پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
a sex/rape fiend ( =one who commits very unpleasant sex attacks )
a sex/rape fiend ( =one who commits very unpleasant sex attacks )
leave sth in possession of someone
leave sth in possession of someone
leave sth in possession of someone
leave sth in possession of someone
leave sth in possession of someone
a hundred times
a hundred times
a hundred times
افسون بستن= [ اَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن : از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرد این همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست. علی خراس ...
افسون بستن= [ اَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) سحر و جادو و مکر و حیله بستن : از ره مهر و محبت دردل ما جا نکرد این همه افسون بدلها از ره نیرنگ بست. علی خراس ...
strictly speaking
meddle in=to deliberately try to influence or change a situation that does not concern you, or that you do not understand SYN interfere
meddle in=to deliberately try to influence or change a situation that does not concern you, or that you do not understand SYN interfere
feller
feller
feller
feller
feller
a man
put a curse on/upon sth/someone
put a curse on/upon sth/someone
put a curse on/upon sth/someone
put a curse on/upon sth/someone
burning
on fire ( =burning )
on fire ( =burning )
a clean game
a clean game
a clean game
get past
get past
get past
mate in British English
mate in British English
نادرستی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت کردن . خدعه ورزیدن : کنون ار شما نادرستی کنیدبه جنگ اندرون پیش دستی کنید. فردوسی .
نادرستی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت کردن . خدعه ورزیدن : کنون ار شما نادرستی کنیدبه جنگ اندرون پیش دستی کنید. فردوسی .
نادرستی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت کردن . خدعه ورزیدن : کنون ار شما نادرستی کنیدبه جنگ اندرون پیش دستی کنید. فردوسی .
کارنادیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غیرمجرب. بی تجربه. ناشی. ناآزموده : بدو گفت کای کارنادیده مرد شهنشاه کی با تو جوید نبرد. فردوسی. پس بچندسال ...
کارنادیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غیرمجرب. بی تجربه. ناشی. ناآزموده : بدو گفت کای کارنادیده مرد شهنشاه کی با تو جوید نبرد. فردوسی. پس بچندسال ...
کارنادیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غیرمجرب. بی تجربه. ناشی. ناآزموده : بدو گفت کای کارنادیده مرد شهنشاه کی با تو جوید نبرد. فردوسی. پس بچندسال ...
دست پیش کردن . [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مبادرت جستن . آغازیدن : نه خوب آمدی با دو فرزند خویش که من جنگ را کردمی دست پیش . فردوسی . پس از نامدارا ...
دست پیش کردن . [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مبادرت جستن . آغازیدن : نه خوب آمدی با دو فرزند خویش که من جنگ را کردمی دست پیش . فردوسی . پس از نامدارا ...
پوستین بر سر کسی زدن . [ ب َ س َ رِ ک َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) او را اذیت و آزار و شکنجه و عذاب دادن : سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست سال امسا ...
پوستین بر سر کسی زدن . [ ب َ س َ رِ ک َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) او را اذیت و آزار و شکنجه و عذاب دادن : سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست سال امسا ...
پوستین بر سر کسی زدن . [ ب َ س َ رِ ک َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) او را اذیت و آزار و شکنجه و عذاب دادن : سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست سال امسا ...
پوستین بر سر کسی زدن . [ ب َ س َ رِ ک َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) او را اذیت و آزار و شکنجه و عذاب دادن : سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست سال امسا ...
پوستین بر سر کسی زدن . [ ب َ س َ رِ ک َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) او را اذیت و آزار و شکنجه و عذاب دادن : سال پارین با تو ما را چه جدال و جنگ خاست سال امسا ...
جنگ خرفروشان ؛ جنگ زرگری . جنگ دروغین . ( یادداشت مؤلف ) .