پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
way of life ( n. ) [euph. ] the profession of prostitution.
way of life ( n. ) [euph. ] the profession of prostitution.
road to a christening ( n. ) ( also road to heaven, way to heaven ) = the vagina
road to a christening ( n. ) ( also road to heaven, way to heaven ) = the vagina
road to a christening ( n. ) ( also road to heaven, way to heaven ) = the vagina
road to a christening ( n. ) ( also road to heaven, way to heaven ) = the vagina
( US gay ) a gay hitch - hiker, looking for sex with those who pick him up
tower dock
tower dock
tower dock
tower dock
castle of grease ( n. ) ( US black ) a restaurant, a caf�
castle of grease ( n. ) ( US black ) a restaurant, a caf�
غیرواقع ؛ نادرست. ناصحیح.
غیرواقع ؛ نادرست. ناصحیح.
غیرواقع ؛ نادرست. ناصحیح.
واقع مطلب
در تملک داشتن
تماس داشتن
دست اندر کار شدن: [عامیانه، کنایه ] آغاز به کاری کردن.
دست اندر کار شدن: [عامیانه، کنایه ] آغاز به کاری کردن.
سر به تن بودن لهجه و گویش تهرانی زنده بودن. سر به تنش نباشه
مدیونه. [ م َدْ ن َ ] ( ع ص ) تأنیث مدیون. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به مدیون شود. || ( اِ ) داه. کنیز. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِخ ) قبیله ای از ...
مدیونه. [ م َدْ ن َ ] ( ع ص ) تأنیث مدیون. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به مدیون شود. || ( اِ ) داه. کنیز. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِخ ) قبیله ای از ...
به مراتب ؛ به دفعات. مکرراً. ( فرهنگ فارسی معین ) .
به مراتب ؛ به دفعات. مکرراً. ( فرهنگ فارسی معین ) .
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختن ...
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختن ...
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختن ...
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختن ...
واهی. ( ع ص ) سست. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . واهن. ( مهذب الاسماء ) . ضعیف. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تدبیری دیگر ساختن ...
واهی اساس
روزبازی . ( اِ مرکب ) بازی روز. کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار. ( آنندراج ) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت . نظامی ( از آن ...
روزبازی . ( اِ مرکب ) بازی روز. کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار. ( آنندراج ) : ز خاک ره آن طفل را برگرفت فروماند زان روزبازی شگفت . نظامی ( از آن ...
سر خوردن. [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. ( یادداشت مؤلف ) . || مأیوس شدن از کا ...
سر خوردن. [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. ( یادداشت مؤلف ) . || مأیوس شدن از کا ...
نظر برگشتن. [ ن َ ظَ ب َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تغییر عقیده و روش دادن. عدول کردن. || به خشم آمدن. راندن : یارب نظر تو برنگردد برگشتن روزگار سهل است.
نظر برگشتن. [ ن َ ظَ ب َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تغییر عقیده و روش دادن. عدول کردن. || به خشم آمدن. راندن : یارب نظر تو برنگردد برگشتن روزگار سهل است.
نظر برگشتن. [ ن َ ظَ ب َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تغییر عقیده و روش دادن. عدول کردن. || به خشم آمدن. راندن : یارب نظر تو برنگردد برگشتن روزگار سهل است.
تا جان باسعادت غلطان همی رود چوگان دو زلف و گوی دل و دشت لامکان کرسی عدل نه تو به تبریز شمس دین تا عرش نور گیرد و حیران شود جهان مولانا
بوحنیفه شعار ؛ که طریقه و مذهب بوحنیفه دارد : رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری بحر بوحنیفه شعار. خاقانی.
جنایت شعار ؛ جانی. جنایت پیشه.
جنایت شعار ؛ جانی. جنایت پیشه.
جنایت شعار ؛ جانی. جنایت پیشه.
نباش. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) صیغه مبالغه ازنبش است. رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش. ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ) ( آنندراج ) . کفن آهنج. ( ده ...
تکفین
جامه ٔ آخرت . [ م َ / م ِ ی ِ خ ِ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کفن . ( ناظم الاطباء ) . کنایه از کفن . جامه ٔ مرگ . [ م َ / م ِ ی ِ م َ ] ( ترکیب ...
نرم گردن . [ ن َ گ َ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از مطیع. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . فرمانبردار. ( برهان قاطع ) ( ناظم ال ...
نرم گردن . [ ن َ گ َ دَ ] ( ص مرکب ) کنایه از مطیع. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . فرمانبردار. ( برهان قاطع ) ( ناظم ال ...
مریخ سلب . [ م ِرْری س َ ل َ ] ( ص مرکب ) کنایه از لباس سرخ . || کنایه از سرخ پوش . ( برهان ) ( آنندراج ) : مه مرکب و مشتری شمایل مریخ سلب ، زحل حمای ...