کسی به کون خودش می گوید بو می دهی دنبال من نیاکسی جایی نمی خوابد که زیرش اب برودکسی را با خود چپ انداختنکسی را به جای یا سر جای خود نشاندنکسی را به حال خود گذاشتنکسی را به خاک سیاه نشاندنکسی را به هر سازی رقصاندنکسی را به یا توی هچل انداختنکسی را تروخشک کردنکسی را چیزخور کردنکسی را خر گیر اوردنکسی را داغ کردنکسی را روی تخم چشم جا دادن کسیکسی را زابه را یا زابرا یا زابراه کردنکسی را زیر بال خود گرفتنکسی را زیر چتر خود گرفتن یا قرار دادنکسی را سر زبان ها انداختنکسی را سر طاس نشاندنکسی را سنگ روی یخ کردنکسی را سکه ی یک پول کردنکسی را قر زدنکسی را مات بردن یا زدنکسی را مقر اوردنکسی را نعل کردنکسی صد چاقو می سازد یکی از انها هم دسته نداردکسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت منکسی نمی تواند تخم دیگری را هم بخورد یا بگیردکسی نمی داند چه خاکی به یا بر سر خود بریزد یا کندکسی که به ما نریده بود کلاغ کو دریده بودکسی که نمی داند فقط خواجه حافظ شیراز استکسی یا چیزی را توی یا در اب نمک خواباندنکشتی ها غرش شدهکشک چه یا چی پشم چه یا چی یا چه کشکی چه پشمیکشک چی پشم چیکشک خود را ساییدن یا سابیدنکف دست خود را بو کردنکف دستش مثل کون بچه صافهکف دستم را بو نکرده بودمکف دستی را که مو ندارد نمی شود کندکف رفتنکف و خون بالا اوردنکف کسی بریدنکفر کسی را بالا اوردنکفش کسی را جفت کردنکفگیر به ته دیگ خوردنکفگیر کسی به ته دیگ خوردنکل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودیکلا همان تو هم می رودکلاغه امد راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفتکلاف سردرگم