پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
جُداگریدن : جداکردن.
جیرینگیدن. ترنگیدن. ترنگیدن. [ ت ُ رُ / رَ دَ ] ( مص ) صدا و آواز کردن چله کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. ( ناظم الاطباء ) . صدای رسیدن گرز و شمش ...
لرزیدن فراشیدن. فراشیدن. [ ف َ دَ ] ( مص ) لرزیدن و خود را به هم کشیدن در ابتدای تب باشد و آن را فراشا و به عربی قشعریره خوانند. ( برهان ) . افرا ...
آشیانیدن : خانه/لانه کردن.
پهلوزن. [ پ َ زَ ] ( نف مرکب ) که پهلو زند. پهلو سای. مدعی بزرگی و همسری. برتری جو : اگر تیر پهلوزنی را بکشت ازو بهتری را قوی کرد پشت. نظامی
دُژَندامیدن. دژرُخاندن/دژرخیدن.
تراجاییدن. تراجایی کردن. تراجایش کردن. تراجایه کردن.
غضباندن. خشمگیناندن. خشماندن.
ستارستان : آسمان.
جانکاهیدن = رنج و سختی وارد کردن/وارد شدن.
گیواییدن : جذبیدن. To attract. فرهنگ اسم ها اسم: گیوا ( دختر ) ( کردی، فارسی ) ( تلفظ: givā ) ( فارسی: گیوا ) ( انگلیسی: giva ) معنی: جذاب، گیرا، ...
گیواییدن. فرهنگ اسم ها اسم: گیوا ( دختر ) ( کردی، فارسی ) ( تلفظ: givā ) ( فارسی: گیوا ) ( انگلیسی: giva ) معنی: جذاب، گیرا، فریبنده و دلبر، دلربا ...
سِیلابیدن/غرقابیدن.
کَژدمیدن = مانند کژدم رفتاریدن. نیش زدن.
کژدم. [ ک َ دُ ] ( اِ مرکب ) جانوری است گزنده و آن را به تازی عقرب خوانند و به کاف فارسی ( گژدم ) چنانکه گمان برند خطاست و به زاء عربی نیز درست است و ...
ثَمَریدن = ثمر دادن.
کَرپانیدن : گوش ندادن/نپذیرفتن و دوری جستن از آموزه های دینی. کَ ) ( ص . ) ۱ - در اصطلاح زرتشتیان ، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی شنود. ۲ - کس ...
پِیرَویدن .
کَمبُنسازیدن. کمبنسازی کردن. کمبنسازش کردن.
فرا بُنسازیدن. فرابنسازی کردن. فرابنسازش کردن.
واتاییدن.
تَهَمتَنیدن : قوی هیکل شدن تهم. [ ت َ هََ/ ت َ ] ( ص ) بی همتا بود به بزرگی و قامت. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 338 ) . بی همتا بود به بزرگ تنی. بی هم ...
تَهَمیدن = هیکلی تر شدن. تهم. [ ت َ هََ/ ت َ ] ( ص ) بی همتا بود به بزرگی و قامت. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 338 ) . بی همتا بود به بزرگ تنی. بی همتا ...
لورهیدن = کنده شدن زمین توسط آب. لوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) . و به روایت دیگر کوره سیلاب کن ...
هَمسانیدن = یک شکل شدن/بودن. یکسانیدن.
نمار. [ ن ُ / ن َ ] ( اِ ) ایما. اشاره. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 270 شود.
پارکوریدن = پارکور کارکردن.
غُروبیدن = غروب کردن.
خنج و چنگ کشیدن.
نِکیختَن " توضیح دادن. To explain .
روفانیدن: [ دَ ] ( مص ) پاک کردن دندانها و خلال کردن. ( ناظم الاطباء ) . پاک نمودن دندان. ( آنندراج )
دوشارمیدن = عاشق شدن.
مَستوکیدن = مستیدن. زهر خوردن. زهر نوشاندن.
اَمبوبیدن = پهل کردن. انبوب. [ اَم ْ ] ( اِ ) فرش و بساط و گستردنی . ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) . بستر و فراش و خو ...
دَرزَندیدَن = کشت و کشتار به راه انداختن. حمام خون به پا کردن. درزند. [ دَ زَ ] ( اِ ) جای بسیار خون ریزش را گویند، اعم از جنگ گاه و مسلخ. ( برهان ...
ایوازیدن = تنهاییدن. ایوازاندن = تنهایاندن.
آبِ هوشمَند یا هوشمَنداب.
کِنارسویییدن = کنار رفتن. #ن. م : در حظور آمبولانس، بِکِنارسویید تا بتواند به راحتی به راه خود ادامه دهد.
پَسوییدن = پس سوی یدن : به عقب حرکت کردن. #ن. م : حریف ترسو می پَسویید تا مشت نخورد.
پیشسوییدن : به سمت جلو حرکت می کند . #لشکر بدون درنگ می پیشسویید.
جلوسوییدن/روسوییدن.
نِسوییدن : به سمت پایین حرکت کردن. نِ - = به چم پایین است مانند "نشیب". #ن. م : جسمی پس از چند دقیقه روی آب ماندن، نِسویید و از دیدگان مَحوید.
آفسوییدن =به سمت بالا حرکت کردن. آف به چم بالا است. #ن. م : آیا باد گرم می آفسوید یا باد سرد؟ والاسوییدن/بالاسوییدن/
برونسوییدن = به سمت بیرون حرکت کردن. #ن. م : نباید اجازه بدهیم که هوا از لاستیک بِبُرونسویَد.
دَرونسوییدن = به سمت درون حرکت کردن. #ن . م : هوا از دهان و بینی می دَرونسویَد.
گزاره ی هودیسیده. گَهد .
آزادی کشی.
ژکوریدن : خسیس بازی درآوردن. ژکور. [ ژَ ] ( ص ) زُفت و بخیل و دون بود. ( لغت نامه اسدی ) . سفله و دون همت باشد. ( لغت نامه اسدی نسخه نخجوانی ) . مم ...
تِیروبیدن/طبروبیدن . تیروبی کردن/طیروبی کردن. تیروبش/طیروبش کردن . طی/تی روبیدن.
تنافوریدن. تنافور. [ ت َ ] ( اِ ) مقداری از گناهان باشد به شریعت زردشت. ( برهان ) . محکوم بسبب گناهان در دین زرتشتی. ( فرهنگ فارسی معین ) . بمعنی گ ...