پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
A drawbridge or draw - bridge
تخته پل. [ ت َ ت َ / ت ِ پ ُ ] ( اِ مرکب ) جسر و معبر چوبی. ( ناظم الاطباء ) . پلی که از تخته ها بر خندق قلعه سازند تا در قلعه آمد و رفت واقع شود. ( ...
تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آنندراج ) . بستن دکان : صرفه نتوان برد از کاری که شد بسیاردست تخته زد زاهد دکان شید در ماه صیام. مخلص کاشی ( از آنن ...
تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آنندراج ) . بستن دکان : صرفه نتوان برد از کاری که شد بسیاردست تخته زد زاهد دکان شید در ماه صیام. مخلص کاشی ( از آنن ...
تخته زدن دکان ؛ بند کردن دکان. ( آنندراج ) . بستن دکان : صرفه نتوان برد از کاری که شد بسیاردست تخته زد زاهد دکان شید در ماه صیام. مخلص کاشی ( از آنن ...
بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صفحه شطرنج. صحنه شطرنج.
بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صفحه شطرنج. صحنه شطرنج.
بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صفحه شطرنج. صحنه شطرنج.
بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صفحه شطرنج. صحنه شطرنج.
بستر شطرنج ؛ رُقعَه ( زمخشری ) . صفحه شطرنج. صحنه شطرنج.
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
prepare the way/ground for somebody/something
چرایی
چرایی
دیرترک. [ ت َ رَ ] ( ق مرکب ) کمی دیرتر.
دیرشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم. قرص. زفت. عسرالرض. عسرةالرض. ( یادداشت مؤلف ) . که زود شکسته نشود.
دیرشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم. قرص. زفت. عسرالرض. عسرةالرض. ( یادداشت مؤلف ) . که زود شکسته نشود.
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
easy meat Someone who is or will be easy to swindle, con, persuade, or exploit ( آسان فکن ) آسان فکن. [ ف َ / ف ِ ک َ ] ( نف مرکب / ن مف مرکب ) که ...
آسانش
زودگذار
زودگریه. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) که اشکش در آستین دارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : هَرَمَّع؛ مرد زودگریه. ( منتهی الارب ) .
زودگریه. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) که اشکش در آستین دارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : هَرَمَّع؛ مرد زودگریه. ( منتهی الارب ) .
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو : ...
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو : ...
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو : ...
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو : ...
زودکین. ( ص مرکب ) که زود عداوت و دشمنی نماید : فلک کو دیرمهر و زودکین است در این محنت سرا کار وی این است یکی را برکشد چون خور بر افلاک یکی را افکند ...