پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٩١٠
پیشنهاد
١

از زیر بته عمل آمدن: [عامیانه، کنایه ] خانواده و اصل و نسبی نداشتن .

پیشنهاد
١

از زیر سنگ در آوردن: [عامیانه، کنایه ] چیزی را هر چند نایاب و تهیه اش دشوار باشد به دست آوردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از زور پسی: [عامیانه، کنایه ] از روی ناچاری، اجباراً .

پیشنهاد
١

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن: [عامیانه، کنایه ] با دشمنی که دفع آن نمی توان، مدارا کردن .

پیشنهاد
١

از زمین سبز شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان و بی خبر پدیدار شدن، به طور غیرمنتظره حاضر شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از زورِ: [عامیانه، اصطلاح] از شدت، از بسیاری .

پیشنهاد
١

از زبان کسی مو در آمدن: [عامیانه، کنایه ] کنایه از فرط تکرار و بی نتیجه بودن سخنی است .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ار زبان کسی: [عامیانه، اصطلاح] از قول کسی .

پیشنهاد

از زبان افتادن: [عامیانه، کنایه ] لال شدن .

پیشنهاد
١

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] کار غیرمنطقی و بی نتیجه کردن .

پیشنهاد
١

از ریش کسی دست برداشتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را به حال خود گذاشتن .

پیشنهاد
١

از روی معده حرف زدن: [عامیانه، کنایه ] بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن .

پیشنهاد
١

از ریخت افتادن: [عامیانه، کنایه ] تناسب خود را از دست دادن، بی جلا و جلوه شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از رو رفتن: [عامیانه، کنایه ] خجالت کشیدن، از میدان به در رفتن .

پیشنهاد
١

از روی شکم سیری: [عامیانه، کنایه ] از سر بی مسئولیتی، بدون تعمق .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ازرق شامی: [عامیانه، کنایه ] اخمو، ترشرو .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از رو بردن: [عامیانه، کنایه ] خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ازرق: [عامیانه، اصطلاح] چشم زاغ .

پیشنهاد
١

از راه به در بردن: [عامیانه، کنایه ] فریب دادن، اغوا کردن .

پیشنهاد
١

ازراه نرسیده: [عامیانه، اصطلاح] در همان لحظه ی رسیدن، به مجرد ورود .

پیشنهاد
١

از دیوار مردم بالا رفتن: [عامیانه، کنایه ] دزدی کردن .

پیشنهاد
١

از دهان گنده تر حرف زدن: [عامیانه، کنایه ] گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست .

پیشنهاد
١

از دهان مار بیرون آمدن: [عامیانه، کنایه ] هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دولت سر: [عامیانه، اصطلاح] به لطف کسی، از برکت وجود کسی .

پیشنهاد
١

از دهان در رفتن: [عامیانه، کنایه ] پریدن حرفی از دهان، بدون پیش بینی سخن راندن .

پیشنهاد
١

از دور دستی برآتش داشتن: [عامیانه، کنایه ] آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن .

پیشنهاد
١

از دندۀ چپ پا شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت عبوس و کم حوصله بودن .

پیشنهاد
١

از دماغ فیل افتادن: [عامیانه، کنایه ] بسیار متکبر و خودبین بودن .

پیشنهاد
٦

از دماغ کسی در آمدن: [عامیانه، کنایه ] شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن .

پیشنهاد
١

از دست کسی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] از کسی در زحمت و رنج بودن .

پیشنهاد
٢

از دل و دماغ افتادن: [عامیانه، کنایه ] شور و نشاط خود را از دست دادن، بی حوصله شدن .

پیشنهاد
١

از دست کسی در رفتن: [عامیانه، کنایه ] کاری را بی اختیار و ناخواسته انجام دادن .

پیشنهاد
١

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن: [عامیانه، ضرب المثل] حالاتی بی ثبات و بسیار متضاد داشتن .

پیشنهاد
٠

از دست برآمدن: [عامیانه، اصطلاح] ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن .

پیشنهاد
١

از خوشحالی در پوست نگنجیدن: [عامیانه، کنایه ] از شادی سر از پا نشناختن .

پیشنهاد
١

از خود در آوردن: [عامیانه، اصطلاح] دروغ پردازی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ازخودراضی: [عامیانه، اصطلاح] متکبر، خود پسند .

پیشنهاد
١

از خواب پریدن: [عامیانه، اصطلاح] بیدارشدن ناگهانی از خواب .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از خود بودن: [عامیانه، اصطلاح] خودی بودن، محرم بودن .

پیشنهاد
١

از خنده روده بر شدن: [عامیانه، کنایه ] از شدت خنده بی حال شدن .

پیشنهاد
١

از خر شیطان پایین آمدن: [عامیانه، کنایه ] از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن .

پیشنهاد
١

از خشت افتادن: [عامیانه، کنایه ] بدنیا آمدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ازخداخواسته: [عامیانه، اصطلاح] آرزومند، مشتاق .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از خر افتادن: [عامیانه، کنایه ] نابود شدن، مردن .

پیشنهاد
١

از خرس مویی کندن: [عامیانه، کنایه ] از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خدا بی خبر: [عامیانه، اصطلاح] ظالم، نابه کار

پیشنهاد
١

از خدا خواستن: [عامیانه، اصطلاح] در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است .

پیشنهاد
١

از خاک برداشتن: [عامیانه، کنایه ] کسی را نواختن و به جایی رساندن .

پیشنهاد
٨

از خجالت کسی در آمدن: [عامیانه، کنایه ] محبت کسی را جبران کردن.

پیشنهاد
١

از خجالت آب شدن: [عامیانه، کنایه ] بسیار شرمنده شدن .