پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٢)
meat wagon
meat wagon
meatheaded
اصل مطلب the meat of the matter Thank you all for attending this staff meeting. Before we get to the meat of the matter, I'd like to assure each of ...
the meat of the matter Thank you all for attending this staff meeting. Before we get to the meat of the matter, I'd like to assure each of you that ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
زشت یاد. [ زِ ] ( اِ مرکب ) غیبت بود به بدی. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 107 ) . بد یاد کردن است که غیبت و بدگویی و خبث کسی کردن باشد. ( برهان ) . بمعنی ...
بدزیب. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدنما و نازیبا. ( آنندراج ) . نازیبا. || بی ظرافت و بی نزاکت. ( ناظم الاطباء ) .
بدزیب. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدنما و نازیبا. ( آنندراج ) . نازیبا. || بی ظرافت و بی نزاکت. ( ناظم الاطباء ) .
بدزیب. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدنما و نازیبا. ( آنندراج ) . نازیبا. || بی ظرافت و بی نزاکت. ( ناظم الاطباء ) .
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن : کنون دانم که خود یادم نیاری که هم بدمهر و هم بدزینهاری. ( ویس و رامین ) .
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن : کنون دانم که خود یادم نیاری که هم بدمهر و هم بدزینهاری. ( ویس و رامین ) .
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن : کنون دانم که خود یادم نیاری که هم بدمهر و هم بدزینهاری. ( ویس و رامین ) .
بدزخمه. [ ب َ زَ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) بدمضراب. آنکه ساز بد زند : زین سور بآیین تو بردند بخروار زرّ و درم آن قوم که نرزند بدو تیز از مطرب بدزخمه و ش ...
بدزخمه. [ ب َ زَ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) بدمضراب. آنکه ساز بد زند : زین سور بآیین تو بردند بخروار زرّ و درم آن قوم که نرزند بدو تیز از مطرب بدزخمه و ش ...
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن : کنون دانم که خود یادم نیاری که هم بدمهر و هم بدزینهاری. ( ویس و رامین ) .
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن : کنون دانم که خود یادم نیاری که هم بدمهر و هم بدزینهاری. ( ویس و رامین ) .
بدزخمه. [ ب َ زَ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) بدمضراب. آنکه ساز بد زند : زین سور بآیین تو بردند بخروار زرّ و درم آن قوم که نرزند بدو تیز از مطرب بدزخمه و ش ...
بدطینت. [ ب َ ن َ ] ( ص مرکب ) بدخلق و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) . بدسرشت و بدمزاج. ( آنندراج ) . بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. ( یادداش ...
بدطینت. [ ب َ ن َ ] ( ص مرکب ) بدخلق و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) . بدسرشت و بدمزاج. ( آنندراج ) . بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. ( یادداش ...
This means that Our authors study the Corpus to identify typical mistakes made by exam candidates. This means that Cambridge materials help studen ...
This means that Our authors study the Corpus to identify typical mistakes made by exam candidates. This means that Cambridge materials help studen ...
This means that Our authors study the Corpus to identify typical mistakes made by exam candidates. This means that Cambridge materials help studen ...
pound ( one's ) meat
pound ( one's ) meat
pound ( one's ) meat
( قانتة ) قانتة. [ ن ِ ت َ ] ( ع ص ) تأنیث قانت. زن فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به قانت شود.
( قانتة ) قانتة. [ ن ِ ت َ ] ( ع ص ) تأنیث قانت. زن فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به قانت شود.
it is typical of somebody to do something
it is typical of somebody to do something
it is typical of somebody to do something
it is typical of somebody to do something
it is typical of somebody to do something
identify problems identify mistakes
identify problems identify mistakes
identify problems identify mistakes
identify problems identify mistakes
identify problems identify mistakes
identify problems identify mistakes