نشخوار ادمیزاد حرف استنشسته پاک استنشسته لب گود می گه لنگش کننصیب کسی را کسی نخوردنطقش کور شدننظر زدننعل وارونه یا وارو زدننفسش از جای گرم در می ایدنفسش حقهنفوس بد زدننقره داغ کردننقل مجلسنم پس ندادننمردیم و دیدیمنمره ی شهرستاننمورنمک به حرامنمک به زخم پاشیدننمک را خوردن و نمک دان را شکستننمک نشناس یا نمک ناشناس بودنننه سنگ نیم منهننه من غریبم دراوردن یا راه انداختننه به ان شوری شور نه به این بی نمکینه به داره نه به بارهنه بیل و سه پایه پلو می خوره تو سایهنه چک زدیم نه چونه عروس اومد تو خونهنه خود خورد نه کس دهد گنده کند به سگ دهدنه راه پس داره نه راه پیشنه سیخ بسوزه نه کبابنه قم خوبه نه کاشون لعنت به هر دوتاشوننه گذاشت نه ورداشتنه گذاشتن و نه برداشتننو دیده قبا دیدهنوبر چیزی را اوردن یا نوبرش را اوردننوبرش را اوردهنوش دارو پس از مرگ سهرابنونش تو روغنهنوکر بی جیره مواجبنوکه اومد به بازار کهنه می شه دل ازارنک و نالنکرده کار را نبر به کارنیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این استهارت وپورت یا هارت وهورت کردنهاگیر واگیرهالو گیر اوردنهپلیهتک یا هتک وپتک یا هتک وهوتک خود را پاره کردنهر ان کس که دندان دهد نان دهدهر جای دزد زده تا چهل روز امنههر چه از دوست رسد نیکوست