پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٩٣٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشی شدن: [عامیانه، کنایه ] سوراخ سوراخ شدن بدن از ترکش های فراوان.

پیشنهاد
١

آش همان آش و کاسه همان کاسه: [عامیانه، ضرب المثل] چیزی تغییر نکرده.

پیشنهاد
٠

آشی بودن زندگی: [عامیانه، کنایه ] نامساعد بودن حال و احوال.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشوب شدن دل: [عامیانه، کنایه ] دچار تهوع شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش و لاش: [عامیانه، کنایه ] به کلی متلاشی شده، له ولورده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش هفت جوش: [عامیانه، کنایه ] قضیه ی پیچیده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشنایی دادن: [عامیانه، کنایه ] خود را معرفی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش نذری: [عامیانه، اصطلاح] آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند.

پیشنهاد
٠

آشنایی به روشنایی انداختن: پس از مدت ها تصادفی آشنایی را دیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشنا روشنا: [عامیانه، اصطلاح] دوست آشنا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آشغالی: [عامیانه، اصطلاح] سپور.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش کشک خاله: [عامیانه، کنایه ] کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده ی کسی باشد.

پیشنهاد
٠

آش شله قلمکار: [عامیانه، کنایه ] بی نظم و قاعده.

پیشنهاد
٠

آش دهن سوزی نبودن: [عامیانه، کنایه ] زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آش دهن سوز: [عامیانه، کنایه ] هر چیز مطلوب و پسندیده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش پشت پا: [عامیانه، اصطلاح] آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش آلو کردن: [عامیانه، کنایه ] خجالت زده کردن، کنفت کردن، سکه ی یک پول کردن.

پیشنهاد
٠

آش پختن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه ای ترتیب دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسیاب گردان: [عامیانه، اصطلاح] کسی که به خوبی از عهده ی کارها بر می آید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آش آلو شدن: [عامیانه، کنایه ] خجالت زده شدن، سکه ی یک پول شدن، کنفت شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آسمان غرمبه: [عامیانه، کنایه ] صدای رعد، تندر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسمان گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آس و پاس: [عامیانه، کنایه ] در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آسمان ( و ) ریسمان: [عامیانه، کنایه ] حرف های بی ربط و صد تا یک قاز.

پیشنهاد
١

آسمان ( و ) ریسمان به هم بافتن: [عامیانه، کنایه ] حرف های بی سروته و بی ربط زدن.

پیشنهاد
٠

آسمان سوراخ شدن: [عامیانه، کنایه ] رویداد بزرگ پیش آمدن.

پیشنهاد
٠

آسمان را به زمین آوردن ( دوختن ) : [عامیانه، کنایه ] کار شگفت انگیز کردن.

پیشنهاد
٠

آسمان را سِیر کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

آسمان جل: [عامیانه، کنایه] ندار، بی چیز، کسی که رواندازش آسمان است.

پیشنهاد
٠

آسمان تا زمین: [عامیانه، کنایه ] تفاوت بسیار.

پیشنهاد
٠

آسمان به زمین آمدن: [عامیانه، کنایه ] رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آستین سرخود: [عامیانه، کنایه ]هر چیزی که وسیله ی کاربردش همراهش است.

پیشنهاد
٠

آسمان با زمین دوختن: [عامیانه، کنایه ] داشتن کمال مهارت در تیراندازی.

پیشنهاد
٠

آسمان به ابرو پوشیدن: [عامیانه، کنایه ] پنهان ساختن امر آشکار.

پیشنهاد
٠

آستین بر چشم گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] پنهان گریستن.

پیشنهاد
٠

آستین تر داشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار گریه کردن.

پیشنهاد
١

آستین بالا زدن: [عامیانه، کنایه ] آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن

پیشنهاد
١

آستین افشاندن: [عامیانه، کنایه ] رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آزار داشتن: [عامیانه، کنایه ]انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن.

پیشنهاد
١

آستین از چشم برداشتن: [عامیانه، کنایه ] آشکارا گریستن.

پیشنهاد
٠

آستین از دهان برداشتن: [عامیانه، کنایه ] خندیدن.

پیشنهاد
٠

آروغ بی جا زدن: [عامیانه، کنایه ] نابه جا سخن گفتن، نسنجیده کاری کردن.

پیشنهاد
٠

آرواره ی کسی لق بودن: [عامیانه، کنایه ]سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن.

پیشنهاد

آرد خود را بیختن و الک را آویختن: [عامیانه، ضرب المثل] کسی که وظایف زندگی اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرتیست بازی: [عامیانه، کنایه ] انجام کارهای غیرعادی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم مقوایی: [عامیانه، کنایه ]بی اراده، کسی که هیچ کاری نمی کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آدم نچسب: [عامیانه، کنایه ]کسی که جاذبه ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آدم عوضی: [عامیانه، کنایه ]کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم کردن کسی: [عامیانه، کنایه ]کسی را تربیت کردن، سواد آموختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم قحطی: [عامیانه، کنایه ] کمیابی آدم های کارآمد.