تاریخ
١ ماه پیش
متن
That's a matter for you to take up with your boss.
دیدگاه
٠

درخصوص این مسئله بهتره از ( طریق ) رئیست کسب تکلیف کنی. [ آنست یک مسئله/ مفاد برای تو/ شما به بر/برگیر فراز/ برپا همراه/ با شمای رئیس. ]

تاریخ
٢ ماه پیش
متن
Lectures have replaced the old tutorial system.
دیدگاه
٠

تدریس دانشگاهی جایگزین ساختار قدیم استاد شاگردی شده است. [درس گفتار دار جایگزین آند آ/ آن/موجود مرشدی نظام. ]

تاریخ
٢ ماه پیش
متن
An on-screen tutorial is included in the price of the software.
دیدگاه
٠

قیمت نهایی نرم افزار شامل یک آموزش تصویری نیز می شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
The article was intended to provoke thought.
دیدگاه
٠

مقصود از این مقاله برانگیختن اذهان ( به کارانداختن ذهن ) بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
Paul tried to provoke Fletch into a fight.
دیدگاه
٠

پاول تلاش کرد پای فلچ رو به دعوا باز کنه/ فلچ رو به دعوا بکشونه.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
Their happiness was to be sadly transient.
دیدگاه
٠

خوشحالی آنها قرار بود متاسفانه گذرا باشد.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
My hair's gone all fuzzy!
دیدگاه
٠

اوضام خیط شده / دهنم سرویس شده / حسابی بهم ریختم/ شخمی شدم/ داغون داغونم/ مخم رد داده / کف کردم ( و از این دست معادل ها )

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
He had little patience for fuzzy ideas.
دیدگاه
٠

اون برای ایده های نامعلوم ( تازه از راه رسیده و نا آزموده ) ناشکیبا بود ( هیجان زیادی ازخودش نشون می داد ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
The truck's headlights were all fuzzy and ghostlike.
دیدگاه
٠

چراغ های جلوی وانت / تریلر گرفته و کم جون/ کم بنیه / شبحی بودن.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
There's a fuzzy line between parents' and schools' responsibilities.
دیدگاه
٠

یک مرز نامعین بین مسولیت های والدین و مدرسه وجود دارد.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
The television picture is fuzzy tonight.
دیدگاه
٠

امشب صفحه تلوزیون هی برفکی می شه.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
Her words had a soothing effect.
دیدگاه
٠

سخنان او تاثیر آرامش بخشی داشت.

تاریخ
٣ ماه پیش
متن
The fire is the test of gold; adversity of strong man.
دیدگاه
٠

آتش محک طلا، و تنگنا ( مصیبت ) آزمایش انسان قوی ( مرد مرد ) است.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
Our office is comparted by a partition board.
دیدگاه
٠

دفترکار ما با پارتیشن قسمت بندی شده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
These two words have almost the same meaning. Can you cut it fine?
دیدگاه
٠

این دو واژه تقریا مشابه هستند. می تونی تفاوت شون رو سردربیاری / بیرون بکشی؟

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
It wasn't impossible, but I was clearly aiming to cut it fine.
دیدگاه
٠

غیرممکن نبود، اما به وضوح خواستم این بود/ درصدد بودم آن را محقق کنم.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
Some of my classmates always cut it fine before the deadline of handing in term papers.
دیدگاه
٠

برخی از همکلاسی های من همیشه درست قبل از پایان مهلت تحویل مقالات ترم، آن را انجام می دهند.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
Even in normal traffic, 20 minutes to get to the airport is cutting it fine.
دیدگاه
٠

حتی تو ترافیک معمول٫ ۲۰ دقیقه برای رسیدن به فرودگاه به غایت کافیه.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
This calculation is correct, you've cut it fine.
دیدگاه
٠

این محاسبه صحیحه، شما آن را درست درآوردید/ عالی حساب کردید.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
I cut it fine getting down the hill to catch my ferry, " Melissa said. "
دیدگاه
٠

ملیسا گفت: "با از تپه پایین اومدن برای رسیدن به کرجی ام، زدم تو خال. "

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
She secludes herself in her study to work.
دیدگاه
٠

او برای کارکردن ( کار پیش بردن/ تمرکز بیشتر بر کار ) خود را درمطالعاتش ( مطالعه اش ) به خلوت می برد. [او انزواید اوی خویش در اوی مطالعه به/ بهر کار. ]

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
I felt disbelief first of all, then outrage.
دیدگاه
٠

دچار بهت زدگی شدم اول از همه، بعد برآشفته.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
British newspapers were full of moral outrage at the weakness of other countries.
دیدگاه
١

روزنامه های بریتانیایی مملو از توهین های غیراخلاقی نسبت به عجز باقی کشورها بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The thought made her prickle with excitement.
دیدگاه

فکرش او را از هیجان ذوق زده ( دارای حس ذوق ذوق/ سوزن سوزن شدن ) می ساخت.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
She wore a brace to correct her gappy teeth.
دیدگاه
٠

او یک ارتودنسی برای اصلاح دندان های فاصله دارش نصب کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
My daughter has to wear a brace on her teeth.
دیدگاه
٠

دخترم باید یک ارتودونسی روی دندانهاش بذاره.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Her promotion means she's $100 a week better off.
دیدگاه
٠

ترفیع گرفتنش این معنی را می دهد که او هفته ای 100 دلار بیشتر عایدی دارد. [اوش/اوه/مال او مونث ترفیع معنی اد او ست صد دلار یک/دریک هفته بهتر/بیشتر/سرآ ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
You'd be better off with a bicycle.
دیدگاه
٠

اوضات با دوچرخه توفیر می کنه. [تو می/ تو خواستی شو بهتر/بیشتر مابه از/غیر/جز با یک دوچرخه. ]

تاریخ
١ سال پیش
متن
She'll be about £50 a week better off.
دیدگاه
٠

حدود 50 پوندی درهفته اضافه تر می گیره ( خواهد گرفت ) . [او خواه شو درحدود 50 پوند یک/دریک هفته بهتر مابه از/ بجز. ]

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You can't convict a man of a crime on circumstantial evidence alone.
دیدگاه

شما نمی توانید یک انسان را منحصرا براساس قرائن ( آثار و جزئیات محیطی ) محکوم به جرم نمائید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
O. K. I'll sign off. We'll talk at the beginning of the week.
دیدگاه
١

بسیار خب. من تموم می خوام بکنم. اول هفته آتی گفتگو خواهیم کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The doctor told me to sign off.
دیدگاه
٠

دکتر بهم گفت استعلاجی برم. ( بریتیش )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I'd better sign off now. Love John.
دیدگاه
٠

بهتره که این نامه رو همینجا به پایان ببرم. ( با ) عشق، جان.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She was very sympathetic when I was sick.
دیدگاه
١

زمانیکه من مریض شدم او بسیار دلسوزانه رفتار نمود. ( او بود خیلی هم احساس وقتی/کی من بود بیمار. )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He was enormously sympathetic when my father died.
دیدگاه
١

زمانیکه پدرم درگذشت او بی اندازه شفیق بود. ( او بود نهمار طور هم احساس وقتیکه/کی مرا پدر مرد. )

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We work best in a sympathetic atmosphere.
دیدگاه
١

ما در یک فضای همدلانه بهترین شکل از کارمان را ارائه می دهیم. ( ما کار بهترین در یک هم احساس هواکره. )