اسم فارسی - صفحه 42

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

فرینام/farinām/

دارای نام با شکوه و زیبا، ( فری = خجسته و مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند، نام )، نامِ خجسته و ...


دختر، پسر

فارسی
فرینای/farinay/

ماه با شکوه


دختر

ترکی، فارسی

کهکشانی
فرینو/farinu/

دارای شکوه و جلال، ( فرین، او /، u/ ( پسوند دارندگی ) )، ( اَعلام ) نام مزرعه ای در شاهرود


دختر

فارسی
فریهام/farihām/

همراه با خجستگی و شکوه، ( فری = خجسته، مبارک، خجستگی و شکوه، شکوهمند، هام = هم )، ( به مجاز ) ویژگی ...


دختر

فارسی
فریوار/farivār/

خجسته و با شکوه، ( فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، وار ( پسوند شباهت ) )، ...


دختر

فارسی
فریین/fariin/

بیننده شکوه و جلال


پسر

فارسی
فرهنوش/farre nuš/

ویژگی آن که دارای شکوه و جلال ابدی است، ( فره = فر = شکوه و جلال، نوش = جاوید، جاویدان ) ویژگی آن ک ...


پسر

فارسی
فرهور/farrehvar/

دارای شکوه و جلالی چون خورشید، ( فره = فر = شکوه و جلال، ور ( پسوند دارنگی ) )، دارنده ی شکوه و جلا ...


پسر، دختر

فارسی
فرهوشداد/far hosh dad/

دارنده شکوه و هوش، دارنده فر و هوش، نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فرهومند/farreumand/

مرد نورانی، مرد نورانی را می گویند و آن را فرمند نیز گویند، فرمند و فرهمند


پسر

فارسی
فرهی/farra(e)hi/

فرّ و شأن و شکوت و شکوه و عظمت، فره، فر، خوره


پسر

فارسی
فرهیخته/farhikhte/

ادب آموخته، آموخته، مؤدب، فرهیخته، برخوردار از سطح والایی از دانش، معرفت یا فرهنگ


دختر

فارسی
فرواک/farvāk/

پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی، پسر سیامک و از نیاکان ضحاک در اساطیر کهن ایران


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
قسم/ghasam/

سوگند


دختر

فارسی
قشنگ/ghashang/

زیبا، خوشگل


دختر

فارسی
قشنگ گل

گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است


دختر

فارسی
قلندر

هر یک از افراد قلندریه، فرقه ای از صوفی که به دنیا بی توجه و نسبت به آداب و رسوم بی قید بوده اند


پسر

فارسی
فرنیان/farniyān/

پرنیان، ابریشم و حریر، گونه دیگر واژه ی «پرنیان»، گونه دیگر واژه ی ' پرنیان '، ابریشم و حریر پرنیان ...


دختر

فارسی
فرنیک/farnik/

شخص خوب و صالح که شکوه و جلال آن موجب شگفتی است، [فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید ...


دختر

فارسی
فره وش/farahvash/

دارای هوش و ذکاوت، مرکب از فره ( شکوه ) وش ( پسوند شباهت )


پسر، دختر

فارسی
فرهانه/farhane/

باشکوه عاقل


دختر

فارسی
فرهت/farhat/

شأن، شوکت و شکوهمندی، فراهت صورت دیگری از فراهت


دختر

فارسی، عربی
فرهناز/farahnaz/

بزرگمنش و نازنین، مرکب از فره ( شکوه و بزرگی ) + ناز


دختر

فارسی، اوستایی، پهلوی
قابوس/qābus/

کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار، ( اَعلام ) شمس المعالی قابوس وشمگیر: امیر [، قمری] سلسله ی ...


پسر

عربی، فارسی
قارن/qāran/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، ( اَعلام ) ) از خاندان های ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی

تاریخی و کهن
قاصدک/qāsedak/

چیزی بسیار سبک و گِرد متشکل از پرهای چتر مانندی که در هوا پرواز می کند، ( در گیاهی ) چیزی بسیار سبک ...


دختر

فارسی

طبیعت
قالوس/ghalos/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیری رومی و پیغام گزار قیصر روم به لهراسب پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گزینه/gozine/

برگزیده و انتخاب شده، گزیده


دختر

فارسی
گژدهم/gazhdahm/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گستهم/gostahm/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیسرو پا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گشتا/gaštā/

فردوس، پردیس، بهشت، جنت، این واژه قرائتی از رسم الخط پهلوی «vahisht» به معنی بهشت است، این واژه قرا ...


دختر

فارسی
گشتاسپ

دارنده اسب از کارافتاده، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر لهراسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی
گشسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام جد بهرام چوبین سردار ساسانی


پسر

فارسی
گشواد/gašvād/

دارای بیان شیوا و فصیح، ( = کشواد )، دارای بیان شیوا و فصیح است، ( اَعلام ) پهلوان ایرانی، پدر گودر ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گل آئین/gol ā’in/

زیبا، لطیف و با طراوت، ( گل، آئین = ( در قدیم ) جلال و شکوه )، دارای جلال و شکوه گل


دختر

فارسی

گل
گل آذین/gol āzin/

آرایش گل بر روی ساقه گیاه، ( در گیاهی ) آرایش و چگونگی قرار گرفتن گل ها بر روی ساقه ی گیاهان، آرایش ...


دختر

فارسی

گل
گل ارا/golara/

آراینده گل ها


دختر

فارسی

گل
گل اسا/golasa/

مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت


دختر

فارسی

گل
گل افزا/gol afzā/

افزاینده ی گل، فزاینده ی گل


دختر

فارسی

گل
گل آنا/gol ānā/

گلِ مادر، ( گل، آنا ( ترکی ) = مادر )، ( به مجاز ) زیبارویِ لطیف که برای مادر عزیز و گرامی است


دختر

ترکی، فارسی

گل
گل اندام/gol-andam/

دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل


دختر

فارسی

گل
گل بالا

کسی که قد و قامتش مانند گل زیباست


پسر

فارسی
گل بخش/gol bakhš/

دارای سرنوشت و تقدیرِ همچون گل، ( مجاز ) همچون گل زیبا و لطیف، [گل، بخش = ( در قدیم ) سرنوشت، تقدیر ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
گل بهاره/gol bahāre/

گلِ بهاری، گلی که در بهار می شکفد، ( مجاز ) زیبا و باطراوت، ( گل، بهاره = مربوط به بهار، به عمل آمد ...


دختر

فارسی

طبیعت، گل
گل بید/gol bid/

گل های معطر و سنبله های نر درخت بید ( بید مشک ) که مصرف دارویی دارد، ( = بیدمشک )


دختر

فارسی

طبیعت، گل
گل بیز/gol biz/

گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو، ( در قدیم ) ( به مجاز ) عطر افشان


دختر

فارسی

گل
گل پاک/gol pāk/

گلِ پاکیزه و روشن و درخشان، ( مجاز ) زیباروی با طراوت و پاکیزه، مبرا از گناه، [گل، پاک = پاکیزه، رو ...


دختر

فارسی

گل
گل پرست

دوستدار گل


دختر

فارسی
عنبربو

عنبر+ بو، معطر


دختر

فارسی
غاتفر/ghatfar/

از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
فولاد/folad/

پولاد، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
فیروزان/firozan/

پیروزان


پسر

فارسی
فیروزخاتون/firuz khaton/

بانوی پیروز


دختر

فارسی
فیروزمند/firuzmand/

پیروزمند، موفق، کامروا


پسر

فارسی، عربی
فیروزمهر/f.-mehr/

ترکیب دو اسم فیروز و مهر ( پیروز و مهربانی )، خورشیدِ پیروز، خوش سیمای پیروز


پسر

فارسی، عربی
قیدافه/ghidafe/

از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
قیطران/qeytarān/

گیاهی زینتی از تیره شمعدانی


دختر

فارسی

گل
گئومات/geumat/

پسر کوروش و برادر کمبوجیه


پسر

فارسی
گرازه/goraze/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرامی/gerāmi/

محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، بسیار ارجمند و دوست داشتنی، [این نام در ایران باستان پسرانه بوده ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرامیدخت/g.-dokht/

دختر محترم و عزیز، ( گرامی، دخت = دختر )، دختر بسیار ارجمند و دوست داشتنی، دختر عزیز


دختر

فارسی
گران خوار/gerankhar/

از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرانمهر/gerān mehr/

دارای مهر محبت زیاد و فراوان، آن که دارای محبت زیاد است


دختر

فارسی
گراهون/gerahon/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری زابلی در سپاه گرشاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
لعل/laal/

نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه، معرب از فارسی، لال


دختر

فارسی

طبیعت
فام گل

به رنگ گل


دختر

فارسی
فتات/fatāt/

دختر جوان


دختر

فارسی
گرد/gord/

دلیر، پهلوان، دلاور، شجاع


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرداب/gordab/

نام پهلوانی ایرانی در سپاه گرشاسب پهلوان نامدار، از شخصیتهای گرشاسب نامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گردآزاد/gord-azad/

پهلوان آزاده، از پهلوانان حماسه ملی ایران


پسر

کردی، فارسی
گردگیر/gordgir/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گردو

از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی


پسر

فارسی
گردیا/gordiyā/

شجاع و دلیر، ( گرد = بلند، بلندی، مبارز، دلاور، بهادر و شجاع، ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بلندی، منس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گردیه/gordiye/

از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی، ( = گردیک در پهلوی )، ( اَعلام ) ( در شاهن ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
گردیک

گردیه، از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی


دختر، پسر

فارسی
گرزم/gorazm/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرزن

تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند


پسر

فارسی
گرستون/garaston/

از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار سپاه ماهوی سوری


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرسیوز/garsivaz/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی، دارنده ی استقامت و ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرگین/gorgin/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گرگینه/gorgine/

پوست گرگ


پسر

فارسی
گرمانک/garmanak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک


پسر

فارسی
گرمایل/garmayel/

گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک


پسر

فارسی
گروخان/gorvkhan/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در دربار کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
گروی

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی
گهربار/gohar bār/

گوهربار، گوهر افشان، ( به مجاز ) اشک بار، گریان، رسا و بلیغ، ( = گوهربار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ش ...


دختر

فارسی
گهردخت/gohar doxt/

دختر گوهرین، دختری که چون گوهر است، ( به مجاز ) والا، ارزشمند، زیبا و دارای اصل و نسب، دختر دارای ا ...


دختر

فارسی
گهرناز/gohar nāz/

گوهرناز، آن که نازش چون گوهر قیمتی است، ( = گوهرناز )، گ گوهرناز


دختر

فارسی
گوارا/govārā/

هر چیز خوردنی یا آشامیدنی که لذیذ و خوشمزه باشد، خوراکی که زود هضم شود، ویژگی آنچه به ذائقه خوش می ...


دختر

فارسی
گورنگ/gorang/

نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان


پسر

فارسی
گوشیار/goshyar/

نام حکیمی از فارس


پسر

فارسی
گوهر ملک/gohar malek/

پادشاه زاده، گوهر ( فارسی ) + ملک ( عربی ) پادشاه زاده


دختر

فارسی، عربی

تاریخی و کهن
گوهرآرا/gohar-ara/

آراینده گوهر، آراینده جواهر


دختر

فارسی
گوهرافروز/gohar-afroz/

افروزنده گوهر


دختر

فارسی
گوهرافشان/g.-afšān/

گوهرریز، گوهربار، منظور فصیح و بلیغ، نثار کننده ی گوهر، ( به مجاز ) فصیح و بلیغ، ( به مجاز ) گوهر ا ...


دختر

فارسی
گوهرالشریعه/go(w)harroššariee/

شخص ( زن ) والا و نفیس در شریعت و دین


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
گوهران/go(w)harān/

عناصر اربعه ( خاک، آب، هوا و آتش )، جمع گوهر، ع گوهر


پسر

فارسی
گوهربانو/gohar-bano/

بانوی گرامی و اصیل


دختر

فارسی
فغان

افغان شیون، فریاد


دختر

فارسی
فغانیش

از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر