balance of power

/ˌbælənsəvˈpaʊər//ˌbælənsəvˈpaʊə/

تراز نیروها، برابری نیروها، تعادل قوا، تعادل قوا in order to maintain the balance of power برای حفظ برابری نیروها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sufficient distribution of military or economic power among governments to prevent any one from excessively dominating others.

(2) تعریف: the distribution of military and economic power among governments at a particular point in history.

- Today the balance of power favors the West.
[ترجمه گوگل] امروز توازن قوا به نفع غرب است
[ترجمه ترگمان] امروز توازن قدرت به نفع غرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The shift in the balance of power in the region has had far-reaching consequences.
[ترجمه گوگل]تغییر توازن قوا در منطقه پیامدهای گسترده ای داشته است
[ترجمه ترگمان]تغییر در توازن قدرت در منطقه عواقب گسترده ای داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Firms are trying to shift the balance of power in the labour market back in their favour.
[ترجمه گوگل]شرکت ها در تلاش هستند تا توازن قدرت در بازار کار را به نفع خود برگردانند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها می کوشند تا تعادل قدرت را در بازار کار به نفع خود تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A small centre party holds the balance of power in the Assembly.
[ترجمه گوگل]یک حزب کوچک مرکزی موازنه قوا را در مجلس حفظ می کند
[ترجمه ترگمان]یک حزب مرکز کوچک تعادل قدرت را در مجلس حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Recent developments have swayed the balance of power in the region.
[ترجمه گوگل]تحولات اخیر توازن قوا در منطقه را تحت تاثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های اخیر توازن قدرت را در منطقه به نوسان در آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Crisis situations tend to tilt the balance of power in favour of the president.
[ترجمه گوگل]موقعیت های بحرانی تمایل دارند توازن قوا را به نفع رئیس جمهور متمایل کنند
[ترجمه ترگمان]شرایط بحران تمایل دارند که توازن قدرت به نفع رئیس جمهور را کج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The balance of power swung wildly from one party to the other.
[ترجمه گوگل]توازن قوا به شدت از یک حزب به طرف دیگر تغییر می کرد
[ترجمه ترگمان]تعادل قدرت از یک حزب به سوی دیگر تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The war brought about a shift in the balance of power.
[ترجمه گوگل]جنگ باعث تغییر توازن قوا شد
[ترجمه ترگمان]جنگ منجر به تغییر در توازن قدرت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The balance of power shifted away from workers towards employers.
[ترجمه گوگل]توازن قدرت از کارگران به سمت کارفرمایان تغییر کرد
[ترجمه ترگمان]تعادل قدرت از کارگران به سمت کارفرمایان دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some headway has been made towards restoring the balance of power.
[ترجمه گوگل]پیشرفت هایی در جهت بازگرداندن توازن قوا صورت گرفته است
[ترجمه ترگمان]پیشرفت هایی در زمینه احیای تعادل قدرت صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This shifts the balance of power towards leasing companies and vehicle hire groups.
[ترجمه گوگل]این توازن قدرت را به سمت شرکت‌های لیزینگ و گروه‌های کرایه خودرو تغییر می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این امر توازن قدرت را به شرکت های لیزینگ و استخدام گروه ها تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They agreed in rejecting the balance of power as a hopelessly inefficient mechanism for this purpose.
[ترجمه گوگل]آنها با رد توازن قوا به عنوان یک مکانیسم ناکارآمد ناامیدکننده برای این منظور موافقت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در رد تعادل قدرت به عنوان یک مکانیسم ناامید کننده برای این منظور توافق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The power of the wind is at your command. The balance of power must be preserved.
[ترجمه گوگل]قدرت باد به فرمان توست توازن قوا باید حفظ شود
[ترجمه ترگمان]قدرت باد در فرمان شماست تعادل قدرت باید حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The election of so many Republicans to Congress has changed the balance of power in Washington.
[ترجمه گوگل]انتخاب تعداد زیادی از جمهوری خواهان به کنگره، توازن قدرت در واشنگتن را تغییر داده است
[ترجمه ترگمان]انتخاب بسیاری از جمهوریخواهان کنگره، تعادل قدرت در واشنگتن را تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With 18% of the votes, the Green Party now holds the balance of power in the national assembly.
[ترجمه گوگل]حزب سبز با 18 درصد آرا اکنون موازنه قوا در مجلس ملی را در اختیار دارد
[ترجمه ترگمان]با ۱۸ درصد آرا، حزب سبز اکنون توازن قدرت را در مجلس ملی حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• state of equilibrium between different forces, condition in which one element is not dominant over another

پیشنهاد کاربران

موازنۀ قدرت
توازن قدرت
توازن قوا
ویا برابری قدرت و نیروها و شاخص ها
در علم سیاست حقوق و روابط بین الملل بکار میرود
balance of power ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: موازنۀ قدرت
تعریف: تعادل حاصل از توزیع قدرت میان دولت ها

بپرس