پیشنهادهای آزاده (٢٤,٤٥٩)
تا به حال به مشکلی با این نرم افزار برخورد کرده ای؟
دیروز به طور اتفاقی با یک دوست قدیمی در بازار برخورد کردم.
او هنگام تحقیق به طور اتفاقی چند مقاله جالب پیدا کرد.
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
اگر همین کاری که می گم را بکنی فکر نمی کنم به دردسر بیافتی.
به طور غیرمنتظره یا تصادفی با کسی یا چیزی برخورد کردن یا مواجه شدن. - معادل فارسی: به طور اتفاقی دیدن، برخورد کردن، روبرو شدن
او حریصانه شروع به مالیدن ( نوازش یا دست کشیدن ) بدنش کرد
به مشکل خوردن
به ترافیک خوردن
دیشب اتفاقی دیدمش یا بهش برخوردم !
اگر به مشکل خوردین به من تماس بگیرین
وارد اتاق شد
او با رئیسش درباره ی مهلت ها یک **برخورد** داشت. run - in ( اجتماعی – عمومی ) : اختلاف یا کشمکش ناگهانی در محیط کار یا زندگی روزمره.
او یک **درگیری کوتاه** با پلیس داشت. run - in ( محاوره ای – اصلی ) : برخورد یا درگیری کوتاه، معمولاً لفظی یا کوچک، بین افراد.
رمان به **برخورد او با سرنوشت** اشاره می کند. run - in ( ادبی – استعاری ) اشاره به مواجهه ی ناخوشایند یا برخوردی که تنش ایجاد می کند.
آن ها در جلسه یک **کشمکش کوتاه** داشتند اما سریع حل شد.
برخورد آن سلبریتی با مطبوعات تیتر خبرها شد.
او با همسایه ها بر سر پارکینگ یک **جر و بحث** داشت.
درگیری های او با قانون نتیجه رفتار بی پروا و بی احتیاط او بود.
آن ها در بار با هم دچار درگیری شدند و اوضاع از دست رفت.
امیدوارم در آینده دیگر با چنین درگیری هایی مواجه نشویم.
او در مورد پروژه با رئیسش دچار درگیری شد.
او شب گذشته با پلیس درگیری داشت.
ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، چون آردمان تمام شده است.
وقت دارد تمام می شود!
وقت ندارم این پروژه را تمام کنم؛ صبرم دارد تمام می شود.
بنزین ماشین در ناکجاآباد تمام شد.
خودکارم تموم بشه
وجوه مالی شرکت دارد به اتمام می رسد.
او بوسیله افراد ناشناس زیرگرفته و کشته شد
سعی داشت زیرم بگیره
دیر کردم، جلسه طول کشید!
دیر کردم، جلسه طول کشید!
قطارها روی ریل حرکت می کنند
بیا قبل از جلسه یک بار دیگر ارائه را مرور کنیم.
جمعیت با ناراحتی زیر لب غرغرکنان ( اون وضعیت رو ) تحمل می کردند
الکتریسیته جریان داره/برقراره تو این کابل
حرفاش مدام تو ذهنم بود ( جریان داشت/رد میشد/مرور میشد )
موجی از کف زدن و هلهله در میان جمعیت جریان داشت
یه نهر عمیق جاری بود تو اون ملک
او انگشتاش رو سریع تو موهاش کشید و به سمت بالا به من نگاه کرد
ترسی افتاده بود به جونش
پسره موهاش سریع شونه کشید ( شونه رو فرز و سریع می کشید تو موهاش )
اینم یه مرور سریع از تیترهای امروز. run - down ( خبری – رسانه ای ) : خلاصه ای از رویدادها، اطلاعات یا نکات مهم؛ معمولاً در قالب فهرست یا مرور سریع
میشه یه خلاصه از بودجه بهم بدی؟ run - down ( اداری – کاربردی ) : گزارش فشرده از وضعیت یا عملکرد چیزی؛ مثلاً در جلسات کاری یا ایمیل های مدیریتی
مدیر یه مرور کلی از استراتژی جدید ارائه داد. run - down ( تحلیلی – توصیفی ) : مرور کلی از جزئیات یک موضوع، پروژه یا وضعیت؛ گاهی همراه با نکات کلیدی
دکتر به من گفت که بیمار به نظر می رسم.
اگر این باتریها خالی شوند دوباره قابل شارژ هستند.