ترجمههای نیما (٣٧)
درخصوص این مسئله بهتره از ( طریق ) رئیست کسب تکلیف کنی. [ آنست یک مسئله/ مفاد برای تو/ شما به بر/برگیر فراز/ برپا همراه/ با شمای رئیس. ]
تدریس دانشگاهی جایگزین ساختار قدیم استاد شاگردی شده است. [درس گفتار دار جایگزین آند آ/ آن/موجود مرشدی نظام. ]
قیمت نهایی نرم افزار شامل یک آموزش تصویری نیز می شود.
مقصود از این مقاله برانگیختن اذهان ( به کارانداختن ذهن ) بود.
پاول تلاش کرد پای فلچ رو به دعوا باز کنه/ فلچ رو به دعوا بکشونه.
خوشحالی آنها قرار بود متاسفانه گذرا باشد.
اوضام خیط شده / دهنم سرویس شده / حسابی بهم ریختم/ شخمی شدم/ داغون داغونم/ مخم رد داده / کف کردم ( و از این دست معادل ها )
اون برای ایده های نامعلوم ( تازه از راه رسیده و نا آزموده ) ناشکیبا بود ( هیجان زیادی ازخودش نشون می داد ) .
چراغ های جلوی وانت / تریلر گرفته و کم جون/ کم بنیه / شبحی بودن.
یک مرز نامعین بین مسولیت های والدین و مدرسه وجود دارد.
آتش محک طلا، و تنگنا ( مصیبت ) آزمایش انسان قوی ( مرد مرد ) است.
دفترکار ما با پارتیشن قسمت بندی شده است.
این دو واژه تقریا مشابه هستند. می تونی تفاوت شون رو سردربیاری / بیرون بکشی؟
غیرممکن نبود، اما به وضوح خواستم این بود/ درصدد بودم آن را محقق کنم.
برخی از همکلاسی های من همیشه درست قبل از پایان مهلت تحویل مقالات ترم، آن را انجام می دهند.
حتی تو ترافیک معمول٫ ۲۰ دقیقه برای رسیدن به فرودگاه به غایت کافیه.
این محاسبه صحیحه، شما آن را درست درآوردید/ عالی حساب کردید.
ملیسا گفت: "با از تپه پایین اومدن برای رسیدن به کرجی ام، زدم تو خال. "
او برای کارکردن ( کار پیش بردن/ تمرکز بیشتر بر کار ) خود را درمطالعاتش ( مطالعه اش ) به خلوت می برد. [او انزواید اوی خویش در اوی مطالعه به/ بهر کار. ]
دچار بهت زدگی شدم اول از همه، بعد برآشفته.
روزنامه های بریتانیایی مملو از توهین های غیراخلاقی نسبت به عجز باقی کشورها بودند.
فکرش او را از هیجان ذوق زده ( دارای حس ذوق ذوق/ سوزن سوزن شدن ) می ساخت.
او یک ارتودنسی برای اصلاح دندان های فاصله دارش نصب کرد.
دخترم باید یک ارتودونسی روی دندانهاش بذاره.
ترفیع گرفتنش این معنی را می دهد که او هفته ای 100 دلار بیشتر عایدی دارد. [اوش/اوه/مال او مونث ترفیع معنی اد او ست صد دلار یک/دریک هفته بهتر/بیشتر/سرآ ...
اوضات با دوچرخه توفیر می کنه. [تو می/ تو خواستی شو بهتر/بیشتر مابه از/غیر/جز با یک دوچرخه. ]
حدود 50 پوندی درهفته اضافه تر می گیره ( خواهد گرفت ) . [او خواه شو درحدود 50 پوند یک/دریک هفته بهتر مابه از/ بجز. ]
شما نمی توانید یک انسان را منحصرا براساس قرائن ( آثار و جزئیات محیطی ) محکوم به جرم نمائید.
بسیار خب. من تموم می خوام بکنم. اول هفته آتی گفتگو خواهیم کرد.
بهتره که این نامه رو همینجا به پایان ببرم. ( با ) عشق، جان.
زمانیکه من مریض شدم او بسیار دلسوزانه رفتار نمود. ( او بود خیلی هم احساس وقتی/کی من بود بیمار. )
زمانیکه پدرم درگذشت او بی اندازه شفیق بود. ( او بود نهمار طور هم احساس وقتیکه/کی مرا پدر مرد. )
ما در یک فضای همدلانه بهترین شکل از کارمان را ارائه می دهیم. ( ما کار بهترین در یک هم احساس هواکره. )