اسم با حرف ه - صفحه 3

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

هوال/haval/

رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوبان/huban/

نگهبان خوبی ها


پسر

فارسی
هوبخت/hobakht/

خوشبخت


دختر

فارسی
هوپاد/hupād/

نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب


پسر

فارسی
هوپند/hupand/

ویژگی کسی که نصیحت، سفارش و توصیه های او خوب است، ( به مجاز ) پند و اندرزگوی خوب، ( هو = خوب، پند = ...


دختر

فارسی
هوتخش

صنعت گر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوتسا/hutsā/

آتوسا، ( = آتوسا )


دختر

یونانی
هوتوس

آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا


دختر

فارسی
هوچهر/hučehr/

دارای صورت خوب، خوبرو، ( هو = خوب، چهر = صورت، چهره، نژاد )، ( به مجاز ) زیبارو، دارای نژاد و اصل خ ...


دختر

فارسی
هودین/hudin/

دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هوراز/horaz/

دوست صمیمی، دوست صمیمی ( نگارش کردی


پسر

کردی
هورآسا/hur āsā/

خورشید آسا، مثل خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، آسا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی، اوستایی
هورآفرین/hur afarin/

آفریننده خورشید


دختر

فارسی
هورامان

منطقةایی در کردستان نزدیک ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوراماه/hura-mah/

دختر زیبای بهشتی


دختر

فارسی
هوراوش/huravash/

آواز زیبا


دختر

فارسی
هورتاش/hurtash/

آنکه چون خورشید نورانی است، هور ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) آنکه چون خورشید نورانی است


دختر

ترکی، فارسی
هورتن/hurtan/

آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد


دختر

فارسی
هورچهر/hur čehr/

خورشید چهره، آفتاب روی، ( در اعلام ) نام جوانترین پسر زرتشت، آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چو ...


دختر

فارسی
هورخ/horokh/

فرد نیک رو


دختر

فارسی
هورداد/hur dād/

تابنده و پر حرارت، ( هور = خور = خورشید، داد = داده )، داده ی خورشید، داده خورشید


پسر، دختر

فارسی
هوردخت/hur doxt/

دختری زیبا چون خورشید، ( هور = خورشید، دخت = دختر )، دختر خورشید، دختر آفتاب، ( به مجاز ) زیبا، ( ه ...


دختر

فارسی
هوردیس/hurdis/

زیبا و روشن چون خورشید


دختر

فارسی
هوررخ/hur rokh/

هورچهر


دختر

فارسی
هورزاد/hur zād/

زاده خورشید، ( هور = خورشید، زاد = زاده )، زادهی خورشید، فرزند خورشید، ( به مجاز ) دارای زیبایی و ش ...


پسر، دختر

فارسی
هورسان/hursān/

همانند خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، سان ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
هورشاد/hur šād/

خورشید شاد، آفتاب شادمان، ( هور = خورشید، شاد )، ( به مجاز ) پر حرارت و شاد و خوشحال، ( هور = خورشی ...


پسر، دختر

فارسی
هورفر/hur far/

دارای شأن و شکوه و شوکت فراوان، ( هور = خورشید، فر = شأن و شکوه و شوکت )، آن که دارای شأن و شکوه و ...


پسر

فارسی
هورمند/hurmand/

درخشان، ( هور= خورشید، مند ( پسوند دارندگی ) ) دارای درخشندگی و روشنی


پسر

فارسی
هورمهر/hurmehr/

خورشید، زیباروی مهربان، ( هور = خورشید، مهر= خورشید، مهربانی، محبت و دوستی )، ویژگی کسی که مثل خورش ...


دختر

فارسی
هورمک

شبان


پسر

اوستایی، پهلوی
هورناز/hurnaz/

خورشید زیبا


دختر

فارسی
هورنگ/hurang/

زیبا و خوب رو، ( هو= خوب، رنگ )، رنگ خوب


پسر

فارسی
هوروش/hurvaš/

درخشان و زیبا چون خورشید، ( هور = خورشید، وش ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید، شبیه آفتاب، ( به مجاز ) ...


دختر

فارسی
هوریار/huryar/

یار و دوست خورشید


پسر

فارسی
هوژان/huzhan/

زیرک و یادگیر


دختر

کردی
هوژین/huzhin/

آموختن، آموختن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هوسان/hövsan/

به مانند نیک


دختر

فارسی
هوسکر

شنزار، کویر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوشدار/hušdār/

هوشیار، باهوش، ( = هوشیار )


پسر

فارسی
هوفر/hufar/

شأن و شکوه نیک، ( هو = خوب، فر = شأن و شکوه و شوکت )، فرّ و شکوهِ نیک، دارای شأن و شوکت خوب، مرکب ا ...


پسر

فارسی
هوفریا/hu fariyā/

شخص خوب، جذاب، دلپذیر و گیرا، ( هو= خوب، فریا= خجسته، شکوهمند، دلپذیر، گیرا )، شخص خوب و دارای اقبا ...


دختر

فارسی
هوگر/huger/

انس گرفتن، عادت کردن، عادت کردن ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوگل/hu gol/

باطراوت و زیبا، ( هو = خوب، گل )، گلِ خوب، گلِ نیک


دختر

فارسی

گل
هوگون/hugun/

خوب گون، ممتاز، رنگارنگ


دختر

فارسی
هولان

چوگان بازی ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوم

نام گیاهی مقدس نزد ایرانیان باستان، ازشخصیتهای شاهنامه، نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد ...


پسر

فارسی
هوما/huma/

مرغ سعادت، فرخنده، فرخنده ( نگارش کردی


دختر

کردی
هومایا/humaya/

مادر کائنات


دختر

اوستایی
هونامیک/hu nāmik/

نیک نامی، خوش نامی


دختر

فارسی
هونراوه

کنایةاز کلام منظوم ( نگارش کردی


دختر

کردی
هونیاک/honyak/

از نژاد خوبان، پهلوی با اصل و نسب


پسر

فارسی
هویاد/hoyad/

نگهبان نیکی


پسر

فارسی
هی را/hira/

فراخ، وسیع، وسیع ( نگارش کردی


پسر

کردی
هیبا/hiba/

هدیه خداوند


دختر

عربی
هیتا/hita/

خورشید


دختر

فارسی

کهکشانی
هیتاسب/hitasb/

از فرماندهان داریوش اول


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیدارا/hidara/

لقب حضرت علی ( ع )


پسر

لاتین
هیدخت/hidokht/

دختر ناهید


دختر

فارسی
هیران/hiran/

محل قرار، قرار ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیرساد/hirsad/

خورشید پاک


پسر

فارسی
هیرمان/hirman/

به یاد ماندنی


پسر

لری
هیرمند/hirmand/

نام رودی بزرگ در سیستان، ( در اوستایی ) دارای پل و دارنده ی سد و بند، ( اَعلام ) ( = هِلمند ) : رود ...


پسر

فارسی
هیروان/hirvān/

محافظ و نگهبان آتش، [ ( هیر = آتش، وان ( بان ) = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «محافظ» و «ن ...


پسر

فارسی
هیرود/hirud/

نام مردی از اهالی سارد در زمان کوروش پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام یکی از پادشاهان پارت ( اشکانی ) ...


پسر

فارسی
هیرکان/hirkan/

وفادار به عهد


پسر

فارسی
هیزان/hizan/

نیرومند، توانا، توانا ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیژان/hizhan/

لایق و سزاوار، ارزیدن، جنبیدن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیشنگ

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
هیشو/hisho/

از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هیلدا/hilda/

نیرومند، قوی، شکوفه درخت هلو


دختر

لاتین
هیلما/hilma/

ماه بور، طلایی رنگ


دختر

لری
هیلمی/hilmi/

دختری با موهای بور


دختر

لری
هیلناز/hilnaz/

دختر نازدار مو بور


دختر

لری
هیمو/himo/

دختر پاکدامن، پاک دامن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هینا/hina/

ماهر


دختر

کردی
هینان/hainan/

آوردن، آوردن ( نگارش کردی


دختر

کردی
هیواد/hivad/

وطن، سرزمین، کشور


پسر

فارسی
هادان/hadan/

معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم ( ع )


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
هارا/hara/

کوهستان


دختر

عبری
هاران/haran/

کوه نشین، برادر ابراهیم ( ع )، معرب از عبری


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
هامر/hamer/

ابر باران زا


پسر

عربی
هامرز/hāmerz/

نام سردار ساسانی، ( اَعلام ) از سرداران دوره ی ساسانی است، که از سرانِ سپاهِ انوشیروان و پرویز پسر ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
هامن/haman/

هامون


پسر

فارسی
هامین/hamin/

تابستان


پسر

پهلوی، اوستایی
هانه/hāne/

چشمه، تحریک، اینک، اینها، اینهاشان


دختر

کردی
هانیبال

لاتینی از، نام سردار مشهور کارتاژ که با لشکر روم جنگید


پسر

فنیقی
هانیس/hanis/

چشمه


دختر

کردی
هاوش/havash/

امت و پیروان یک پیغمبر، امت، پیروان یک پیامبر


پسر

پهلوی، اوستایی، فارسی
هدا/hoda/

هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست، هدی، هدایت کردن


دختر

عربی

مذهبی و قرآنی
هدسه/hedseh/

همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش ( مردخای ) جزء آثار باستانی همدان ...


دختر

عبری

تاریخی و کهن
هرمان/herman/

نام یکی از پادشاهان یونانی


پسر

یونانی
هرمزان/hormozān/

منسوب به هرمز، ( هرمز، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) هرمزان: [قرن اول هجری] فرماندار خوزستان در ز ...


پسر

فارسی
هرمیس/hermis/

شیر یا کرگدن


دختر

عربی
هرمینا/hermina/

سفر، حرکت، سفر حرکت


دختر

اوستایی، پهلوی
هرمیون/hermiyon/

نام همسر سردار اساطیری یونان


دختر

یونانی

تاریخی و کهن
هرنگ/herang/

آرامش و قوت قلب


پسر

لری
هزبر

هژبر، شیر


پسر

فارسی
هلاله/halaleh/

گلی زرد رنگ خوشبو، آلالة، جارزدن، با خبر ساختن ( نگارش کردی


دختر

کردی

گل
هلاکو/holaku/

نام پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول


پسر

مغولی

تاریخی و کهن



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسماسم پسر با هاسم دختر با ه