اسم با حرف ه - صفحه 2
یار و یاور
پسر
کردی هاورین
به نرمی و لطافت ابر
دختر
کردی هاوژین
همدم و یار زندگی
دختر
کردی هاوش
امت و پیروان یک پیغمبر، امت، پیروان یک پیامبر
پسر
پهلوی، اوستایی، فارسی هاونی
ایزد نگهبان بامداد
پسر
اوستایی هاووش
امت، پیروان یک پیامبر
پسر
اوستایی، پهلوی، فارسی هاویار
یار و یاور
پسر
کردی هاویر
در یاد مانده
دختر
لری هاوین
تابستان
دختر
کردی هاکان
خان، امپراطور
پسر
ترکی هاکتان
هدیه خداوند
پسر
ترکی هایان
پشتیبان
پسر
ترکی هایدی
سریع و چابک
دختر
ترکی هایلا
شگفت آور
دختر
عربی هایلین
فرشته بهشتی
دختر
لاتین هاینا
پادشاه
دختر
یونانی هایکا
آرام، مرموز، از اسطوره های کردستان
پسر
کردی هایکو
سبکی ژاپنی از شعر کوتاه در سه مصرع
پسر
لاتین هایین
هستی، وجود
دختر
کردی هباسپ
دارنده اسب اصیل
پسر
فارسی هبیةلله
بخشیده شده از جانب خداوند، نام چندتن از شخصیتهای ادبی و تاریخی
پسر
عربی هتاو
خورشید و آفتاب
دختر
کردی هترا
محیط بسته
پسر
لاتین هائد
توبه کننده، به حق بازگردنده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی هابیل
عرب از عبری نفس یا بخار، نام پسر آدم ( ع )، ( عبری ) به معنی ' نفس یا بخار '، ( در اعلام ) به نقل ا ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هاتف
ندا دهنده ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، مانند فرشته یندا دهنده ی غیبی، سروش، ( در عرفان ...
پسر
عربی هادان
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم ( ع )
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی هما دیس
خوش اقبال، خوشبخت و سعادتمند، ( هما، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل هما، شبیه به هما
دختر
فارسی همام
سرور، مهتر، پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده، شیر درنده، دارای مقام و منزلت و فضایل ارجمند، ...
پسر
عربی همام الدین
دارای مقام و منزلت در دین
پسر
عربی هماوند
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی همایون بخت
خوشبخت، خجسته بخت، کامیاب
دختر
فارسی همایون چهر
خوشروی، خوش سیما و زیبا
دختر
فارسی همایون دخت
دختر فرخنده و مبارک
دختر
فارسی همراد
ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند
پسر
فارسی همراه
همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگار ...
دختر
فارسی همنواد
از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هموند
اعضاء ( نگارش کردی
دختر
کردی همیشه بهار
گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می شود
دختر
فارسی هنار
مانند انار زیبا، انار ( نگارش کردی
دختر
کردی هناس
نفس
دختر
کردی هناسه
نفس
دختر
کردی هیراب
نام فرشته باد
پسر
فارسی هیران
محل قرار، قرار ( نگارش کردی
دختر
کردی هیرسا
پارسا و پرهیزگار، پارسا
پسر
فارسی هیرساد
خورشید پاک
پسر
فارسی هیرمان
به یاد ماندنی
پسر
لری هیرمند
نام رودی بزرگ در سیستان، ( در اوستایی ) دارای پل و دارنده ی سد و بند، ( اَعلام ) ( = هِلمند ) : رود ...
پسر
فارسی هیروان
محافظ و نگهبان آتش، [ ( هیر = آتش، وان ( بان ) = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «محافظ» و «ن ...
پسر
فارسی هیرود
نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...
پسر
فارسی هیرون
نوعی نی میان پر
پسر
فارسی هیرکان
وفادار به عهد
پسر
فارسی هیری
گل همیشه بهار، ( در گیاهی ) ( = خیری ) گل شب بو، گلی که شبها بوی خوش دارد
دختر
فارسی
طبیعت هیزان
نیرومند، توانا، توانا ( نگارش کردی
دختر
کردی هیژان
لایق و سزاوار، ارزیدن، جنبیدن ( نگارش کردی
دختر
کردی هیشنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی هیشو
از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هیشوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هیلان
آشیانه و محل آرامش، آشیانة، مکان آرامش ( نگارش کردی
دختر
کردی هیلدا
نیرومند، قوی، شکوفه درخت هلو
دختر
لاتین هیلما
ماه بور، طلایی رنگ
دختر
لری هیلمی
دختری با موهای بور
دختر
لری هیلناز
دختر نازدار مو بور
دختر
لری هیلی
زندگی، نفس، رویا
دختر
لاتین هیما
بانوی عاشق، مرکب از هیم ( عربی به معنای عاشق و شیفته ) + الف تانیث فارسی
دختر
فارسی، عربی هیمو
دختر پاکدامن، پاک دامن ( نگارش کردی
دختر
کردی هینا
ماهر
دختر
کردی هینان
آوردن، آوردن ( نگارش کردی
دختر
کردی هیواد
وطن، سرزمین، کشور
پسر
فارسی هیوان
ایوان تراس، ایوان تراس ( نگارش کردی
دختر
کردی هیون
شتر تندرو
پسر
عربی هخا
دوستدار
پسر
فارسی هدا
هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی هدسا
درخت مورد
دختر
عبری هدسه
همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...
دختر
عبری
تاریخی و کهن هدیر
آواز کبوتر، صدای رعد و برق، تکرار صدا در حنجره، بانگ کردن شتر، بانگ شتر
دختر
عربی هدیش
ایزد نگهبان خانه
دختر
فارسی هربد
پیشوای دینی، موبد موبدان، ( = هیربد )، استاد، آموزگار، شاگرد، آموزنده، رئیس آتشگاه
پسر
اوستایی هرسام
اشک هایم
پسر
لری هرمان
نام یکی از پادشاهان یونانی
پسر
یونانی هرمزان
منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...
پسر
فارسی هرمزدیار
خدایار
پسر
فارسی هرمزیار
خدایار، آن که خداوند یار اوست، ( اَعلام ) نام خاص یک موبد پارسی است که در قرن میلادی می زیسته است
پسر
فارسی هرمس
فرستاده خدایان، از خدایان اولمپی، نام پسر زئوس و مایا
پسر
یونانی
تاریخی و کهن هرمیس
شیر یا کرگدن
دختر
عربی هرمینا
سفر، حرکت، سفر حرکت
دختر
اوستایی، پهلوی هرمیون
نام همسر سردار اساطیری یونان
دختر
یونانی
تاریخی و کهن هرنگ
آرامش و قوت قلب
پسر
لری هرواک
نام دیگر خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی هریاد
همیشه در خاطر
پسر
کردی هزاره
از شخصیتهای شاهنامه، لقب کوت از سرداران رومی سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هزبر
هژبر، شیر
پسر
فارسی هژین
زندگی جاویدان
دختر
کردی هستان
وجود و هستی
پسر
فارسی هستنوه
قیام تودةمردم ( نگارش کردی
دختر
کردی هستیدخت
دختر زندگی و زندگانی، ( هستی = زندگی، زندگانی، دخت = دختر ) دختر زندگی و زندگانی
دختر
فارسی هشیار
هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...
پسر
فارسی هفال
رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هفدن
وزن شعر ( نگارش کردی
دختر
کردی هفیان
آرام گرفتن، آرام گرفتن ( نگارش کردی
دختر
کردی