پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
بیدق/بیرق: . این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. بیدق به معنی "پیاده" و نیز "مهره ی پیاده در بازی شطرنج" است اما بیرق نخست به معنای "پارچه رنگارنگ ...
Server : واژه Server انگلیسی همان تغییر یافته ی سَروَر فارسی به معنی آقاست . این واژه در عربی به سید و در زبان های غربی به Sir بدل شده است . تغییر یا ...
انشاء الله در زبان ترکی می شود : آلّاه قویسا . که ترجمه تحت الفظ آن می شود . اگر خدا اجازه دهد . شهریار در حیدر بابا گفته: ایتنلردن بیتنلردن سوروشد ...
در زبان ترکی به آقازاده" آقا بالاسی" گفته می شود . آقابالاسی کمین گزمک در زبان ترکی یک کنایه هست . الین جیبینه قویوب آقا بالاسی کمین گزیر ترجمه : ...
شمع جمع: آنکه در میان جمعیت و مجلس چون شمع می درخشد، مجلس آرا. ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۳۳. )
بدیع شمایل: دارنده ی چهره بدیع و زیبا، زیبا روی. ( ( چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل یار من و شمع جمع و شاه قبایل ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری ...
تیغ هندی: دکتر حسن انوری در مورد"تیغ هندی " می نویسد: ( ( تیغ هندی شمشیری که در هند ساخته شده باشد. شمشیر هندی در قدیم از انواع معروف شمشیر بوده است. ...
گردن بر فلک افراختن: بسیار شادمان و مفتخر بودن ( ( گردن افرخته ام بر فلک از طالع خویش که منم با تو گرفته ره صحرا در پیش ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، ...
داد خود ستاندن: حق خود را گرفتن ( ( رها نمی کند ایام در کنار منش که داد خود بستانم به بوسه از دهنش ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات ع ...
باغ تفرج: باغی که فقط برای تفرج است و میوه از آن به دست نمی آید ( ( میوه نمی دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش ) ) ( گ ...
پیکر مطبوع: اندام دلپذیر ( ( سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است گر نبینی چه بود فایده ی چشم بصیر ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ ...
ایام بقا: روزگار و مدت زندگی ( ( باز گویم نه که ایام بقا این همه نیست سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات ...
حُسن عهد: پایبندی به پیمان، وفاداری ( ( بامدادان که برون می نهم از منزل پای حسن عهدم نگذارد که نهم پای دیگر ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، ا ...
بر سرپا: ایستاده، آرام نگرفته، شتابزده. ( ( بر سر پا عذر نباشد قبول تا ننشینی ننشیند غبار ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ ا ...
خداوند هوش: کوشیار، هوشمند. ( ( برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقش دفتریست معرفت کردگار ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ ...
سفره بی انتظار: سفره ای که بدون انتظار کشیدن می توان برسر آن نشست و شروع به خوردن کرد. ( ( دولت جان پرور است صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره ی بی ا ...
آنطور که لغت شناسان لاتین میگویند واژه body به معنای بدن که در پیشا - آلمانی به شکل budagan ثبت شده از ریشه آریایی bʰewd ستانده شده که معنای آن بیدار ...
زفر: دکتر کزازی در مورد واژه ی "زفر " می نویسد : ( ( زفر در پهلوی در ریخت زپر zapar بکار می رفته است . به معنی دهان است و تنها برای جانداران اهریمنی ...
پَدرود کردن :کنایه ی ایماست از " دل بریدن و نا امید شدن از زندگی " و " مرگ را بی چند و چون دانستن" . ( ( مرا کرد پَدرود هر کو شنید ؛ که بر اژدها گر ...
مات: واژه ی مات در شترنج با واژه های میّت و موت به معنی مردن همریشه می باشد. در اصل مات شدن در بازی شترنج به معنی مردن است.
مات: واژه ی مات در شترنج با واژه های میّت و موت به معنی مردن همریشه می باشد. در اصل مات شدن در بازی شترنج به معنی مردن است.
واژه ی eye انگلیسی تغییر یافته ی عین و العین عربی می باشد.
واژه بوتیمار ترکی است در اصل این واژه در ترکی هوقّار می باشد که به مرور زمان به بوتیمار بدل شده است. در زبان ترکی آدم های لاغر و نازک اندام را به هوق ...
bittern انگلیسی تغییر یافته ی بوتیمار فارسی است.
شب های قمر:شبهای مهتابی که نور ماه هوا را روشن می کند شبهای مُقْمِر. ( ( چه ستم کو نکشید از شب دیجور فراق تا بدین روز که شب های قمر باز آمد ) ) ...
دل بی خویشتن: دل از خود بیخود شده. ( ( دل بی خویشتن و خاطرش شورانگیزش همچنان یاوگی و تن به حضر باز آمد ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشا ...
اصحاب نظر: صاحبان نظر، اهل ذوق و شناسندگان جمال و زیبایی. ( ( سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد ) ) ( گزیده غزلیات ...
عامیان: جمع عامی، افراد نادان و اندک فهم ( ( همه وقت عارفان را نظر است، وعامیان را نظری مُعاف دارند و دوم روا نباشد ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن ...
خدای بینان: عارفان. ( ( نظر خدای بینان طلب هوا نباشد سفر نیازمندان قدم خطا نباشد ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ...
مُحبِّ صادق: دوستار و عاشق راستین. ( ( به محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آن است که پاکباز باشد ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، ا ...
سودای چیزی را پختن: در اشتیاق و آرزوی آن بودن ( ( سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی گذارد ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، ...
فراق نامه: نامه یا کتابی که در آن از فراق و هجر یار سخن می رود سعدی غزل های خود را فراق نامه می نامد. ( ( فراق نامه سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی ...
سرای عقل: دکتر حسن انوری در مورد " سرای عقل" می نویسد: ( ( جایگاه عقل مثلاً دل یا مغز؛ رخت سرای عقل جمعاً یعنی همان خود عقل. ) ) ( ( رخت سرای عقلم ...
فریقین: دکتر حسن انوری در مورد "فریقین " می نویسد: ( ( دوفریق، دو گروه؛ مراد جن و انس و یا شیعه و سنی و یا مومن و کافر است به مدلول قرآن" فریقٌ فی ا ...
هوا پختن: هوسی در سر پرورانید ن، عاشق شدن ( ( هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن ان ...
بناکام:به خلاف میل، بناچار. ( ( خاطر سعدی به عشق میل نکردی ولیک میْ که فروشُد به کام عقل به ناکام رفت ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشار ...
خاصّان: دکتر حسن انوری در مورد "خاصان " می نویسد: ( ( افراد برجسته و ممتاز، عارفان و فرهیختگان، در مقابل" عام " که عموم مردم است. ) ) ( ( مشعله ای ...
چاه زنخدان: دکتر حسن انوری در مورد " چاه زنخدان " می نویسد: ( ( گودیی که در چانه برخی هست و در زیبایی شناسی قدمایی بسیار مورد توجه بود . ) ) ( ( آ ...
تنگ عیش:تنگ روزی، تهیدست ( ( جان ندارد هرکه جانانیش نیست تنگ عیش است آنکه بستانیش نیست ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ...
غالیه: ماده ای معطر مرکب از مشک، عنبر، عود و بان و جز آنها. معمولاً زلف را با غالیه می آغشتند ( ( به خواب دوش چنان دیدمی که زلفیش گرفته بودم و دست ...
به جای:در حق، درباره ی ( ( مرا وفا و جفای تو پیشْْ یکسان است که هر چه دوست پسندد به جای دوست، نکوست ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات ...
بِتا: ( صوت ) بِهِل تا، رها کن تا ( ( بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات ...
طبع موزون: قریحه ی شاعرانه و هنرمندانه ( ( چنین شمایل موزون و قد و خد که تو را ست به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزون است ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن ...
جراحت رسیدگان: مجروحان، زخمی ها، زخم دیدگان ( ( و اگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چون است ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انور ...
کفایت بیان: شایستگی و رسایی در بیان ( ( این خود چه عبارت لطیف است وین خودچه فایت بیان است ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ او ...
شَکَر: زنی از مردم اصفهان کخسرو پرویز او را به رغم شیرین به زنی گرفته بود. ( ( شیرین به در نمی شود از خانه بی رقیب داندشکر که دفع مگس بادبیزن است ) ...
ممسک: آنکه از خرج کردن و بخشیدن مال ناراحت است، بخیل، بخل ورز. ( ( ممسک برای مال همه سال تنگدل سعدی به روی دوست همه روز خرم است ) ) ( گزیده غزلیا ...
به اتفاق:به اتفاق آراء، به اجماع، به عقیده ی همگان. ( ( آرام نیست در همه عالم به اتفاق ور هست در مجاورت یار محرم است ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حس ...
حسن سیرت:خوش خویی، خوش رفتاری و نیک نفسی. ( ( آن است آدمی که در او حسن سیرتی یا لطف صورتی است دیگر حشو عالم است ) ) ( گزیده غزلیات سعدی، حسن انو ...
باد در چنگ بودن:[ از کاری] فایده و نتیجه حاصل نکردن. ( ( چه تربیت شنوم یا که مصلحت بینم مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است ) ) ( گزیده غزلیات س ...