پیشنهادهای علی سیریزی (٧,١٩٨)
قبله گاه مسلمانان ، خانهٔ خدا
محل عبادت مسیحیان، عبادتگاه، معبد، پرستشگاه
محل مقدس مقدس، حریم
محل عبادت مسلمانان، مصلا، معبد، پرستشگاه
روز فرخنده، جشن، روز بزرگ، روزبه
۷ ( هفت ) عددی مقدس در باور بسیاری از تمدنها، آورده اند که قدمای بسیار قدیمی، برای اعداد چنین نام گذاری می کردند: برای عدد سه می گفتند �دو و یک� برا ...
سفره ی نوروزی که با هفت چیز مشخص که با سین آغاز می شوند. ( هفت در باورهای مهرپرستی یا میترائیسم جایگاهی ویژه داشته و از دیرباز خاستگاه ایرانی داشته ا ...
بلندترین شب سال شب چله
جشن مهرورزی
منسوب به سپهر ( آسمان ) آسمانی، فلکی
گل لوتوس نماد پاکی نیلو فر
درختی با گل های بنفش رنگ
گلی سپید و زیبا
گلی خوشبو
بلبل ، قناری ، هزار دستان عندلیب : پرنده ای خوش آواز
گل یاس: نماد معصومیت
تاووس، پرنده ای زیبا با پرهای رنگین Pavo
هَئْثِم ( Haethim ) واژه اوستایی: دشمن دشمنِ دشمن противник
یَئْنَ ( Yena ) وازه اوستایی : برای برای به خاطر برای به جهت
مغ ( Magu ) مغ، واژه اوستایی: موبد روحانی دانا
اَثْرَوان ( Athravan ) واژه اوستایی: موبد، نگهبان آتش روحانی، موبد
بَرِسْم ( Baresman ) واژه اوستایی است، شاخه های مقدس، دسته چوب نیایش
هَئُوم ( Haoma ) وازه اوستایی : گیاه مقدس گیاه هوم
دتوش یا دَثوش ( Dathush ) واژه اوستایی: آفریده، آفرینش آفرینش، مخلوق
دَثوش ( Dathush ) واژه اوستایی : آفریده، آفرینش آفرینش، مخلوق
فَرَوْهَر ( faravahar ) یا ( Fravashi ) واژه اوستایی : نیروی نگهبان پیشرو روح نگهبان، همزاد و برخی به غلط به آن" foroohar "می گویند
نَسک واژه اوستایی ( Nask ) : بخشی از اوستا کتاب، فصل
گاتا یا گاثا ( Gāthā ) واژه اوستایی است: سرودهای زرتشت سرود، نیایش
یَشت واژه اوستایی ( Yasht ) نیایش، ستایش نیایش، دعا
منسوب به زند
گاثا واژه اوستایی ( Gāthā ) : سرودهای زرتشت سرود، نیایش
زَنْد واژه اوستایی ( Zand ) : تفسیر، شرح تفسیر، شرح
رام واژه اوستایی ( Rāma ) : آرامش، آسایش آرامش، آسودگی
وهو واژه اوستایی ( Vohu ) خوب، نیک خوب، نیک
اشم واژه اوستایی ( Ashem ) : راستی، درستی ( کوتاه شدهٔ اشه ) راستی، پاکی
دروج وازه اوستایی ( Druj ) : دروغ، نیروی پلید دروغ، کژی
بغ واژه پارسی باستان ( Baga ) : خدا، بخشاینده خدا، ایزد
منسوب به ایزد
ایزد واژه پارسی میانه ( Yazad ) : موجود ستودنی، خداوند خدا، پروردگار
دل آگاه :"دل آگاه " کسی که به اسرار دل آگاه است. بصیر زیرک
آب نوش :" آب نوش" نوشندهٔ آب ( مؤدبانه )
گل افشان : "گل افشان" چیزی که گل می افشاند یا پر از گل است ، گل پاش، پرگل نام خانوادگی و نام روستا نیز می باشد
شب پره: " شب پره ( پرنده ) " پرندهٔ شب ( حشره ای که دور نور می چرخد ) پروانهٔ شب در برخی گویش ها به خفاش نیز شب پره گفته می شود
سپیده دم سپیده: " ( نور اول صبح ) دم ( وقت ) " وقت برآمدن نور صبح بامداد، صبحگاه
رازپوی: " راز پوی ( جستجوگر ) " جستجوگر راز و معرفت حقیقت جو، کنجکاو
خامه تاز :" خامه ( قلم ) تاز "کسی که با قلمش بر اندیشه ها می تازد و می نویسد نویسنده، قلم زن ( در اخلص کلام هنرمند )
کسی که "جام گردان" جام را می گردانندهٔ جام شراب ( ساقی ) ساقی، می آراوَنده، کسی که جام شراب را در مجالس دور می چرخانده
فرّ شکوه: فرّ ( شکوه ایزدی ) شکوه و جلال رفیع و خدایی ابهت، عظمت، جلال
نیایش گر ( کننده کار ) نیایش کننده، عبادت کننده پرستنده، عابد
فرّاشکوه : فرّ ( شکوه ایزدی ) اشکوه ، شکوه و جلال رفیع و خدایی ابهت، عظمت، جلال