پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٠)
achieve a score
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
scores of something a lot of people or things= Scores of victims were killed Scores of reporters gathered outside the courthouse
three score years and ten old use ( =70 years, a person’s expected length of life )
three score years and ten old use ( =70 years, a person’s expected length of life )
three score years and ten old use ( =70 years, a person’s expected length of life )
three score years and ten old use ( =70 years, a person’s expected length of life )
to have a wide vocabulary
from all over the world
all over the world
all over the world
from all over the world
from all over the world
from all over the world
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت ...
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت ...
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت ...
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت ...
( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت ...
ذوالتشاریف. [ ذُت ْ ت َ ] ( ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن.
ذوالتشاریف. [ ذُت ْ ت َ ] ( ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن.
ذوالتشاریف. [ ذُت ْ ت َ ] ( ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن.
ذوالاوتاد. [ ذُل ْ اَ ] ( اِخ ) خداوند میخها. دارای مسمارها. لقب فرعون موسی در قرآن : و فرعون ذوالاوتاد. ( قرآن 12/38 ) و گویند از اینرو بدو ذوالاوتا ...
ذوالاوتاد. [ ذُل ْ اَ ] ( اِخ ) خداوند میخها. دارای مسمارها. لقب فرعون موسی در قرآن : و فرعون ذوالاوتاد. ( قرآن 12/38 ) و گویند از اینرو بدو ذوالاوتا ...
ذوالاوتاد. [ ذُل ْ اَ ] ( اِخ ) خداوند میخها. دارای مسمارها. لقب فرعون موسی در قرآن : و فرعون ذوالاوتاد. ( قرآن 12/38 ) و گویند از اینرو بدو ذوالاوتا ...
ذوالاجماع. [ ذُل ْ اِ ] ( ع اِ مرکب ) گرگ. ( مهذب الاسماء ) .
ذوالاجماع. [ ذُل ْ اِ ] ( ع اِ مرکب ) گرگ. ( مهذب الاسماء ) .
ذو الاقتدار
ذو الاقتدار
ذو الاقتدار
ذواللسانین. [ذُل ْ ل ِ ن َ ] ( ع ص مرکب )
ذواللسانین. [ذُل ْ ل ِ ن َ ] ( ع ص مرکب )
ذوالوجهین. [ ذُل ْ وَ هََ ] ( ع ص مرکب ) منافق. خداوندنفاق. دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. ( ابن خلکان ...
ذوالزوائد. [ ذُزْ زَ ءِ ] ( ع اِ مرکب ) اسد. شیر.
ذوالزوائد. [ ذُزْ زَ ءِ ] ( ع اِ مرکب ) اسد. شیر.
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر د ...
ذوالطرتین. [ ذُطْ طُرْ رَ ت َ ] ( ع اِ مرکب ) شب ، از آنروی که اوّل و آخر آن سرخ است.