پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٤٩٨)
من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.
هم نَوَرد، همنورد دژی دید با آسمان هم نورد / نبُرده کسی نام او در نبرد . نظامی.
من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.
تاقچه بالا گذاشتن، ناز آمدن، فخرفروشی
بُنمایه های دانشیک از نگاه دوستان: یکی دیوان لغات الترک است که در اصالت آن شک و گمان فراوان است، دیگری داستان های خرافی تورات و سپس نوشته های ابن خلد ...
بُرِشکاری، بریده بریده کردن نوشتار
بهره ناروا بردن
به به چه جالب چه بامزه، ترش و شیرین و شور هم راهشون رو به ترکی باز کردند؟ گل به خودی های خوبی می زنی جناب خود ترک پندار! شتاب نکن کم کم تلخ و تند و م ...
عوامفریبی کار کسی ست که با نامهای گوناگون نوشته گذاشته، یک بار از زبان دکتر! بار دگر از دهن خانم بختیاری!! و گاهی از زیروبند سبکتکین با دروغ بستن به ...
در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...
در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...
دست به کار شدن
از درماندگی و کلافگیِ بسیار، گیج شدن و راهی به جایی نداشتن. یا با فشار روانی آوردن روی کسی، مایه گیجی و سرگشتگی او را فراهم کردن. یا حالتی ست که پس ...
درود جناب باقری گرامی در گذشته ی حتا نه چندان دور خوراک مردم تا نزدیک به صد درصد آش و آبگوشت و خوراک های پر آب بود که خراشیدن و تراشیدن جایی در این گ ...
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
" لق خواندن" پیشنهادیست به جای واژه ی [فالش خواندن] در آواز و نوازندگی.
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
دونسته بیشتر از بانو بختیاری!!! به ترکی آشنایی دارم ولی درسمون هنوز به [هللیک له] نرسیده بود شما ببخشید. اگه من به روت نمیارم که با نامهای جورواجور ...
هله هوله
دانستن، آگاهی داشتن
از ترکی ناامید شدی به تازی پناه بردی [هللیک له!] دیگه چیه؟ درباره سوس، من در نوشته ی پیشین چندبار از واژه [باید] بهره برده ام، نه از [شاید]، گویا از ...
درود در نوشته ی پیشین به روشنی گفتم که واژه ی ساز در آغازِ پارسی نو به هر چیز ساخته ی دست بشر گفته می شد یعنی یک نام همگانی برای هر ابزاری، مانند این ...
روش مندانه، روشمندانه هنجارمندانه
رَویه بودن من هر روز عادتا به آنجا می روم. من رویه ام بوده که روز به آنجا بروم.
استان مرکزی نه در مرکز ایران است و نه مرکز و پایتخت است، فقط از روی اینکه زمانی بخشی از استان مرکز یعنی تهران بود، این نام مرکزی روی آن مانده. چند س ...
پذیرا کردن، پذیراندن
باور پذیری، خرد پذیری
مگه تاکنون سخن راست و درستی هم برای گفتن داشتی که میگی دیگه حرفی نیست؟! یه مشت دروغهای پانترکها رو بازگویی می کنی اینا که حرف نشد. من ریشه واژه های ...
اینکه واژه ای امروزه به چند ریخت در یک زبان به کار می رود نشان دهنده ریشه دار بودن و پیشینه ی آن واژه در آن زبان نیست. کپیدن در پارسی قبلا به معنی ر ...
کهنترین بنمایه ای که بطور ضمنی زبان همه ایرانیان را رهنمود می شود، کتاب جغرافیای استرابو است که از جغرافیدان دو سده پیش از خودش ( اراتوستن ) بازگفت م ...
واژه " گُر" به چم آتش که کارواژه [گر گرفتن] را می سازد، همریشه است با واژگان" آگر" در کردی ( =آتش ) ، اخگر در پارسی ( =پاره آتش، جرقه ) ، آگ و آگنی د ...
درود واج/ق/ در تازی مانند پارسی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن شگفت و چشمگیر حنجره ) واگویی می شود، ...
درود در زبان تازی واج /گ/ نیست، واج/ق/ نیز در تازی مانند پارسی و ترکی واگویی نمی شود، واج /ق/ در تازی بسیار خشن و سنگین ( با پس وپیش و بالاپایین شدن ...
"با اینکه" نیازی به واژه وجود در اینجا نیست: با وجود اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرفتم. با اینکه درسم رو خوب خونده بودم، نمره خوبی نگرف ...
هوز یا حوز نامی ست که تازیان پس از چیرگی بر ایران، به خوزی ها که باشندگان بنیادین خوزستان بودند دادند. درواقع زمانی که دبیره ( خط ) تازی نقطه نداشت ...
زی بخش
پرداخت، ویرایش
سربرق
کارجامه
مِهرگ
زنهار دادن، زنهاره دادن به جای اتمام حجت کردن، اولتیماتوم یا ضرب الاجل دادن. پارسی بگوییم، پارسی بنویسیم.
زنهار دادن، زنهاره دادن
" زِنهار" واژه ی پارسی زنهار یا زنهاره ( به چم مهلت و هشدار ) را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل، اتمام حجت] به کار برد. پار ...
" زِنهار" واژه ی پارسی زنهار ( به چم مهلت و هشدار ) را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل] به کار برد. پارسی بنویسیم، پارسی بگو ...
واژه ی پارسی " زنهار" را می توان به جای واژه های بیگانه ی [اولتیماتوم، ضرب الاجل] به کار برد. پارسی بگوییم، پارسی بنویسیم.
اُکسنده ( اکسید کننده )
تنگی دم، تنگ دمی، دُژدَمی
"بهره گیری" حق بهره گیری به جای حق آبونمان یا حق اشتراک
"سرشانه" به جای واژه ی اِپُل