اسم دختر - صفحه 34

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

زعلیه/zaeliye/

با نشاط


دختر

فارسی
زگما

نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد


دختر

فارسی
زمیرا

بلبل


دختر، پسر

عبری
زهرا بانو/zahra-banu/

بانوی درخشان و نیکو


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
زهرا یاس/zahra-yas/

ترکیب دو اسم زهرا و یاس ( نیکو و نام گلی خوشبو )


دختر

فارسی، عربی
زهرامریم/z.-maryam/

ترکیب دو اسم زهرا و مریم ( نیکو و زن پارسا )


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
زهراناز/zahra-naz/

درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا


دختر

فارسی، عربی
زویا/zoya/

زندگی


دختر

لاتین
زوییش/zoish/

آرزو شده


دختر

اوستایی
زیبادخت/z.-dokht/

دختر زیبا و قشنگ، ( زیبا، دخت = دختر )


دختر

فارسی
زیرجد

نام سنگی قیمتی به رنگ سبز مایل به زرد


دختر

عربی
زیما/zima/

زمین


دختر

اوستایی
زینب گل/z.-gol/

زینبِ چون گل زیبا و لطیف، مرکب از زینب و گل


دختر

فارسی، عربی

گل
زینت الشریعه/zinatoššariee/

موجب زیبایی دین، موجب زیبایی و آراستگی دین، زینت شریعت


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
زیوا/ziva/

زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
زیورتاج/zivar taj/

آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد


دختر

فارسی
زیوردخت/z.-dokht/

دختر آرایش شده


دختر

فارسی
زیوین/zivin/

نقره ای، نقره گون


دختر

کردی
زییده

مصغر زبده، برگزیده کوچک، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید


دختر

عربی
ژالان/zhalan/

شبنم گل ها


دختر

کردی
ژالانه

گیاهی زیبا و خودرو


دختر

کردی
ژاله رخ/ž.-rokh/

زیبارو، آن که دارای چهره ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است


دختر

فارسی
ژالیا/zhaliya/

الهه زیبایی


دختر

کردی
ژالین/zhalin/

شعله آتش


دختر

ترکی
ژامک/zhamak/

از نامهای باستانی، آینه


دختر

فارسی
ژانت/zhanet/

خدا بخشنده است، مونث ژان ( ژان = یحیی، یوحنا، خداداد )


دختر

فرانسوی
ژانیا/zaniya/

از نامهای باستانی


دختر

فارسی
ژانیتا/zhanita/

هدیه ای از سوی خدا


دختر

یونانی
ژاوه

نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی


دختر

کردی
ژاوین/zhavin/

سرزندگی


دختر

کردی
ژاییژ

شراره آتش


دختر

فارسی
ژربرا/zherbera/

نام گلی زینتی، گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ


دختر

فرانسوی

گل
ژرویرا

ژریرا


دختر

فرانسوی
ژنا/zhena/

خانم، زن


دختر

کردی
ژنیا

ژنیک


دختر

ارمنی
ژنیک/zhenik/

با استعداد، نابغه


دختر

ارمنی
ژوانا/zhevana/

میعادگاه عاشقان


دختر

کردی
ژونا/zhona/

صاحب عقل و خرد، عاقل


دختر

فارسی
ژیا/zhiya/

زندگی


دختر

کردی
ژیانو/zhiyano/

زندگی نو


دختر

کردی
ژینوس/zhinus/

دختر باهوش، نابغه، ژینا، اسم دختر باهوش، باهوش


دختر

فرانسوی
ژیوا/zhiva/

نگاه به زندگی


دختر

کردی
ژیوانا/zhivana/

حافظ زندگی


دختر

کردی
ژیکال/zhikal/

زیبای کوچک، قطره باران


دختر

کردی
سئودا/seoda/

عشق و علاقه


دختر

ترکی
سئوگی/seogi/

عشق، محبت


دختر

ترکی
سابرینا/sabrina/

بشارت و مژده، مژده، بشارت


دختر

فارسی، آشوری
ساتیا/satiya/

از نامهای باستانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
ساتیام/satiyam/

مانند چشمانم عزیز


دختر

لری
ساتیرا/satira/

پدیدار ستاره


دختر

فارسی
ساچلی/sachli/

زلف زیبا، دختری با گیسوانی بلند


دختر

ترکی
سادنا/sadna/

پرده دار کعبه


دختر

فارسی
سادینا/sadina/

کسی که ناپاکی در او راهی ندارد


دختر

فارسی
سارادخت/s.-dokht/

دختر خالص و پاک، دختر مبرا از گناه و پاکیزه


دختر

پهلوی، عبری
سارالماز/sar-almaz/

نا پژمردنی، بدون خزان


دختر

ترکی
سارنا/sarena/

همچو رعنا


دختر

فارسی
سارنیا/sarniya/

خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن


دختر

فارسی
ساریسا/sarisa/

کوشا، پیگیر


دختر

کردی
ساریناز/sarinaz/

دختر نازدار و زیبا


دختر

ترکی
سارینه/sarine/

پاک و خالص


دختر

فارسی
سالیا/sāliyā/

منسوب به سالی، ( سالی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سال، سالیانه ( ؟ )


دختر

فارسی
سالیز/saliz/

جای امن و امان، پناه، مکان آرامش و آسایش


دختر

لری
سامتین/samtin/

زر و جواهر


دختر

عربی، عبری
سامیتا/samita/

همتای بی همتا


دختر

فارسی
سامیدخت/s.-dokht/

دختر بلند مرتبه و عالی قدر، [سامی= بلند و ( به مجاز ) بلند مرتبه و عالیقدر، دخت= دختر]


دختر

فارسی
سامیرا/samira/

سمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است، وسیله ای که با آن ...


دختر

عربی
سامینه/samine/

ماهر


دختر

کردی
سانیتا/sanita/

درخشان، دختر سالم


دختر

لاتین، سانسکریت
سانیل/sanil/

خوش اخلاق


دختر

فارسی
سانیلا/sanila/

با اخلاق، با نزاکت


دختر

ترکی
ساورینا/savrina/

امید


دختر

فارسی، آشوری
سایرا/sayra/

کسی که خدا و بندگان خدا او را دوست دارند


دختر

ترکی
سایراو/sayrav/

بلبل


دختر

ترکی

پرنده
سایماه/say mah/

سایه ماه


دختر

فارسی
سایناز/saynaz/

سایه و پناه مهربان


دختر

لری
ساینه/sayne/

در گویش مازندران سایه


دختر

فارسی
سایین/sāyin/

نگهبان و نگهدارنده، ( = صایین، صائین )، ( اعلام ) بخشی از نام قدیم ( سایین دژ، صایین دژ، شاهین دژ ) ...


دختر

ترکی
سبوحا/so(a)bbuhā/

پاک و منزه، [سبوح = پاک و منزه، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به سبوح


دختر

فارسی، عربی
سپیدخت/sepid dokht/

دختر سفید روی، دختر سفید چهره، ( سپید، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی


دختر

فارسی
سپیده گل

گل سپید


دختر

فارسی
ستایش زهرا/s.- zahrā/

ترکیب دو اسم ستایش و زهرا ( ستودن و روشن تر )، از نام های مرکب، ستایش و زهرا


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
ستین دا/setin da/

پناه مادر، عزیز مادر


دختر

لری
سحرنوش/sahar nosh/

دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده، سحر ( عربی ) + نوش ( فارسی )


دختر

فارسی، عربی
سحورا/sahora/

غذایی که هنگام سحر میخورند


دختر

عربی
سرآویز/saraviz/

آنچه به سر می آویزند


دختر

فارسی
سروتن/sarv tan/

آن که اندامی زیبا و بلندبالا دارد


دختر

فارسی
سرودخت/s.-dokht/

دختر سرو قد، ( سرو، دخت = دختر )، دختری که ویژگی سرو ( شادابی و طراوت ) را دارد، ( به مجاز ) خوش ان ...


دختر

فارسی
سروین دخت/sarvin dokht/

دختر سرو گونه، ( سَروین، دخت = دختر )، دختری که ویژگی سرو ( شادابی و طراوت، بلند بالایی ) را دارد


دختر

فارسی
سروینه/sarvine/

منسوب به سَروین، مانند سرو، ) سَروین، ه ( پسوند نسبت ) )


دختر

فارسی
سلاله زهرا/s.-zahrā/

ترکیب دو اسم سلاله و زهرا ( فرزند و نیکو )، از نام های مرکب، ه سلاله و زهرا


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
سلماز/solmaz/

سولماز، زنی که پژمرده و پیر نمی شود


دختر

ترکی
سمارسیس

ساردین، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی


دختر، پسر

یونانی
سمن اندام

سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن چهر/s.-čehr/

آنکه چهره ی سفید و لطیف دارد، ( سَمن، چهر = چهره )، سمن چهره، سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن دخت/s.-dokht/

دختر سفید چهره و لطیف، ( سَمن، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیبارو و سفید


دختر

فارسی
سمن دیس

مانند سمن، مانند یاسمن


دختر

فارسی
سمن رو/s.-ru/

سمن چهره، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن گل

گل یاسمن


دختر

فارسی
سمنتا/s.-tā/

زیبارو، لطیف و خوش بو، [سَمن = یاسمن، ( به مجاز ) چهره ی سفید و لطیف، بوی خوش، تا = نظیر، مانند، لن ...


دختر

فارسی
سمنوی/samanoy/

خوشبو، معطر


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم