پاسخهای Sm (٨٦٠)
هر چند تا میتونید برای کلمه ی "اختیار " هم خانواده بگید لطفا
مخیر ،خیار،مختار
شاخص ترین آرایه ی این بیت چیه ؟ به جور او چو بمیرم ز نو شوم زنده اگر به چشم عنایت کند نگاه مرا
چشم عنایت اضافه اقترانی،تضاد مرگ و زندگی
"زنخدان " در بیت زیر یعنی چی؟ بکشت غمزهٔ آن شوخ، بیگناه مرا فکند سیب زنخدان او به چاه مرا
منظور چانه است
معنی کلمه ی: عجین مثال در جمله : چگونه قلب و عشق با هم عجین شدند؟
چگونه قلب و عشق با هم آمیخته شدند؟
در بيت «بياموزمت کيمياي سعادت / ز هم صحبت بد جدايي، جدايي» ضمير متصل(ت) چه نقشي دارد؟
به تو بیاموزم متمم
در بيت «بياموزمت کيمياي سعادت / ز هم صحبت بد جدايي، جدايي» ضمير متصل(ت) چه نقشي دارد؟
بیاموزم تو را ،،مفعولی است
درود پسوند مکان ساز است
معنی کلمه قوت در جمله ..و قوت حرکت در فرزند پدید آید.. چیست
و قوت حرکت در فرزند پیدا آید .قوت درست است
پاسخ شما: «پس چون ماههاىِ حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.»«ایه ۵ سوره توبه»
ازین رو، بدین سبب،بدین جهت ،،برای این، معنی این واژه در آبادیس هم هست
ضرب المثل فارسی برای موقعیتی که میخوایم به کسی بگیم : "بدون چشم داشت لطف کن "
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
درود اگر اشتباه نکنم سناباد باید باشد
در عربی به چم ربوده عقل است
معنی کلمه اتقیان در جمله زیر چیست؟ ... و چون تجارب اتقیانی حاصل آمد هنگام رحلت باشد. کلیله و دمنه
اتقانی درست است به چم استواری و محکمی
ویژه خداوند است که صاحب و دارای جمله ی بهره های نیکی و زیبایی است،که خود نیز تقسیم کننده و بخشنده است.
جمع قلم است که همان نی و کلک و خامه است،ومعانی دیگر برگرفته از ظاهر قلم است و کاری که از قلم برمیآید
به دیده مهر نگرستن است در کار و کیای کسی
پاد افره ،بیشتر به چم جزای بدکاری است تا نیکی
موسیقی از دو بخش مو و سیقی تشکیل شده است یعنی چه
عربی شده موزیک به چم خنیا باید باشد
نمودن انچه که با عقل سازگار است
جمع مبداء به چم سرچشمه ها و ریشه و آغاز هر چیزی
بچه ها چند تا هم معنی برای کلمه ممتاز بگید لطفا؟
برگزیده،گزیده نیکوی از هر چیزی
درود ،ویژه سازی،دربستگی،
بی ادب،فرومایه،نابخرد،نافرهخته،
میتوانید به اشعار حافظ مراجعه کنید، به وضوح آن شخصیت را میبینید، حافظ در واقع خود را نیز ***فرض کرده،حال *** چیست؟!
درود آن شخصیت رند است
«کارخانه دعوی» در این جمله: شریفترین خطی که محرران کارخانه دعوی زینت بخش مرقع، انشاء و ابداع نمودند ، یعنی چه؟
فکر کنم منظور جهان هستی است
از نظر بسیاری طولانی ترین واژه در زبان فارسی واژه (ناجوانمردانه)با ۱۲ حرف است . میخواستم که اگر کسی واژه بلندتری میشناسد لطفا با ما در میان بگذارد.
نا +جوان،مرد+آنه »»نه تنها مرکب از دو واژه است ، نیمی هم پسوند و پیشوند است
جمع مکسر عاقل (انسان)برابر جمع مکسر غیر عاقل (غیر انسان)است
میگیرند،بدست میاورند
آیا شفا و شیفا در عربی به چه معنا هستند ایا فرقی دارند
شفا =بهبودی»شیفت واژه ای غیر عربی(انگلیسی) =پاس و نوبت»در عربی واژه شیفه با تلفظی متفاوت=دیده بان
درود بر شما عزیزان ! هرگاه فعل کشته شدن ، مردن و اینگونه افعال به وسایل نورانی مثلا چراغ نسبت داده شود ایا تشخیص است درسته ؟ ولی طبق چیزی که من میدونم اینه که هرگاه فعل یا عملی که برای انسان است به چیزی نسبت داده شود که غیر انسان است یکی از انواع تشخیص میشود. مثلا عشق چون اید برد هوش دل فرزانه زا دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را.
خیر آرایه تشخیص نیست چون ۱-یکی از معانی کشتن خاموش کردن است ۲_ فعل انسان از غیر انسان سر نزده ،،یا نسبت نداده ایم ،
گذاردن به چم نهادن و قرار دادن وگزاردن به چم به جا آوردن و ادا کردن است مانند نمازگزاردن
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ مدام تمام و مدام در حروف« ام »قافیه هستند و سیمرغ و سی مرغ جناس تام است
مفهوم ،تفهیم،افهام،فهیم،مفاهیم،تفاهم،فهام، فهامت،
بیشتر به چم طلب کردن است،ایجاب میکند=می طلبد
خردمندان،صاحبان اندیشه
از دوستان گرامی خواهشمندم د صورت امکان در خصوص مفهوم واژه استنکافبنده را نیز مطلع سازند؛ متشکر و ممنون خواهم بود!
از ریشه نکف است و به هر روی که باشد سادهترین برداشت از این واژه« نه گفتن» است
معنی کلمه [یُغُز] در جمله "روی چکمه هایش گالش های یغز پوشیده بود" چیه؟
یغر باید باشد به چم کلفت و هنگفت و ...
اگر میشه خیلی کوتاه پاسخ بدید چون از این چیزی که تو کتابمون براش نوشته هیچی سر درنیاوردم
از فرد به چم یگانه و تنها،تفرید =تنها ماندن،بر کنار ماندن خود خواسته از هر کسی و چیزی،
معنی کلمه در درس چهاردهم ادبیات فارسی پایه دوازدهم
رونده و سپارنده راه،رهسپار