اسم - صفحه 89

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آداد/adad/

خدای هوا، توفان و باران، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی


پسر

فارسی
آدار/adar/

جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع


پسر

ترکی
آدام/adam/

آدم


پسر

عبری
آداک/adak/

خشکی میان دریا، جزیره


پسر

ترکی
آدخ/adakh/

خوب نغز خجسته مبارک، ( به فتح ت ) خوب نغز خجسته مبارک میمون، برامدگی های کوچک تپه مانند روی زمین ( ...


پسر

فارسی
آدرا/adara/

آبرومند


دختر

فارسی
آدریا/adriya/

نگهدارنده آتش


پسر

لاتین
آدریان/adriyan/

دریا و آب، آدریانوس، نام یکی از امپراتوران روم


پسر

لاتین، یونانی
آدلی/ādli/

مشهور، نامدار، صاحب اسم و جاه، نام، نامور


پسر

ترکی، فارسی
آدنا/adena/

ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس


دختر

فارسی
آدنیس/adnis/

گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود


دختر

فارسی، فنیقی

گل
آدور/ador/

خار تیغ گیاهان


پسر

فارسی
آدوین/advin/

آتش عشق


پسر

کردی
ادوین/edvin/

دوست و رفیق


پسر

لاتین
آدی/adi/

امین تر، امانت دار تر


پسر

عربی
آدیش/ādiš/

آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش


دختر، پسر

فارسی
آذار/azar/

بهار، نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین


دختر

عربی، سریانی

طبیعت
آذربهرام/azar-bahram/

ترکیب دو اسم آذر و بهرام ( آتش و پیروزمند )، نام پسر آذرنوش


پسر

فارسی
آذرکیوان

نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام


پسر

فارسی
آذرآباد

نام آتشکده ای در تبریز


دختر، پسر

فارسی
آذرافروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرافزا

آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذران/āzarān/

منسوب به آتش، جمع آذر ( آتش ) ( به مجاز ) دارنده ی عواطف تند، ( آذر، ان ( پسوند نسبت و علامت جمع ) ...


پسر

فارسی
آذربرزین/azar-barzin/

آتش باشکوه، آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر ( آتش ) + برزین ( با شکوه )


پسر

فارسی
آذرفزا

آذرافزا، آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذرگشسب

مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش


پسر

فارسی
آذرگشسپ

مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش


پسر

فارسی
آذرمهر

مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...


دختر، پسر

فارسی
آذروان/azarvan/

آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده


پسر

فارسی
آذرک/āzarak/

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...


دختر

فارسی
اراد

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شو ...


پسر

فارسی
آرامیان/ārāmiyān/

فرزندان آرام، ( اَعلام ) ) نام شعبه ای از نژاد سامی، ) پنجمین پسر سام ساکن سوریه و بین النهرین


پسر

فارسی
اران/aran/

شادی و نشاط، حنا که به دست و پا و محلسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در قزوین


پسر

فارسی
ارباد/arbad/

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارباس/arbas/

نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اربیل/arbil/

بسیار خوب، بسیار خوب ( نگارش کردی


پسر

کردی
آرتاباز/ārtā bāz/

نام فرمانده گردونه های کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) ) نام سپهدار و فرمانده ی گردونه های کوروش، ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارتان

نام پسر ویشتاسب و برادر داریوش اول پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
ارتنگ/artang/

ارژنگ کتاب مصور مانی


پسر

فارسی
آرتیان/artian/

منسوب به پاکی و تقدس


پسر

فارسی
ارتیان

منسوب به آتش، آتشکده، برافروخته مثل آتش


پسر

عربی
ارتین

آرتین، عاقل و زیرک


پسر

فارسی
آرخا/arkha/

مایه اطمینان و پیشتگرمی، آرکا


پسر

ترکی
آردا/arda/

آرشا، مقدس


پسر

فارسی
اردشام/ardsham/

ارشام، پسر ارتاسس دوم و برادر تیگران اول از سلسله اشکانیان ارمنستان


پسر

ارمنی
اردم/ardam/

کار و هنر خوب، هنر و پیشه، نام سوره هایی بزرگ از کتاب زند و پازند، کشتیبان ماهر، نام سوره های بزرگ ...


پسر

فارسی
اردین/ardin/

راستین


پسر

فارسی
ارژن/arzhan/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سالار مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرسا/arsa/

آتش


پسر

کردی
ارسا/orsā/

ارس، نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه ی جنگل های مرطوب پراکند ...


دختر

فارسی

طبیعت
آرسیس/arsis/

مرد راستگوی ایرانی


پسر

فارسی
آرشین/arshin/

آریایی اصیل، آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست ...


پسر، دختر

فارسی
ارغان/arghan/

نام حاجب سلطان محمود غزنوی


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
ارغش/arghash/

تاجر یا تجار سیار، از امرای ملکشاه سلجوقی


پسر

ترکی

تاریخی و کهن
ارغون/'arqun/

مخفف ارغنون، نام نوعی ساز


پسر، دختر

یونانی
آرمتی/ārmati/

فرشته نگهبان زمین، ( = آرمیتی )، فروتنی، پاکی، فرشته محبت


دختر

اوستایی، فارسی
ارمس/ermes/

هرمس، ادریس پیغمبر


پسر

عبری
آرمناک/aramnak/

شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند، ارمنی، پسر هایکا


پسر

فارسی
آرمیا/armiyā/

آرامش دهنده، آرمیا به معنی آرامش دهنده، آرام کننده


پسر

فارسی
آرمینی/armini/

سپهسالار یزگرد سوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آرهان/arhan/

پادشاه پاک و درستکار


پسر

ترکی
آرو/aro/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


پسر

کردی
آروا/arva/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


دختر

کردی
ارواد/arvad/

نیرومند


پسر

پهلوی، اوستایی
اروس/aros/

سفید، درخشان، زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
ارون

( به فتح الف ) شاد و شادمان


دختر

عربی
آرکا/arka/

آرخا، مایه اطمینان و پیشتگرمی


پسر

ترکی
اریا

در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
آریارمن/aryarman/

رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی


پسر

فارسی
آریاسپ/āriyāsp/

دارنده ی اسب، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران کوروش، ) نام یکی از پسران اردشیر [داریوش که بزرگتر از ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اریامن

آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین


پسر

فارسی
اریدیس/oridis/

نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...


دختر

ترکی
آریز

نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج


پسر

کردی
آریس/aris/

ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر


پسر

ارمنی
آریسته/aristeh/

آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت


پسر

فرانسوی
آریل/ariel/

شیر خداوند


پسر

عبری
آریم/arim/

دلاور، بزرگ


پسر

ترکی
آریه/arieh/

نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریوس/arius/

خورشید


پسر

کردی
آزادسرو/azad-sarv/

همچون سرو زیبا و بی تعلق، بزرگوار و متواضع، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی دانا و پرهیزکار در زمان ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آزالیا/azaliya/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

لاتین، انگلیسی

گل
ازدر/azdar/

منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب


پسر

فارسی
آزر/azar/

نام پدر ابراهیم خلیل ( ع )، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است


پسر

عربی، عبری

مذهبی و قرآنی
آزران/azran/

منسوب به آزر، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم، آزر نام پدر یا عموی حضرت ابراهیم و همچنین نام نژادی ...


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
آزرمیدخت/āzarmi doxt/

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...


دختر

پهلوی، اوستایی، فارسی
ازگل/Üzgül/

گل چهره


دختر

ترکی

گل
آسام/āsām/

سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، ( اعلام ) ایالتی در مرز شمال شرقی هند که تقریباً به طور کامل به وسیل ...


پسر

لری
آسپاداس/aspadas/

آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپندیاد/espand-yad/

اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر ...


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
اسپندیار/espand yār/

اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...


پسر

اوستایی، فارسی
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپیتمان/espit-man/

نژاد سفید، خاندان سفید


پسر

فارسی
استبرق/'estabraq/

پارچه نرم و لطیف


دختر

عربی
استرا/astera/

در گویش سمنان ستاره، نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است


پسر

فارسی
آسنات/asenat/

دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود


دختر

یونانی

تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی
اسوار/asvār/

سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آسیم/āsim/

استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...


پسر

پهلوی، فارسی
اسین/esin/

نسیم، الهام


دختر

ترکی
آشا/asha/

پاکی و راستی


دختر

فارسی
اشتاد/aštād/

راستی و درستی، ( در قدیم ) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در فرهنگ ایران قدیم ) ...


پسر

اوستایی، فارسی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها