اسم با حرف گ - صفحه 2
دارنده ی گل یا دارنده ی صفات گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وَر ( پسوند دارندگی ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلینه
گلین، به رنگ گل سرخ، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
دختر
فارسی
طبیعت، گل گئو
بزرگ
پسر
کردی گالیا
موج خدا
دختر
عبری گزینه
برگزیده و انتخاب شده، گزیده
دختر
فارسی گل سوری
گل سرخ، گل آتشی از اسفرم ها
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل گیتی
نوعی از گل که برگ های آن از هر طرف سه خار دارد و دو نوع سفید و زرد است، نوعی از گل که برگ های آن از ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلبوی
گلبو، آنکه چون گل بو دهد، خوشبو، معطر، ( = گلبو ) ( در قدیم ) دارای بوی خوشی چون بوی گل
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلبین
نشان دهنده ی گل، ( مجاز ) دارای طبعی لطیف و ظریف، ( گل، بین ( جزء پسین ) = نشان دهنده )
دختر
فارسی
گل گلرخسار
گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار
دختر
فارسی
گل گلسون
تور ابریشمی که زنان گیسوان خود را در آن گذارند
دختر
فارسی گنجا
گنجایش
دختر
فارسی گهربار
گوهربار، گوهر افشان، ( به مجاز ) اشک بار، گریان، رسا و بلیغ، ( = گوهربار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ش ...
دختر
فارسی گولر
خندان
دختر
ترکی گل پیرا
کسی که کارش پیرایش دادن و تربیت کردن گل است، باغبان، گل کار، گل آرا، پیرایش دهنده ی گل، آن که گل را ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گوهرافشان
گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ، نثار کننده ی گوهر، ( به مجاز ) فصیح و بلیغ، ( به مجاز ) گوهر ا ...
دختر
فارسی گیرا
گیرنده، [مجاز] جذاب، دلربا، اثرگذار و موثر، فریبنده و زیبا، خوشایند و جذاب و دلنشین، ( به مجاز ) اث ...
دختر
فارسی گرامی
محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، بسیار ارجمند و دوست داشتنی، [این نام در ایران باستان پسرانه بوده ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرد
دلیر، پهلوان، دلاور، شجاع
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرداب
نام پهلوانی ایرانی در سپاه گرشاسب پهلوان نامدار، از شخصیتهای گرشاسب نامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گردو
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی
پسر
فارسی گروی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی گل
نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
اوستایی، پهلوی گل ریزان
گلریز، گل افشان، گلباران، مراسم گلریزی به سر عروس و د اماد یا به سر پهلوان در زورخانه، ( = گلباران )
دختر
فارسی
گل گل آویز
گلِ آویز، گل گوشواره، ( = گلِ آویز )، گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، گیاه همین گل که از خانواد ...
دختر
فارسی
گل گلایول
گلایل، گلی زینتی و زیبا به رنگهای مختلف
دختر
فارسی گلبانگ
بانگ بلند، آواز رسا، گلبام، آواز بلند، نام لحنی از لحن های موسیقی، ( در قدیم )، ( به مجاز ) آواز خو ...
دختر
فارسی
هنری گلرنگ
به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ، گل فام، ( مجاز ) زیبارو، گلِ رنگ، به رنگ گل سرخ، سرخ
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، گل گلگون
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ، سرخ، نام اسب گودرز، پهلوان ایرانی، همچنین نام اسب لهراسپ پادشاه کیانی
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلگونه
مانند گل، به رنگ گل، گونه یا رخسارۀ سرخ، سرخاب که زنان به گونه های خود می مالند، ( در قدیم ) گلگون، ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلکار
پرورنده گل، باغبان
پسر
فارسی
گل گوارا
هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود، ویژگی آنچه به ذائقه خوش می ...
دختر
فارسی گویا
گوینده، سخنگو، واضح، رسا، ( قید ) مثل اینکه، گویی، ( به مجاز ) رسا و روشن و آشکار
پسر
فارسی گئورگ
از پیامبران بنی اسراییل بود
پسر
عبری گارنیک
پری کوچک
پسر
ارمنی گاسپار
نام یک دانشمند است
پسر
ارمنی گالان
جاویدان
پسر
ترکی گایار
یار بزرگ یار قدرتمند، یار بزرگ یار قدرتمند ( نگارش کردی
پسر
کردی گرامیدخت
دختر محترم و عزیز، ( گرامی، دخت = دختر )، دختر بسیار ارجمند و دوست داشتنی، دختر عزیز
دختر
فارسی گرانمهر
دارای مهر محبت زیاد و فراوان، آن که دارای محبت زیاد است
دختر
فارسی گراهون
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری زابلی در سپاه گرشاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گردآزاد
پهلوان آزاده، از پهلوانان حماسه ملی ایران
پسر
کردی، فارسی گردگیر
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گردیا
شجاع و دلیر، ( گرد = بلند، بلندی، مبارز، دلاور، بهادر و شجاع، ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بلندی، منس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرزن
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
پسر
فارسی گرشین
شعله آبی
دختر
کردی گرگین
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرمانک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گروخان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در دربار کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گشتاسپ
دارنده اسب از کارافتاده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی گشسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام جد بهرام چوبین سردار ساسانی
پسر
فارسی گل آئین
زیبا، لطیف و با طراوت، ( گل، آئین = ( در قدیم ) جلال و شکوه )، دارای جلال و شکوه گل
دختر
فارسی
گل گل آذین
آرایش گل بر روی ساقه گیاه، ( در گیاهی ) آرایش و چگونگی قرار گرفتن گل ها بر روی ساقه ی گیاهان، آرایش ...
دختر
فارسی
گل گل ارا
آراینده گل ها
دختر
فارسی
گل گل اسا
مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت
دختر
فارسی
گل گل افزا
افزاینده ی گل، فزاینده ی گل
دختر
فارسی
گل گل آنا
گلِ مادر، ( گل، آنا ( ترکی ) = مادر )، ( به مجاز ) زیبارویِ لطیف که برای مادر عزیز و گرامی است
دختر
ترکی، فارسی
گل گل بالا
کسی که قد و قامتش مانند گل زیباست
پسر
فارسی گل بخش
دارای سرنوشت و تقدیرِ همچون گل، ( مجاز ) همچون گل زیبا و لطیف، [گل، بخش = ( در قدیم ) سرنوشت، تقدیر ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل بهاره
گلِ بهاری، گلی که در بهار می شکفد، ( مجاز ) زیبا و باطراوت، ( گل، بهاره = مربوط به بهار، به عمل آمد ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل بید
گل های معطر و سنبله های نر درخت بید ( بید مشک ) که مصرف دارویی دارد، ( = بیدمشک )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل پناه
پناه گل
دختر
فارسی گل تابان
( مجاز ) زیباروی، روشن روی، گل درخشان، ( گل، تابان= دارای نور و روشنی، درخشان، روشن ) ( به مجاز ) ز ...
دختر
فارسی
گل گل جو
جوینده گل، خواهان گل، ( مجاز ) دارای لطافت و ظرافتِ طبع، ( گل، جو ( جزء پسین ) = جوینده یا خواهان ) ...
دختر
فارسی
گل گل خواه
گل جو، خواهان گل، جوینده گل، ( = گل جو )
دختر
فارسی
گل گل دامن
گل بدن، گل اندام، ( گل، دامن= آغوش، بغل )
دختر
فارسی
گل گل سمین
گلِ ارزشمند، گل خوب و عالی، [گل، سمین = ( به مجاز ) ارزشمند، خوب، عالی] گلِ ارزشمند، خوب و عالی
دختر
فارسی
گل گل سور
گل درخت سور، گلِ درختِ سور، [سور درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و تنه ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل فروغ
زیبا و لطیف، ( گل، فروغ = روشنایی، نور )، روی هم به معنی نور، روشنایی و فروغ گل
دختر
فارسی
گل گل فشان
گل ریزنده، نوعی آتش بازی، گل افشان، ( = گل افشان )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل گیسو
گل گیس، دختری با موهایی به لطافت گل، ( = گل گیس )
دختر
فارسی
گل گل میس
زیبا و لطیف، ( گل، مَیس = نام درختی، داغداغان )، گلِ درخت مَیس، گلِ درخت داغداغان
دختر
فارسی، عربی
گل گل مینو
گل بهشتی، زیباروی، پری روی، ( گل، مینو = بهشت )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل نسیم
بوی خوش، عطر گل، عطر آگین چون گل، [گل، نسیم = ( در قدیم ) بوی خوش]، بوی خوشِ
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل گل نوشا
دارای زیبایی همیشگی، ( گلنوش، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلنوش
دختر
فارسی
گل گل وش
مانند گل، گلوار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وش ( پسوند شباهت ) )، شبیه گل
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلارین
پاک و زلال، ( گلار = رود کوچک، دانه ی انگور، حبّه انگور، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلار، ( به م ...
دختر
فارسی گلان دخت
دختر گلان، ( به مجاز ) دختر مثل گل و زیبارو، ( گلان، دخت = دختر )
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلبار
محصول گل، ( مجاز ) زیبارو، ( گل، بار = میوه، محصول )، محصولِ گل
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلباش
از نامهای رایج میان زنان کرد
دختر
کردی
گل گلبان
گلِ درخت بان، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، نگهدارنده و محافظ، ( گل، بان = گیاهی درختی که دانه های روغنی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلبانو
بانویی زیبا چون گل
دختر
فارسی
گل گلبن
درخت و بوته گل، بیخ بوته گل، به صورت خاص به بوته گل سرخ گویند، ( در قدیم ) بوته یا درخت گل به ویژه ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلپا
گلِ پاینده و جاوید، ( مجاز ) همیشه دوست داشتنی ( شخص )، محافظ و نگهبان گل، گلبان، باغبان، ( مجاز ) ...
پسر
فارسی
گل گلپاد
محافظ و نگهبان گل، گلبان، باغبان، ( گل، پاد = نگهبان، پاسبان )، ( گل + پاد = نگهبان، نگهبان گل
پسر، دختر
فارسی
گل گلخند
شکوفه، شکوفه ی گل، ( مجاز ) زیبا و با طراوت، ( گل، خند = خندیدن ( به مجاز ) باز شدن شکوفه یا گل، شک ...
دختر
فارسی
گل گلدشت
دشتِ گل، زمین وسیع و هموار پر از گل، گلزار، ( مجاز ) خرم و زیبا و با طراوت، ( گل، دشت = پهنه ی وسیع ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلدوست
دوست دار گل، معشوق و محبوبِ زیبای با طراوت چون گل، گل عزیز و گرامی، ( گل، دوست = جزء پسین بعضی از ک ...
دختر
فارسی
گل گلدوش
ویژگی آن که بر روی شانه هایش گل نصب شده است، آراسته به گل، ( گل، دوش = شانه )
دختر
فارسی
گل گلراز
سِر و راز گل، رنگِ گل، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ( گل، راز = پسر، ( در قدیم ) رنگ )
دختر
فارسی
گل گلرام
آن که دارای طبعی موافق و سازگار با گل است، گل شاد و خوشحال، ( مجاز ) زیباروی شاد و با طراوت، [گل، ر ...
دختر
فارسی
گل گلربا
رباینده گل، عاشق گل، ( مجاز ) زیبارو و با طراوت، ( گل، ربا = ربودن، جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب ...
دختر
فارسی
گل گلرخشان
گل درخشان، گل تابنده، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، رخشان = تابنده، فروزان، درخشان )، روی هم به معن ...
دختر
فارسی
گل گلسار
منسوب به گل، همانند گل، جایی پر از گل، ( گل، سار ( پسوند نسبت ) )، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلسانا
گلسا، مانند گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، سانا = ( پسوند شباهت ) ) ( = گلسا )
دختر
فارسی
گل گلشیفته
فردی که عاشق گل است
دختر
فارسی
گل گلمان
ویژگی آن که دارای فکر و اندیشه ای به مانند گل ظریف و لطیف است، ( مجاز ) نیک اندیش و خوب اندیش، ( گل ...
دختر
فارسی
گل گلمو
ویژگی آن که گیسوانش آراسته به گل شده است، گل گیسو، ( گل، مو = گیسو )، ( به مجاز ) زیبا و جذاب
دختر
فارسی
گل گلنواز
نوازش کننده گل
دختر
فارسی
گل گلوار
چون گل، مانند گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، وار ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، گل