اسم دختر - صفحه 31
گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) م ...
دختر
فارسی دل بهار
دختر سرزنده، کسی که قلبش مانند بهار سبزو زنده است
دختر
فارسی دل بیدار
آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر
دختر
فارسی دل پاک
آنکه دلی پاک دارد، قلب صاف، ضمیر تابناک و دور از آلودگی، ( به مجاز ) عاری از صفت های ناپسند، صادق و ...
دختر
فارسی دل پرور
پرورش دهنده دل، بسیار مطبوع
دختر
فارسی دل سو
نوردل
دختر
فارسی دلا
ای دل
دختر
فارسی دلا ریس
عروس دل
دختر
فارسی دلارا
دل آرا
دختر
فارسی دل آرام
آرامش دهنده قلب، تسکین دهنده دل، موجب آرامش و آسایش خاطر، محبوب، معشوق
دختر
فارسی دلان
منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...
دختر
فارسی دلانا
آرامش مادر، عزیز مادر
دختر
ترکی، فارسی دلاوا
بخشنده
دختر
کردی دل آویز
( به مجاز ) پسندیده، زیبا و دلنشین، محبوب، مطلوب، خوشبو، خوب، زیبا، دلنشین
دختر
فارسی دلاویژ
دلاویز، آویژه یا آویزه دل، ( مجاز ) دلبر و معشوقه، ( = دلاویز )
دختر
فارسی دلاوین
دل پاک
دختر
فارسی دلبان
محافظ و نگهدارنده دل
دختر
فارسی دلبانو
بانوی دل
دختر
فارسی دلبرناز
دختر نازدار، زیبا
دختر
فارسی دلپذیر
دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع
دختر
فارسی دلجو
دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی دلرام
دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( = دلارام ) ← دلارام
دختر
فارسی دلربا
رباینده دل
دختر
فارسی دلربای
زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است
دختر
فارسی دلرخ
رخی چون دل
دختر
فارسی دلرفین
دلربا
دختر
کردی دلسان
دل فریب
دختر
کردی دلستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق
دختر
فارسی دلشید
خورشیدِ دل، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه ی شادی، خوشحالی و مسرت دل
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی دلفروز
( مجاز ) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده
دختر
فارسی دلگشا
شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...
دختر
فارسی
هنری دلگون
مانند دل، مرکب از دل+ گون ( مانند )
دختر
فارسی دلنشین
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر، ( به مجاز ) خوشایند و پسندیده
دختر
فارسی دلنوش
گوارای دل، مطبوع
دختر
فارسی دلنیکا
دختر خوش قلب
دختر
فارسی دلهان
پادشاه دل
دختر
ترکی، فارسی دلوار
دلاور، دلیر، بی باک، نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی
دختر
فارسی دلوان
دختر مهربان
دختر
کردی دلوفان
مهربان
دختر
کردی دلووان
مهربان، دختر مهربان، بانوی با محبت
دختر
کردی چرمه
اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
دختر
فارسی چرو
جوانه درخت، شکوفه برگ
دختر
کردی چشمان
جمع چشم، ( مجاز ) عزیز و گرامی، دو چشم
دختر
فارسی چشمه
محل خارج شدن طبیعی آب از زمین، ( مجاز ) نمونه، سوراخ ریز، منبع، مبدٲ و اصل چیزی، ( در علوم زمین ) م ...
دختر
فارسی
طبیعت چلچله
پرستو
دختر
فارسی
پرنده چلیپا
صلیب، کنایه از زلف معشوق است
دختر
فارسی چمان
ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود، خرامان، خرامنده، پیاله شراب، پیمانه باده، آن که می خرامد و با ...
دختر
فارسی چمانه
ظرفی که در آن شراب می خورند، پیاله، ساغر، جام، ( در قدیم ) پیاله ی شراب، پیاله شراب
دختر
فارسی چمن آرا
زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است
دختر
فارسی چمن افروز
آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، نام چند نوع گیاه علفی که گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است ...
دختر
فارسی چمن چهر
خوش سیما، زیبا، ( مجاز ) زن گندمگون و سبزه را گویند، آن که چهره ای زیبا چون باغ و بوستان دارد
دختر
فارسی
طبیعت چمن رخ
چمن چهر، خوش سیما، ( = چمن چهر )
دختر
فارسی
طبیعت دخت مهر
دختر خورشید
دختر
فارسی دخشید
دختر خورشید، ( مجاز ) زیباروی، ( دخ = دختر، شید = خورشید )
دختر
فارسی در تاج
گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل درا
منسوب به در، ( مجاز ) قیمتی و گران قیمت، ( در = مروارید، لؤلؤ، ا ( پسوند نسبت ) )، ( عربی ـ فارسی ) ...
دختر
فارسی، عربی درآسا
دُرمانند، به رنگ دُر
دختر
فارسی دربانو
مرکب از در ( مروارید )، بانو، در ( عربی ) + بانو ( فارسی ) مرکب از در ( مروارید ) + بانو
دختر
فارسی، عربی دربها
بانوی ارزشمند، نام همسر کورش کبیر، دختری که مانند مروارید ارزشمند است
دختر
فارسی
تاریخی و کهن درتا
مانند مروارید، همتای دُر، در ( عربی ) + تا ( فارسی ) مانند در
دختر
کردی، عربی، فارسی درثمین
مروارید گران بها، لؤلؤ قیمتی، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( عربی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، ثمین = گر ...
دختر
عربی درجان
مروارید جان
دختر
کردی، عربی درچیدا
دختر مانند مادر
دختر
لری درخشا
نورانی، تابنده، درخشان
دختر
فارسی درریز
ریزنده ی در، ( مجاز ) گران بها و ارزشمند، ( در = مروارید، لؤلؤ، ریز = جزء پسین بعضی از کلمه های مرک ...
دختر
فارسی، عربی درزاد
زاده مروارید
دختر
فارسی درسان
درسا، مانند مروارید، ( عربی ـ فارسی ) ( در= مروارید، لؤلؤ، سان ( پسوند شباهت ) )، ( = درسا )، ← درسا
دختر
فارسی، عربی درستی
نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن درسین
مروارید آسمان
دختر
کردی، عربی درفام
مانند در، به رنگ مروارید و لؤلؤ، ( مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( در = مروارید، لؤلؤ، فام ( پسون ...
دختر
فارسی، عربی دُرفام
مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر
دختر
فارسی درفشان
درخشان و روشن
دختر
فارسی درگل
مروارید گلها، در ( عربی ) + گل ( فارسی ) مروارید گلها
دختر
فارسی، عربی
گل درنیان
مانند مروارید، گرانبها، ارزشمند
دختر
فارسی دره
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
دختر
عربی درة التاج
مرواریدی که بر تاج نصب کنند
دختر
عربی راددخت
دختر بخشنده یا خردمند
دختر
فارسی رادن
زعفران، سرخی به زردی آمیخته، سرخی که به زردی آمیخته شود
دختر
عربی رازان
اسرار، رموز، ( مجاز ) رمزگونه، ( اعلام ) نام چند روستا و مکان در شهرستان های بروجرد، خرم آباد و محل ...
دختر
کردی، فارسی خدیجه زهرا
ترکیب دو اسم خدیجه و زهرا ( برکت و روشن تر )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی خرام
رفتاری همراه با ناز و زیبایی، وفای به وعده، خبرخوش، مژده
دختر
فارسی خرشا
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن خرشاد
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر، پسر
فارسی خرشید
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر، پسر
فارسی خرم بانو
بانوی شاد و خوشحال
دختر
فارسی خرم بهار
آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
دختر
فارسی خرم دل
شاد، شادان، خوش دل
دختر
فارسی خرم گل
آن که چون گل خرم و با طراوت است
دختر
فارسی خرمچهر
آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد
دختر
فارسی خرمدخت
دختر شاد و خرم و با طراوت، زن شاداب، ( به مجاز ) زیبارو، دختر شاد و با طراوت
دختر
فارسی خرمن
توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
دختر
فارسی خرمناز
زیبا و با طراوت
دختر
فارسی خرمه
نام همسر مزدک
دختر
فارسی
تاریخی و کهن خزان
پاییز، نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان
دختر
فارسی
طبیعت خزرناز
دختری زیبا و قشنگ از قوم خزر، [ ( خزر، ناز = ( در گفتگو ) قشنگ، زیبا، ( در قدیم ) فخر و مباهات، متن ...
دختر
فارسی
طبیعت دروار
مانند در، هچون در، ( عربی ـ فارسی ) ( دُر + وار ( پسوند شباهت ) ) ( = دُرسا )، دُرسا، در ( عربی ) + ...
دختر
فارسی، عربی دریادخت
دختر دریایی، مرکب از دریا + دخت ( دختر )
دختر
فارسی دریادیس
مانند دریا، شبیه به دریا، ( دریا، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل دریا، ← دریا
دختر
فارسی دریافرین
شکوه دریا
دختر
فارسی