پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٩٢٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اردک پرانی: [عامیانه، اصطلاح] از عهده ی جنگ با کسی برنیامدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

اُرد: [عامیانه، اصطلاح] درخواست، سفارش، دستور .

پیشنهاد
٠

اردک از کون کسی پراندن: [عامیانه، اصطلاح] ریشخند نمودن، سبب حیرت شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرا: [عامیانه، اصطلاح] هنگامی که کسی نمی تواند و یا نمی خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می گوید .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارباب حجت: [عامیانه، اصطلاح] اهل منطق .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادرار بزرگ: [عامیانه، اصطلاح] مدفوع .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادرار کوچک: [عامیانه، کنایه ] شاش . پیشاب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادب کردن: [عامیانه، کنایه ] با تنبیه آموختن، آدم کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادب شدن: [عامیانه، کنایه ] فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اداره بازی: [عامیانه، کنایه ] پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادب خانه: [عامیانه، اصطلاح] مستراح، طهارت خانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادا اطوار: [عامیانه، کنایه ] پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخ و تف کردن: [عامیانه، کنایه ] آب دهان بیرون افکندن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ادا اصول: [عامیانه، اصطلاح] ادا اطوار .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اخلاق سگی: [عامیانه، کنایه ] تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخ و پیف کردن: [عامیانه، کنایه ] اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره ی بد یا غذای بد .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اختلاط کردن: [عامیانه، کنایه ] بی هدف از این در و آن در گفت وگو کردن .

پیشنهاد
٠

اخت شدن با کسی: [عامیانه، کنایه ] مانوس شدن با کسی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخترگذری: [عامیانه، کنایه ] دیدار کوتاه، سرپایی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اختر شمردن: [عامیانه، کنایه ] شب بیداری .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخت بودن: [عامیانه، کنایه ] سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن .

پیشنهاد
٠

اختر در پیراهن کردن: [عامیانه، کنایه ] بی قرار کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اَخ ( به زبان کودکان ) : [عامیانه، اصطلاح] بد، بدطعم .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

احدالناس: [عامیانه، اصطلاح] کسی، فردی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

احوال گرفتن: [عامیانه، کنایه ] جویای حال شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

احتیاطی: [عامیانه، اصطلاح] نجس، ناپاک .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجل برگشته: [عامیانه، کنایه ] کسی که مرگ به سراغش آمده .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اَجق وَجق: [عامیانه، کنایه ] چیزی با رنگ های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اجباری بردن: [عامیانه، اصطلاح] کسی را به خدمت سربازی بردن .

پیشنهاد
٠

اجاق کسی کور بودن: [عامیانه، کنایه ] نازا بودن، بی فرزند بودن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجاق: [عامیانه، اصطلاح] دودمان .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اتوکشیده: [عامیانه، کنایه ] با سر و وضعی شسته ورفته و مرتب .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اُتُل: [عامیانه، اصطلاح] شکم، اتومبیل.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتصالی کردن: [عامیانه، اصظلاح] در یک مدار یا سیم های برق جریان ناخواسته روی دادن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابوقراضه: [عامیانه، اصطلاح] ابوطیاره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ابوطیاره: [عامیانه، کنایه ] اتومبیل کهنه و فرسوده .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ابزارفروشی: [عامیانه، اصطلاح] فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابرو کج کردن: [عامیانه، کنایه ] خشم گرفتن .

پیشنهاد
٠

ابرو نازک کردن: [عامیانه، کنایه ] ابرو تنگ کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابرو زدن: [عامیانه، اصطلاح] رضا دادن، اشاره کردن .

پیشنهاد
٠

ابرو تنگ کردن: [عامیانه، کنایه ] ناز و غمزه نمودن، افاده و بی اعتنایی کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابرو آمدن: [عامیانه، اصطلاح] عشوه ریختن، غمزه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پُلُق :بر وزن ترب ) چیز بیرون جسته . ( ( نان پیچه ای را که اسمعیل داده بود بازش کرد . یک ماهی حلوای مچاله شده که چشمش از کاسه سرش پُلقی بیرون زده ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نان پیچه : معادل فارسی آن بلّه می باشد البته بلّه کوچکتر از آن است و مخصوص بچه هاست ولی نان پیچه مخصوص بزرگتر هاست چیزی شبیه ساندویج هست . نانی که به ...

پیشنهاد
١

( ( یه لقمه نون و ماهی برات آوردم بگیر و بخور گشنته . کمه باید ببخشی . اما کاچی به از هیچیه . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٧

گُت : بزرگ، گنده، کلان، عظیم، کبیر. ( ( - هنوز دلت درد می کنه ؟ - یه کمی ، اما خوب می شه . گُت می شم یادم می ره . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زرت و زبیل : آت و اشغال ، خرت و خورت ، هنزر پنزر ، اسباب و اثاثه نا چیز و به درد نخور . ( ( آرام ، از میان زرت و زبیل ها برای خودش جا پا می جست ) ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلمب کردن : بیرون جسته و برآمده کردن . ( ( اسماعیل جوانی بود بیست و دو ساله . باریک و سیاه سوخته و دانه های درشت آبله صورتش را گود و تلب کرده بود ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تلمب : بیرون جسته و برآمده . ( ( اسماعیل جوانی بود بیست و دو ساله . باریک و سیاه سوخته و دانه های درشت آبله صورتش را گود و تلب کرده بود ) ) ( صادق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

زهله : جرأت و شهامت . ( ( " هیچکه زهله نمی کنه از خونش در بیاد . می گن بازم می خواد چن نفر دیگه را بزنه " ) ) . صادق چوبک ، تنگسیر )