خطا گرفتن

لغت نامه دهخدا

خطا گرفتن. [ خ َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) اشتباه گرفتن. سهو گرفتن. تخطئه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
نه در هر سخن بحث کردن رواست
خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.
سعدی ( گلستان ).
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد.
حافظ.
|| گناه کسی را مورد عقاب قرار دادن :
خطای بنده نگیری که مهتران و ملوک
شنیده اند نصیحت ز کهتران خدم.
سعدی.
|| عیب گرفتن.

فرهنگ فارسی

اشتباه گرفتن سهو گرفتن

پیشنهاد کاربران

خطا گرفتن ؛ اشتباه کسی را گوشزد کردن. عیب گرفتن. انتقاد کردن :
خطای بنده نگیری که مهتران و ملوک
شنیده اند نصیحت ز کهتران خدم.
سعدی.
نه در هر سخن بحث کردن رواست
خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.
سعدی.
نسبت خطا به کسی دادن
تخطئة

بپرس