents' farm to have a break from the hustle and bustle of the big city.
او برای رهایی از هیاهوی شهر بزرگ به مزرعه والدی ...
١٣٩٨/٠٧/٢٥
40
|
1
13
inspiration
ایده گرفتن - ایده پردازی
١٣٩٨/٠٧/١١
15
|
1
14
your guess is as good as mine
منم مثل تو نمیدونم
١٣٩٨/٠٦/٢٧
52
|
0
15
down to a T
کاملا دقیق
You explain this issue down to a T.
شما این بحث را کاملا دقیق توضیح دادید.
١٣٩٨/٠٦/٢٢
2
|
0
16
let someone off the hook
اجازه داده که کسی قسر در بره (قسر در رفتن)
نادیده گرفتن خطا یا اشتباه کسی
I came to work over an hour late today but luckily my boss was in a ...
١٣٩٨/٠٦/٢٢
15
|
1
17
hit it off
مهر کسی به دل مشستن تو اولین دیدار
how was your date?
It was great! we really hit it off
قرار تون چطور بود؟ عالی بود ما واقعا از هم خوشمون ا ...
١٣٩٨/٠٦/٢٢
25
|
1
18
knock someones socks off
کاری کنید که کسی از تعجب شاخ در بیاره
I knocked his socks off when I revealed the secret
من باعث شدم که از تعجب شاخ در بیارن وقتی من راز را برم ...
١٣٩٨/٠٦/٢٢
2
|
0
19
hang in there
جا نزدن --- شجاع و متعهد ماندن در شرایط سخت
١٣٩٨/٠٦/٢٢
10
|
1
20
as if
انگار
you speak as if it's all over, Sir
قربان یه جوری حرف میزنی انگار همه چی تمومه.
١٣٩٨/٠٦/٢٢
25
|
1
21
keep your chin up
قوی باش. تو میتونی از عهده اش بر بیایی
جمله ای است برای تشویق دیگران به انجام کاری
١٣٩٨/٠٦/٢١
19
|
1
22
gain traction
شناخته شدن و مشتری به دست آوردن
١٣٩٨/٠٦/٠٧
8
|
0
23
Demonstrative
نشان دهنده - بیانگر - اثبات کننده - برون گرا - کسی که احساستش رو خیلی خوب بروز میده (گرم و صمیمی)-
١٣٩٨/٠٦/٠٧
21
|
0
24
transcript
متن سخنرانی یا مکالمه
لیست نمرات در دانشگاه
١٣٩٨/٠٥/٢٨
27
|
0
25
acquisition
فرایند یادگیری
فرایند کسب علم و مهارت
١٣٩٨/٠٥/٢٨
15
|
1
26
remarkable
چشمگیر و قابل توجه
مثال a remarkable achievement
١٣٩٨/٠٥/٢٤
44
|
0
27
hoax
اطلاعات دروغین راجع به خطر چیزی
مثل a bomb hoax
١٣٩٨/٠٥/٢٤
48
|
1
28
workhorse
همون سگ جون خودمون (بادوام و پرکار)
١٣٩٨/٠٥/٢٣
19
|
1
29
leverage
اهرم فشار
١٣٩٨/٠٥/٢٣
50
|
1
30
instigate
تحریک کردن کسی برای انجام دادن کاری (بد)
١٣٩٨/٠٥/٢٢
4
|
1
31
hegemony
برتری و استیلا نسبت به کشور دیگر
١٣٩٨/٠٥/٢٢
6
|
1
32
highbrow
اندیشمند - متفکر - دانشمند
١٣٩٨/٠٥/٢٢
2
|
1
33
suspicious
مظنون و مشکوک
١٣٩٨/٠٥/٢١
6
|
1
34
peer
هم سن - هم تراز - هم سطح -همانند
American children did less well in math than their peers in Japan.
بچه های امریکایی در ریاضی از هم سن های خود ...
١٣٩٨/٠٥/٢١
21
|
1
35
get it off your chest
حرفی را که رو دلت مونده را بزن
١٣٩٨/٠٥/٢١
23
|
1
36
don't play dumb with me
منو احمق یا خر فرض نکن
١٣٩٨/٠٥/٢١
17
|
1
37
cruel
نامهربان، ظالم و ستمگر (متضاد kind به معنی مهربان و دلسوز)
١٣٩٨/٠٥/٢١
29
|
1
38
strut
کمک فنر ماشین
١٣٩٨/٠٥/٢١
15
|
1
39
strut
بادبه غبغب انداختن
طوری راه رفتن که انگار از بقیه بالاتری
قیافه گرفتن
١٣٩٨/٠٥/٢١
2
|
0
40
Hinder
مانع یا سد راه پیشرفت کسی یا چیزی شدن
١٣٩٨/٠٥/١٨
19
|
0
41
zero homicides
قتل عمد
١٣٩٨/٠٥/١١
0
|
0
42
Civil War
جنگ داخلی
١٣٩٨/٠٥/٠٨
10
|
1
43
pension
مستمری یا حقوق بازنشستگی
١٣٩٨/٠٥/٠٨
42
|
0
44
activism
اعتراض و تظاهرات
١٣٩٨/٠٥/٠٨
6
|
1
45
outspoken
رک و بی پرده
مترادف reticent
١٣٩٨/٠٥/٠٨
2
|
1
46
heads up
هشدار (هشدار برای وقوع چیزی)
١٣٩٨/٠٥/٠٣
15
|
1
47
come across
مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و کسی
I've come across a few good job opportunities
من اتفاقی و شانسی با تعدادی فرصت شغلی خوب مواجه شدم
١٣٩٨/٠٥/٠٢
19
|
1
48
significant
قابل توجه
١٣٩٨/٠٥/٠٢
17
|
0
49
paper qualifications
مدرک تحصیلی یا گواهی نامه
١٣٩٨/٠٥/٠١
4
|
0
50
enticing
وسوسه کننده - فریبنده
مترادف tempting
١٣٩٨/٠٥/٠١
13
|
0
1
2
3
4
5
6
<