پیشنهادهای چنگیز بالاکوهی (١٢٩)
دَدَه/ dada : جدّ پدری، در زبان امروز آذربایجان، این واژه به معنی ( ( پدر ) ) است. در زمان صفویه و پیش از آن، مشایخ و بزرگان صوفیه را ( ( دَدَه ) ) ...
تُنبَه/ t�nbă : درِ یک لت مانند: درِ تُنبه را گشود. کلیدر محمود دولت آبادی
تیجاندن/ tidj�ndan : افشرانیدن مانند: آلاجاقی از لب خوبرو برخاست. آب دست هایش را تیحاند و به سوی پله ها رفت. کلیدر محمود دولت آبادی
کزخانه/ kezkh�n� : لانه ی پرنده مانند: غوک امروزی می خواهد به غوک دیروزی کِزخانه چیدن یاد بدهد! کلیدر محمود دولت آبادی
اندَرَ وای/ ăndărv�i : آسمان، هوا مانند: . . . رقص شان و آوای تنبورشان در اندَرَ وای سرگردان مانده است. کلیدر محمود دولت آبادی
وَرجاگاه/ văjadg�h : محترم، آبرومند. مانند: مهمان های ورجاجاگاهی دارد که برای شان پیغام می دهد بیاید کلیدر محمود دولت آبادی وَرج / به معنی قدر ...
هنگاو/heng� : افت، وزن، سنگین، لخت زبانزد: منگول را به قاتمه سپرد؛ قاتمه به منگال هنگام داد. . . کلیدر محمود دولت آبادی
بی رو - بیری/ biru : چیدن پشم و موی گوسفند و بز مانند: گوسفندها را کی و کجا بی رو می کنیم؟ کلیدر محمود دولت آبادی
چمّی/ chămmi : زبان نرمی مانند : گل محمد، من. . . زبان چمی ندارم تا چیزی بگویم. کلیدر محمود دولت آبادی چَم/ čam /خم و خمیده و راه های پُر پیچ و ...
کالار/ k�l�r : بز دو، سه ساله مانند: می گوید یک بزغاله کالار و یک کله قند بس شان است. کلیدر محمود دولت آبادی
شور و شین/ shur�shein : هیاهو، آشوب، غوغا زبانزد: . . . آن دخترک هم از این شور و شین نجات پیدا می کند. . . کلیدر محمود دولت آبادی
خیزه کردن / khize kărdăn : خزیده پیش رفتن مانند: بندار چَشم هایش را بست تا حباب کف به چَشم هایش خیزه نکنند. کلیدر محمود دولت آبادی خیزانیدن xiz ...
خرغلت/xar - galt ( اسم - مصدر ) خرغلت زدن ( مصدر فعل لازم ) ( گفتگو ) ( توهین آمیز ) ( مجاز ) خود را روی زمین، رخت خواب، و مانند آنها همراه با لذت و ...
حُقنَت[حقن - اسم]:۱. [پزشکی] داروی تنقیه ۲ . آب دزدک، ابزار تنقیه ۳. آمپول ۴. داروی درون آمپول، مایع تزریقی در آمپول؛ جمع: حُقَن، حُقنات فرهنگ معاصر ...
قناویز/ghănăviz : نوعی پارچه ی ابریشمی زبانزد: یک لحاف قناویز که برای عروسی پسرش دوخته بود، . . . کلیدر محمود دولت آبادی قناویز gan�viz ( اِ. ) ...
چشمخانه/ če ( a ) šm - x�ne : ( اِ. ) ( جانوری ) حدقه، کاسه چشم. چشمان او. . . هم چنان در چشم خانه می گردد و نظر می کرد. ( سعدی ) دوربین از دست گل ...
نَه رَد/ narăd : علفزاری که چرانده نشده باشد، رد بر آن نیفتاده باشد. زبانزد: به بهانه ی مال دزدی، بابت شکایت صاحب نَه رَد، . . . کلیدر محمود دولت ...
کلوج/ keladj : خمیری که از جدا تنور واگردد و درون آتش تنور نیم سوز شود. زبانزد: کلونی بذر آورده شده از تنور؛ بسوخته. کلیدر محمود دولت آبادی کَل ...
جِیگ/djeig :قطره زبانزد: - اول یک جیگ آب بپاش دختر، بعدش جارو بکش! کلیدر محمود دولت آبادی
گزک/ găzăk : بهانه مانند: وقتی بو برده باشد، گزک دستش افتاده. . . کلیدر محمود دولت آبادی
پلخمون/p'lekhmoon : فلاخن مانند: . . . به گمانم همین چیزها هم واداشت که بندار او را پلخمون بگذارد و سنگ قلابش کند به کال شور. کلیدر محمود دولت آب ...
هشتی. [هَ] ( اِ ) قسمتی از خانه که پشت دروازه واقع و غالباً هشت گوش است. ( یادداشت به خط مولف ) لغت نامه ی دهخدا علی اکبر دهخدا زیر نظر دکتر محم ...
پکی/peki : تیغ دلاکی زبانزد: حسن دلاک بار دیگر کپی اس را به چرم آویخته. . . کلیدر محمود دولت آبادی
دست لاف/ dăstl�f : دشت اول صبح، نخستین نقدینه، یا جنسی که کاسب از مشتری بگیرد. مانند: - ( ( بسم الله ارباب! دستلاف کن. . . . . کلیدر محمود دولت ...
شراپنل/sher�pnel :لقب نوعی توپ. زبانزد: یا آتشی که از دهان شراپنل، بر نعل راه بتاخت. . . کلیدر محمود دولت آبادی شراپنل šerāpnel [انگ:shrapnel] ( ...
تُنگلی/t�ngeli : تنگ گلی، کوزه ی گلی. زبانزد: دست به گلوی تنگلی برد. . . کلیدر محمود دولت آبادی
اُبِّه/ obbeh : کومه به زبان ترکمنی زبانزد: همان دم گل محمد از خواب می پرد و مادرش را بیدار می کند و از اُبِّه کوچک شان بیرون می زند. . . محمود دول ...
پیان/ pi�n : نشئه، منگ . زبانزد: گل مولا! معلوم است که صنام زیادی کله ات را میان کرده است. کلیدر محمود دولت آبادی پیان : ۱ ) پیاله ی له مس، قاپو ...
تُنبیدَن/ tonbidăn :فروریختن، آوار شدن. ( رُمبیدن هم آمده است ) عزیزم زبانزد: یا به گر همشتی سینه ی دیوار را توانستی تُنبانید. کلیدر محمود دول ...
سُرین/ s�rin :کپل، کفل مانند:. . . ، خود و قدیر را به سوی پلّه ی وردنه خزینه کشاند و سُرین را به آن گیر داد . کلیدر محمود دولت آبادی
قُچاق/ gh�chch�gh : زورمند مانند: اما آن روزها عباس جان قُچاق بود، قُچاق تر از قدیر. کلیدر محمود دولت آبادی قوچاق[ص. ] دلاور، پهلوان، پرزور، چابک ...
کوچی جو/kuchidju : در توکلی جویده شدن. زبانزد: بچه هایشان را از همان کوچی جو می کنند تا ترسو بار بیایند. کلیدر محمود دولت آبادی
بودگار/budg�r : بود - گار، مثل روز - گار = حیات، هستی. زبانزد: چیزی، نطفه ای، جوانه ای درون وجود، در بطن بودار می جنبد. کلیدر محمود دولت آبادی
جَرّ/ jărr : گودال مانند: از دهنه ی درِ گلخن خمیده بیرون خزید و از سینه ی جرّ بالا رفت. . . کلیدر محمود دولت آبادی جَرّ/jar ( r ) ( ا. ) : گدوا ...
کِرَت/ kerăt : بار دفعه زبانزد: تا حالا دو کرت می خواسته بگریزد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی کَرَّت[ع. ] ( ا. ) مرتبه؛ دفعه فرهنگ بزرگ سخن دکت ...
رِشک/ reshk / ریزه شپش زبانزد: عمو مندلو که هم چنان بیخ دیوار کاروانسرا نشسته بود و داشت رِشک های ته کلاهش را وا می جست، . . . کلیدر محمود دولت آ ...
جنم/djănăm : خصلت، شخصیت زبانزد: چشم های درشت سیاه و جنم نگاه پسر ملا معراج هم، . . . کلیدر محمود دولت آبادی جنم/janam ( اِ. ) ( گفتگو ) ذات؛ سر ...
عَگال/ ăgg�l :بند زانوی شتر مانند: عگال به زانوی چپ، . . . کلیدر محمود دولت آبادی اَگال/ ag�l : عقال، زانو بند شتر واژه نامه ی گویش تون ( فردو ...
چُمبَه/ ch�mbă : مرادف چوب. ( غالباً جهت کوبانیدن خوشه به کار رود. ) زبانزد: . . . و هم چنان که پشته ی خوشه ی گندم را چُمبَه کوب کنند، . . . کلیدر ...
بَختَه/ băkhtă : گوسفند نر. ( اغلب پروار کنند ) مانند: برادر داماد، همان شب هفده تا بخته را یک جا باخت! کلیدر محمود دولت آبادی بَختَ/ baxta :گو ...
بَختَه/ b�khtă : گوسفند نر. ( اغلب پروار کنند ) مانند: اصلان خیال دارد یک بخته و یک حصیر خرما، . . . کلیدر محمود دولت آبادی بَختَ/ baxta ( ا. ) ...
مندیل/ mendil : شالِ سرپیچ. مانند: پیشانی اش زیر مندلی سبز و چرکمُر دش عرق کرده. . . محمود دولت آبادی
گاوَرس/ g�vars : گونه ای از غلات، کنایه از ریزدانه ی آن است. مثلاً ارزن زبانزد: قسم خورده بود که یک کف دست گاورس به ما بدهد. کلیدر محمود دولت آباد ...
خَویر/ khavir : کَرت. کلیدر محمود دولت آبادی
کُرپَه/k�rpă : دیرزا، بره یا بزغاله لی که دیر از موعد معمول از مادر بزاید. در محصول دیر کشت هم به کار می رود. مانند :ببین گوسفند کُرپَه آبستن داریم ...
مِجری/medjri : صندوقچه زبانزد: نجف رفت و مِجدی کوچکی از پستو آورد، . . . کلیدر محمود دولت آبادی مجری/mejri : ( ا. ) ( گفتگو ) صندوقچه فرهنگ بزر ...
کلینه/ k'lină : تلقین، تاثیر افسونی به قصد سال آزاده ی دیگری. مانند: آمدی و پدر من را کلینه کردی. کلیدر محمود دولت آبادی در گویش تون: کَلیمَ د ...
گنجفه/ găndjăfe :ورق، بازی ورق مانند: - آن گنجفه هایت را بیار ببینم! کلیدر محمود دولت آبادی
لِخچنگ/ lekhcheng : تی پا مانند: حالا خدا را خوش می آید که هر کدام تان یک جوری به من لِخچنگ بزنید؟ کلیدر محمود دولت آبادی
غُراب/ gh�r�b : نام پرنده ای، کشتی، کنایه از خرامیدن باغرور، نام صحابه ای از ستارگان. زبان زد: خیلی هم محکم و غُرای روی اسب نشسته بود. کلیدر محمو ...