اسم با حرف ا - صفحه 16
اولین پرتو خورشید
دختر
کردی آلندا
اولین پرتو خورشید
دختر
کردی النور
نور ایل
پسر
ترکی آلنوش
دختر زیبا و دلربا، عروس جاودانی دریا
دختر
ارمنی الها
شادی آوردن، ( مصدر باب افعال از لهوء )، بسیار بخشش کردن، به شنیدن آواز مشغول شدن
دختر
عربی الهه ناز
الهه ی زیبا و قشنگ، ( الهه، ناز= زیبا و قشنگ )، ( به مجاز ) زیباروی قشنگ
دختر
فارسی، عربی الوا
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آلوگونه
دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید، نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن الویرا
پاک و زیبا
دختر
لاتین الوین
بزرگ و سرآمد خانواده و ایل
پسر
ترکی آلوینا
دوستدار همه
دختر
سانسکریت آلکا
در گویش سمنان نام امامزاده ای
دختر، پسر
فارسی الکا
سرزمین، ناحیه
دختر
مغولی، ترکی آیاش
روشنایی مهتاب
پسر
ترکی آیان
آشکار و هویدا
پسر
ترکی آی آنا
ماه مادر
دختر
ترکی آی بک
بت، صنم
پسر
ترکی ایبک
ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است
پسر
ترکی
کهکشانی آیت الله
نشانه خداوند
پسر
عربی ایتا
( مصدر ) دادن
دختر
عربی آیتاش
همتای ماه، ( آی= ماه، تاش= هم، شریک ) ( به مجاز ) زیباروی مثل ماه، نام شخصی در دوره سامانیان
دختر، پسر
ترکی آیتغمش
زاده ماه
پسر
ترکی آیتونا
زیبا و درخشان مانند ماه، در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال ...
پسر
ترکی، فارسی ایتوک
مژده، خبر خوش
دختر
فارسی ایتکین
آیتکین، غلام ماه
پسر
ترکی ایثار
از خود گذشتگی، فداکاری، برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن، نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح داد ...
دختر، پسر
عربی آیجان
پاک و آراسته همچون ماه
دختر
ترکی ارباد
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارباس
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اربیل
بسیار خوب، بسیار خوب ( نگارش کردی
پسر
کردی آرپان
آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
پسر
فارسی آگاس
آگاه
پسر
فارسی آگاه
بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا
پسر
فارسی آگاه دخت
دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر
دختر
فارسی ال ایستین
محبوب و مورد علاقه ایل و خانواده
پسر
ترکی آلگون
نام یکی از آبادیهای سَقّز کردستان
دختر
کردی ال یاسین
الیاس، ( = الیاس )
پسر
عربی آلاتان
روشن شدن افق در سحرگاهان
پسر
ترکی آلار
شفق طلایی
دختر
ترکی الارا
آراینده ایل
دختر
ترکی الارز
گل سرخ بسیار زیبا
دختر
عبری، فرانسوی الاروس
این مرد در داستان بابلی بجای هوشنگ پیشدادی ایرانیان است
پسر
عبری
تاریخی و کهن آلاز
شعله
پسر
ترکی آلاگل
گل سرخ، آلا ( ترکی ) + گل ( فارسی )، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این ...
دختر
فارسی، ترکی
گل آلان قوا
آلان گوا، زیبای وحشی
دختر
ترکی آلان گوا
آلان قوا، زیبای وحشی
دختر
ترکی الانا
روشنایی
دختر
یونانی الاهه
الهه
دختر
عربی آلاوه
آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند
دختر
فارسی الای
ماه ایل، زیباروی ایل
دختر
ترکی آلب
دلیر، پهلوان
پسر
ترکی آلب ارسلان
شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
پسر
ترکی آلب تکین
مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
پسر
ترکی آلبا
سحر سپیده روشنی صبح
دختر
لاتین البتگین
نام جد محمود پادشاه غزنوی
پسر
ترکی
تاریخی و کهن آلبرت
مسئول، استوار
پسر
لاتین آلپ
شجاع، قهرمان، پهلوان، دلاور، ( فرانسوی ) ( اعلام ) رشته کوه اصلی و مرتفع در جنوب اروپای مرکزی به طو ...
پسر
ترکی
طبیعت آلپ ارسلان
آلب ارسلان، شیر مرد، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی
پسر
ترکی آلپار
قهرمان
پسر
ترکی آلپ تکین
آلب تکین، مرد دلیر، نام مؤسس سلسله غزنویان، نام یکی از امرای آل بویه
پسر
ترکی آلپر
دلیر، جسور
پسر
ترکی آلپمان
شخص جسور، شجاع، قهرمان
پسر
ترکی آلتای
روح والایی که بر گستره زمین فرمان میراند
پسر
ترکی التجا
پناه بردن، پناه جستن، پناه جوئی
دختر
عربی آلتنای
زر، طلای ناب، ماه طلایی
دختر
ترکی آلتون
زر، طلا، آلتنای، طلای ناب
دختر
ترکی آلتونتاش
زیبارو، مرکب از آلتون ( طلا ) + تاش ( پسوند شباهت )، نام حاجب سلطان محمود غزنوی که به فرمان وی حاکم ...
پسر
ترکی التیام
صلح و آشتی، به هم آوردن، سر به هم آوردن، پیوسته شدن، سازواری میان دو چیز
دختر
عربی آلتین گلین
عروس طلایی
دختر
ترکی الچین
ایلچین، برگزیده ایل، ال ( ترکی ) + چین ( فارسی )
پسر
ترکی، فارسی الدنیز
اقیانوس
پسر
ترکی الزا
فرزند ایل، زاییده ی ایل
دختر
ترکی، فارسی آوش
مانند آب پاک و زلال
پسر
فارسی آوشن
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی اوشهنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی آوگان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولجایتو
از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولین
خوشایند، دلپذیر
دختر
لاتین آون
آونگ، نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی اونای
بلند آوازه
پسر
ترکی آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آونگ
نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی اونیک
مطیع خدا
پسر
ارمنی آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوکتای
نامدار، مشهور، اکتای
پسر
ترکی، مغولی اویان
بیدارشو
پسر
ترکی اویتا
بی همتا، بی همتاتک
دختر
پهلوی، اوستایی آویده
مشتاق، خواهان
دختر
فارسی آویر
آتش
پسر
کردی آویز
گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...
دختر
فارسی آویژه
معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه
دختر
فارسی آنیلا
مشهور و نامی
دختر
ترکی آنیلار
مشهور و نامی، افراد مشهور و نامی
دختر
ترکی انیم
انام، خلق، آفریدگان
پسر
عربی آنیما
خود درونی و راستین هر فرد
دختر
سانسکریت آنیک
صریح و روشن
پسر
ترکی آنیکا
فرد خوش صورت و زیبا
دختر
فارسی، عبری، لاتین، سانسکریت آهار
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...
دختر
فارسی اهرن
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن