پیشنهادهای علی منصوری (١١٨)
عواقب و نتایج
در فیزیک : چهار قطبی
در فیزیک : هشت قطبی
در فیزیک : شش قطبی
در فیزیک شتابدهنده ها به معنی : تصحیح میدان ، جبران میدان
این کلمه یک قید است به معنی ( کیفیت رنگ مستقل از روشنایی )
اپتیک پرتو های خطی
مختصات همراه
در فیزیک نجوم و کیهان شناسی به معنی " همراه " است . بطور مثال comoving distance به معنی فاصله ی همراه است.
در کیهان شناسی به معنی " فاصله ی همراه " است.
یه عبارته بادو معنی نزدیک به هم : 1 - کارم دیگه تمومه ! 2 - وقتی کاری یا استفاده از چیزی رو به اتمام میرسونید !
در فیزیک به معنی " انباشت " در بعضی جاها استفاده میشه !
در فیزیک به معنی " ضریب انباشت " هستش !
محتمل ترین ، بیشترین احتمال
تپش ، ضربه ، خرد کردن
معنی پیش فرض نادرسته ! در فیزیک به معنی " جایگزیده " است. به معنی اینه که چیزی در یک محدوده ی خاص محصور و محدود باشد .
تقلا ، سعی و کوشش
میرانا یه اسمه به معنی : شگفت انگیز ، خارق العاده ، صلح ، خوشبخت ، کامیاب
تقدیم کردن به ، اهدا کردن به
تقدیم به تو
در فیزیک به معنی " پس پراکندگی " است !
رشد ، توسعه یا بسط چیزی
come across یک phrasal verb هستش به معنی پیدا کردن ! برای مثال : when your kitten comes across your paper cranes and makes one drop. یعنی : وقتی که ...
این عبارت یه phrasal verb هست، phrasal verb یعنی عبارتی که ترجمه ی تحت الفظی اون کاملا اشتباهه و مغایر با اصل معنی اونه ! برای مثال همین عبارت look d ...
مخفف کلمه ی Intensive care unit به معنی بخش مراقبت های ویژه
مخخف کلمه ی فریم در ثانیه، FPS = Frame Per Second نشان دهنده تعداد فریم های یک تصویر در یک ثانیه است. همانطور که میدانید هر تصویر متحرک از تعدادی تصو ...
DPS در بازی های کامپیوتری مخفف میزان اسیب ، تخریب یا ضربه در ثانیه، DPS = Damage Per Second
این یه اصطلاحه و زمانی ازش استفاده میشه که شما به زودی به چیزی دست پیدا میکنید یا بزودی برای شما اتفاق می افته! به معنی در مسیر چیزی بودن ! برای مثال ...
نگاهی که به سمت پایین باشه رو با این عبارت بیان میکنند !یکی از بیشترین استفاده های این عبارت برای زمانیه که شخص به ساعتش نگاه میکنه ! برای مثال : So ...
وایسا و با من روبرو شو ، وایسا و با من مقابله کن، ( معنی عامیانه : اگه مردی وایسا ) ! عبارتیه که بیشتر برای به مبارزه کشیدن دیگری استفاده میشه !
معنی پیشفرض اشتباهه چون این عبارت یه Phrasal Verb هستش ! به معنی تسلیم نشو ، منصرف نشو ، کنار نکش ، کم نیار !
مخفف کلمه ی area of effect هست، به معنی منطقه ی تحت تاثیر
بوضوح ، واضح است که ، روشن و مبرهن است که
ترجمه ی پیش فرض نادرسته ! یه اصطلاحه که یجور حس و حاله به معنی نگران و مضطرب بودن
به معنی یک شخص با استعداد ، نابغه ، برای مثال : a young blind whiz یه جوان نابینای نابغه
یه اصطلاحه به معنی تفاوت های زیاد و عمیق
ترجمه ای که بطور پیش فرض شده نادرسته چون این عبارت یه phrasal verb هستش ! معنی : منحرف کردن ، برهم زدن تمرکز ! هم ارز با عبارته : become distracted o ...
این عبارتی نیست که بشه تک تک معنی کرد، یه phrasal verb هستش به این معنی که یه معنی جدا از ترجمه ی تک تکشون میده و اونم اینه : تشکیل تیم دادن، تیم درس ...
هر چند مترادف با کلمه ی think به معنای فکر کردن هست ولی صحیح ترش اینه که به معنای تفکر عمیق و جدی روی چیزی هست ، به عبارت دیگه شدت فعل از think بیشتر ...
یعنی نگاهی که اون به من انداخت. برای مثال : I'll never forget the look he gave me یعنی : من هرگز اون نگاهی که به من انداخت رو فراموش نخواهم کرد! هم ...
این اصطلاح به معنی عدم توجه به گذر زمانه ، هم ارز با این عبارته : didn't pay attention to the time
معمولا این کلمه به معنا ی چیزی به اب انداختن هستش، با این حال یک معنی جالبه دیگه هم میده که هر چند معنیش نزدیک به همین هاست ولی متفاوته. برای مثال : ...
به دسته ای از تفنگ ها اطلاق میشه که دارای دقت و قدرت بسیار بالایی هستند و دارای دوربین های پیشرفته اند. معمولا تک تیرانداز ها ازین دسته استفاده میکنن ...
به معنی احمقانه و ابلهانه است ! بطور مثال : no question is foolish, but some answers are یعنی : هیچ سوالی احمقانه نیست، اما بعضی جواب ها اینگونه اند ...
در فیزیک کوانتمی Quantum entanglement به معنی در هم تنیدگی کوانتمی است.
در فیزیک به معنی اصل موضوعه است. یعنی تمام فرمالیسم ریاضی و فیزیک یک نظریه برین اصول استوار هستند ! بطور مثال اصول موضوعه در نسبیت جناب انیشتین دو تا ...
تابع لانجوین
دینامیک لانجوین
تلفظ درست ان لانجوین است! پل لانجوین ( فیزیک دان فرانسوی ) که کارهای زیادی در زمینه ی ریاضی و فیزیک انجام داد. از جلمه ی انها : تابع لانجوین و دینامی ...
در ریاضی و فیزیک به معنای ( ابر سطح ) است. خوانش صحیح ( abar sath ) .