لفت و لعاب دادنلق لقه زبانلقمه را باید به اندازه دهان برداشتلقمه را دور سر چرخاندنلن ترانی گفتنلنگ انداختنلولهنگ یا لولنگ کسی اب برداشتن یا گرفتنلولو سر خرمنلی لی به لالای کسی گذاشتنلی لی به لالای کسی گذاشتن یا الی به لی لی کسی گذاشتنلیلی زن بود با مردما هم بلهمات ومبهوت یا مات ومتحیر شدنماجرا کردنمادر را ببین دختر را بگیرمادر زنت دوستت دارهمادر فولاد زرهمادر کسی را به عزایش نشاندنمادر که نباشه باید با زن بابا ساختماده راغلیظ تر کردنمار از پونه بدش می اید در لونه اش سبز می شودمار خوردن و افعی یا اژدها شدنمار خوش خط وخالمار در استین پروراندنمار در استین پروردن یا پروراندنمار را با زبان از سوراخ بیرون کشیدن یا اوردنمار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسدماست خور کسی را گرفتنماست مالی کردنماست ها را کیسه کردنماشین مشدی ممدلی نه بوق داره نه صندلیمال بد بیخ ریش صاحبشمال دوره ی گروهبان یکی هیتلرمال مفت و دل بی رحممال یک جا می رود ایمان هزار جامالیاتمامور است و معذورماه زیر ابر نمی ماندماهی به دمش رسیدهماهی را هر وقت از اب بگیری تازه استماهی شو برومایه تیلهمته به خشخاش گذاشتنمثل اب اماله رفت وامد کردن یا امدن و رفتنمثل اب خوردن بودن یا حکم اب خوردن را داشتن یا پیدا کردنمثل ابی که بر یا روی اتش بریزندمثل انار ترکیدنمثل برج زهرمارمثل برقمثل بید لرزیدن