پیشنهادهای غزل عراقی (٥٧)
۱. برانگیختن ۲. شریک جرم کردن / همدستی کردن ۳. تشویق کردن
مترادف : Rush it Hurry up Get a move on
سر و کله زدن
خندیدن مسخره بازی دراوردن
توی باغ نبودن
Become permanent
چیزی رو به کسی فهماندن / حالی کردن
قمار ، قمار کردن به خطر انداختن ، ریسک
People are the busy - bees مردم مشغول اند / گرفتار اند .
before he could be arrested he slid out of the country پیش از آنکه بازداشت بشود از کشور جیم شد
رفاه مادی
بی دقتی بی فکری
قوز بالای قوز
ساده لوحی زودباوری
اسمم رو عوض میکنم ( اگر اون اتفاق بیوفتد )
To be aware of someones behavior
خلاف کار - مجرم مترادف : Criminal - offender
فرزند ناخلف خانواده مایه ننگ
It crossed my mind به ذهنم خطور کرد / به ذهنم رسید
کوچک / بزرگ بودن سایز لباس مثال : Those shoes run big
بافتن کنارهم قرار دادن لایی کشیدن با ماشین
خاردار پر دردسر - پرزحمت و مشکل دار
دلسوزی الکی نشان دادن نسبت به کسی
حسادت مترادف : jealousy
وقت هدر دادن شونه خالی کردن
Trust me
باهم مچ شدن
This style does run small این لباس کوچکتر از سایز است
Longman dictionary دیکشنری تک زبانه
Army Corps سپاه ارتش
از خیلی لحاظ ها
For example For instance
سنگ تموم گذاشتن
همراه با یخ I want a vodka on the rocks
I’ve come down with the flue من به انفولانزا / تب مبتلا شده ام
فراوان مترادف : Plenty
تشک Air mattress : تشک بادی
نه متاسفانه
بشاش خوش رفتار Cheerful
چرب زبونی
چک کردن با سیستم
موروثی بودن فراگیر بودن
بسته بندی کردن To put leftover food from a restaurant in a container
بی نظیر بی همتا بی سابقه مترادف : unparalleled
از ابتدا خاراندن استفاده از مواد تازه به جای مواد کهنه هم معنی میده
نوشیدنی بدون الکل
به جریان انداختن دهان به دهان گشتن شایع و پراکنده شدن سر زبان ها افتادن
Put up with the noise تحمل کردن صدا / کنار امدن با صدا
Turn away someone who is talking to you روی برگرداندن از کسی که دارد با شما صحبت میکند .
صبرکن Wait Give me some time