اسم با حرف م - صفحه 12
نجیب زاده، دوست و مشاور
پسر
لاتین ملک
فرشته
دختر
عربی ملک آرا
آن که موجب آرایش و رونق مملکت است، ( در قدیم ) ( به مجاز ) مایه ی زینت و آراستگی سلطنت یا مملکت، ( ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن ملک آفرین
ملک ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) مرکب از ملک ( سرزمین ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی، عربی ملک بانو
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک تاج
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک شاد
زیباروی شاد، فرشته روی شادمان، شاداب و زیبا
دختر
فارسی، عربی ملکا
پادشاه، نام مردی مجتهد در مسیحیت
پسر
عربی، آرامی ملکان
نام پدر حضرت خضر پیغمبر ( ع )، ( اَعلام ) نام پدر حضرت خضر پیغمبر ( ع ) که از فرزند زادگان سام ابن ...
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی ملکشاه
شاه شاهان
پسر
فارسی، عربی ملکه
همسر پادشاه، شهبانو
دختر
عربی
تاریخی و کهن ملیا
عسل
دختر
یونانی ملیسی
شیرین و بی دانه
دختر
عربی ملیله
رشته باریک فلزی طلا
دختر
فارسی ملینا
گل سپید کوچک، عسل، رنگ گل بهی، همچنین نوعی گل
دختر
لاتین ممدوح
ستایش شده، ستوده شده، پسندیده، آن که در شعر مدح یا ستایش شده باشد، تحسین شده
پسر
عربی مناهل
چشمه ها
دختر
عربی مناک
اندیشنده
پسر
پهلوی منتا
امید، پیمان
دختر
اوستایی مسین
بزرگ
پسر
فارسی مشاری
مشورت کننده
پسر
عربی مشانا
منسوب به مشان، ( به مجاز ) دارای حلاوت و شیرینی، ( مشان= نوعی از بهترین خرما، ا ( پسوند نسبت ) )، ( ...
دختر
فارسی، عربی مشرف
ناظر، بیننده، بلندی، نمایان، اشراف دارنده، در تصوف آن که خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
پسر
عربی مشرف الدین
دارای اشراف در دین، نام شاعر بزرگ قرن هفتم، مشرف الدین سعدی شیرازی
پسر
عربی مشفق
مهربان، دلسوز، مهربانی کننده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مشهور
معروف میان مردم، نامی، نام دار، بنام، پرآوازه، معروف، بسیار شناخته شده، شهرت یافته، نام آور، ( در ح ...
پسر
عربی مشک
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر به دست می آید
دختر
سانسکریت مشک دانه
مشک ( سنسنکریت ) + دانه ( فارسی ) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از ...
دختر
فارسی، سانسکریت مشکات الزهرا
ترکیب دو اسم مشکات و زهرا ( مکان نورانی و درخشنده روی )، ( عربی ) از نام های مرکب، مشکات و زهرا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مشکان
منسوب به مشک، خوشبو، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( مشک، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) نام پدر بونصر ( مشک ...
پسر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشکاه
مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند
دختر
فارسی مشکنک
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
پرنده، تاریخی و کهن مشکین
آنچه که بوی مشک بدهد، مشک آلود، ( مجاز ) خوش بو، ( مجاز ) سیاه، تیره رنگ، ( به مجاز ) معطر، ( به مج ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشکین دخت
دختر مُشک آلود و معطر، یا دختر سیه موی، ( به مجاز ) جذاب و دل انگیز، ( سنسکریت ـ فارسی )، دختر مشک ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشی
نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان برابر با آدم در اسطوره های سامی
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن مشیا
فناپذیر، درگذشتنی، مشیا ( در اوستا ) به معنی فناپذیر، مردم و انسان آمده، ( در بندهشن پهلوی ) «مشیا» ...
دختر
پهلوی، اوستایی مشیانه
نخستین زن آفریده، این واژه به معنای «نخستین آفریده» است، ا مشیا، ( اَعلام ) ( در اسطوره ی ایرانی ) ...
دختر
پهلوی، اوستایی مشیت
اراده، خواست، سرنوشت
پسر
عربی مشید
استوار، بلند
پسر
عربی مشیرالدین
آن که در دین راهنمای دیگران است
پسر
عربی مشیما
منسوب به مَشیم، ( به مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( مَشیم = باخال و دارای خال، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی مصفا
تصفیه شده، صاف شده، خالص، بی غش، زیبا و با صفا، پاکیزه و پاک، صاف و خالص، زلال و صاف، ( در گیاهی ) ...
پسر
عربی میرشاد
امیر شاد و خوشحال، پادشاه و حاکم شادمان، ( میر = امیر، شاد )
پسر
فارسی، عربی میرنا
دختر مودب و دارای اخلاق خوب
دختر
لاتین میرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میرکا
دوری از حسد و ناپاکی
پسر
مازندرانی میرکو
کوه بزرگ
پسر
کردی میریام
نام دیگر حضرت مریم، قوی و فربه، نام خواهر موسی ( ع )
دختر
عبری، فارسی
مذهبی و قرآنی میرین
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن میسان
خرامان راه رفتن، متکبرانه راه رفتن، ستاره ای درخشان، ستاره ی درخشان، ستاره ای در صورت فلکی جوزا
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی میشان
نام روستایی در استان کهگیلویه
پسر
فارسی میشانه
نام نخستین زن ( منظور حوا )، ن مشیا و مشیانه، مشیا و مشیانه، مشیانه
دختر
پهلوی، اوستایی میشل
میکائیل
پسر
لاتین میشه
مشی
پسر
اوستایی، پهلوی میشواک
منطقه ای در کردستان
پسر
کردی میشکا
میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی
دختر
فارسی
پرنده میشی
منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز
دختر
فارسی میگون
به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ، مخمور، خمار آلود ( چشم )
دختر
فارسی میلاو
پاداش و نوید
پسر
فارسی میلاوه
شاگردانه، انعام، نوید، مژدگانی، بشارت
دختر
فارسی مینا دخت
دختر مینا، دختر شبیه به مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، دخت = دختر ) )، د مینا
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناز
نازنین من، افتخار کن، فخر کن، تفاخر کن، ( به مجاز ) ویژگی کسی که به واسطه زیبایی و حسن می باید به خ ...
دختر
فارسی، گیلکی میناگون
سبز رنگ، به رنگ مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، گون ( پسوند شباهت ) )، مانند مینا، شبیه ...
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناوش
جلا داده و صیقل شده، شبیه به شیشه ٔ کبود، ( مینا، وش ( پسوند شباهت ) )، مانند مینا، شبیه به مینا، م ...
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل مینل
مروارید آسمان
دختر
ترکی مینو سرشت
آن که یا آنچه طبیعتی مانند بهشت دارد
دختر
فارسی مینو فر
دارای فر و شکوه بهشتی، دارای شأن بهشتی، ( به مجاز ) حوروش و زیبارو
دختر
فارسی مینو مهر
ترکیب دو اسم مینو و مهر ( بهشت و خورشید )، ( فارسی ) از نام های مرکب، مینو و مهر
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مینوچهر
با روی چون بهشت، زیباروی، منوچهر، ( مینو = بهشت، چهر = چهره )، بهشت چهره، بهشتی روی، ( به مجاز ) حو ...
دختر
فارسی مینورام
آسمان آرام، نام فرشته خوشی، نام فرشته رامش و خوشی
دختر
فارسی
کهکشانی مینورخ
مینوچهر، دارای چهره ای آسمانی و بهشتی، ( = مینوچهر )
دختر
فارسی مینوزاد
زاده آسمان یا زاده بهشت
دختر
فارسی مینوس
در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس
پسر
یونانی
تاریخی و کهن مینوش
می نوشنده، نوشنده می
دختر
فارسی مینوشا
نوشنده می و بهشت
دختر
فارسی متقی
باتقوا، پرهیزگار، پارسا، پرهیزکار، ( اَعلام ) نام بیست و یکمین خلیفه از خلفای عباسی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی متوکل
کسی که به خدا توکل کند، توکل کننده، باتوکل، آن که ( به خدا ) توکل می کند، ( در قدیم ) تکیه کننده، پ ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی متی
نام پدر یونس ( ع )
پسر
عبری متیا
هدیه خداوند
پسر
عبری متیس
دانش و خرد
دختر
یونانی متین رضا
ترکیب دو اسم متین و رضا ( دارای متانت و خشنود )، از نام های مرکب، متین و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مجد
بزرگی، بزرگواری، جوانمردی، کوشش کننده، کوشا، بسیار کوشنده، شرف، برتری
پسر
عربی مجدراد
جوانمرد بزرگ
پسر
فارسی، عربی مجدود
نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
پسر
عربی مجذوب
شیفته و جذب شده، شیفته
دختر
عربی مجلله
دارای بزرگواری و عظمت و قدرت و شوکت و جلال، باشکوه و باجلال، دارای بزرگواری، عظمت، قدرت، شوکت و جلال
دختر
عربی مجیبه
مونث مُجیب، پاسخ گو، روا کننده حاجت
دختر
عربی مجیدالدین
دارای قدر و مرتبه ی عالی در دین و آیین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مجیده
بزرگوار، بلند مرتبه
دختر
عربی مجیرا
مجیر، پناه دهنده، ( عربی ) ( مؤنث مجیر )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی مجیرالدین
فریادرس و یاور آیین، پناه دین، پناه دهنده در دین، ( عربی )، ( اَعلام ) مجیرالدین بیلمقانی ( = مجیر ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی محب رضا
ترکیب دو اسم محب و رضا ( دوستدار و خشنود )، دوستدار و دوستدارنده ی رضا [منظور امام رضا ( ع ) ]
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی محبه
دوستدار
دختر
عربی محترمه
محترم
دختر
عربی محتشمه
دارای حشمت و شکوه، ( عربی ) ( مؤنث محتشم )، ( محتشم، و
دختر
عربی مهشب
ماه شب
دختر
فارسی مهشیده
مهشید، پرتو ماه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهگان
چون ماه زیبا
دختر
فارسی مهناد
فریاد بلند
پسر
فارسی مهند
مَه پاره، ( به مجاز ) زیبارو، تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، نامی خر ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی