میرزا بنویسمیرزا قلمدانی استمیرزا مقوامیرزاقشم شممیرغضبی اهسته ببر نداردمیرود از اسمان شوربا بیاوردمیمون هر چی زشت تره بازیش بیشترهمیهمان گرچه عزیز است ولی هم چون نفس خفه می سازد اگر اید و بیرون نرودمیوه اش به هندهنا فرمنابرده رنج گنج میسر نمی شودناپرهیزی کردنناخداناخن به هم زدن یا کوبیدنناخن خشکناخن خشک یا ناخن خشکیناخن کوچکه ی کسی هم نبودن یا نشدنناخنک زدنناز شست کسیناز کسی خریدار داشتنناز کسی را کشیدن یا خریدننازک تر از گل به کسی نگفتننازک نارنجی بودننازکش داری ناز کن نداری پاتو رو به قبله دراز کنناف کسی را با چیزی بریدننان به نرخ روز خوردننان به هم قرض دادننان در خون زدن و خوردننان را به نرخ روز خوردننان زیر کبابنان کسی را اجر کردننان کورنان یا نان واب داشتن کاری یا چیزینبشی دادننتق نکشیدننچه خوبان همه دارندتو تنها دارینخود هر اشنخود هر یا همه اشنخورده ایم نان گندم اما دیده ایم دست مردمنرخ معین یا تعیین کردن میان یا وسط دعوانردبان پله پلهنرم نرم پوست کندننرم کردننرود میخ اهنین در سنگنزده رقصیدننزده می رقصهنزن در کسی را تا نزنند درت رانشادرش تند استنشاشیدی شب درازهنشترش بزنی خونش درنمی اید