پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٩١٨
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از حال رفتن: [عامیانه، اصطلاح] بی حال شدن، غش کردن .

پیشنهاد
١

از حساب پرت بودن: [عامیانه، کنایه ] در اشتباه بودن

پیشنهاد
١

از چیزی ( کسی ) زده شدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی ( کسی ) متنفر و بیزار شدن .

پیشنهاد
١

از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .

پیشنهاد
١

از چشم کسی دیدن: کسی را مسئول چیزی دانستن .

پیشنهاد
١

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن: [عامیانه، ضرب المثل] از باران به ناودان پناه آوردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .

پیشنهاد
١

از چشم کسی برق پریدن: [عامیانه، کنایه ] شدت ضربه ای را که به کسی وارد شده است نشان می دهد .

پیشنهاد
١

از چشم افتادن: [عامیانه، کنایه ] مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی اعتبار شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوراق شدن: [عامیانه، کنایه ] از هم پاشیدن، از کار افتادن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوراق: [عامیانه، اصطلاح] قراضه، اسقاط، ازکارافتاده .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوت بودن: [عامیانه، کنایه ] بی خبر بودن، از مرحله پرت بودن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوت کردن: [عامیانه، کنایه ] بیرون انداختن، بیرون کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوا خواهر: [عامیانه، اصطلاح] مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

انگولک کردن: [عامیانه، کنایه ] سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن

پیشنهاد
١

انگشت کوچکه ی کسی نشدن: [عامیانه، کنایه ] بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلاً با کسی قابل مقایسه نبودن .

پیشنهاد
١

انگشت عسلی به دیوار کشیدن: [عامیانه، کنایه ] هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه ی جایی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگشت زدن: [عامیانه، کنایه ] انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگشت شمار: [عامیانه، اصطلاح] کم، معدود .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگشت رساندن: [عامیانه، کنایه ] دست درازی کردن، دست زدن .

پیشنهاد
١

انگشت روی چیزی گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] موضوعی را مورد توجه قرار دادن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

انگشت پیچ: [عامیانه، اصطلاح] نوعی گز رقیق.

پیشنهاد
١

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی: [عامیانه، ضرب المثل] برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن.

پیشنهاد
١

انگشت در سوراخ مار کردن: [عامیانه، کنایه ] دانسته خود را هلاک کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگشتر پا: [عامیانه، کنایه ] چیز بی ارزش . ( ( واسه همین بود که عربها نخریدنش. اونا کارشون خریدن دختره. بیوه نمیخرن. چه دردسرت بدم، زیور تو دست میر ...

پیشنهاد
١

انگشت به دهان نهادن: [عامیانه، کنایه ] متحیر ماند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگشت خوردن: [عامیانه، کنایه ] افسوس خوردن، پشیمان بودن.

پیشنهاد
١

انگشت به دندان گزیدن: [عامیانه، کنایه ] متحیر شدن، حسرت خوردن .

پیشنهاد
١

انگشت به دهان: [عامیانه، کنایه ] حیرت زده، سرگشته .

پیشنهاد
٠

انگشت بلند کردن: [عامیانه، کنایه ] اجازه ی سخن خواستن .

پیشنهاد
١

انگشت بر حرف نهادن: [عامیانه، کنایه ] ایراد گرفتن، نکته گیری کردن، اعتراض کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اَنَک کردن: [عامیانه، کنایه ] تحقیر کردن، خجالت دادن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انکر منکر: [عامیانه، اصطلاح] بسیار زشت و بدترکیب .

پیشنهاد
١

اَنف کسی معیوب بودن: [عامیانه، کنایه ] ابله بودن، خل بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اَنَک شدن: [عامیانه، کنایه ] تحقیر شدن، خجالت کشیدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

انسان بودن: [عامیانه، کنایه ] شریف و درست بودن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انسان: [عامیانه، کنایه ] آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی .

پیشنهاد
١

انداختن توی هچل: [عامیانه، کنایه ] دچار دردسر و ناراحتی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انداختنی: [عامیانه، کنایه ] جنس نامرغوب .

پیشنهاد
١

انداختن باد به غبغب: [عامیانه، کنایه ] تکبر کردن، قیافه گرفتن .

پیشنهاد
١

انداختن پشت گوش: [عامیانه، کنایه ] سهل انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امن و امان: [عامیانه، کنایه ] بدون بیم و هراس .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امشی زدن: [عامیانه، کنایه ] ( به زبان داش مشدی ها ) کنایه از کشتن، بی حال کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اُمُل: [عامیانه، کنایه ] عقب افتاده، قدیمی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

امروزه روز: [عامیانه، کنایه ] این روزها، در این دوره و زمانه.

پیشنهاد
١

امان کسی را بریدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را درمانده و بیچاره کردن .

پیشنهاد
١

اما توی کار آوردن: [عامیانه، کنایه ] شک و تردید درست کردن، اشکال تراشی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

امان دادن: [عامیانه، کنایه ] کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اما گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] اشکال تراشی، ایجاد شبهه .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اوضاع احوال: [عامیانه، اصطلاح] وضع و حال .