پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٢٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرکوندی : [عامیانه، اصطلاح] لکه دار کثیف.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرکمرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چرکمُرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرک نویس : [عامیانه، اصطلاح] نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرک گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] کثیف شدن، پاک کردن چرک.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرکمُرد : [عامیانه، اصطلاح] پر چرک و کثیف.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرک کردن: [عامیانه، اصطلاح] عفونت کردن زخم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرکتاب: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرق چوروق : [عامیانه، اصطلاح] صدای جویدن آدامس و مانند آن.

پیشنهاد
٠

چرخیدن در روی یک پاشنه : [عامیانه، اصطلاح] تغییر نکردن وضعیت، گذشتن وضع به منوال سابق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرس رفتن : [عامیانه، اصطلاح] حشیش کشیدن.

پیشنهاد
٣

چرخ کسی را چنبر کردن: [عامیانه، کنایه ] به اصرار کسی را به کار واداشتن، پیله کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرچری کردن: [عامیانه، کنایه ] خوردن و عیش کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرخ پایی : [عامیانه، اصطلاح] چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرچر کردن: [عامیانه، اصطلاح] از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن.

پیشنهاد
٠

چرچر کسی را به راه انداختن: [عامیانه، کنایه ] اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چَرچَر : [عامیانه، اصطلاح] اسباب عیش و عشرت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چُرتی: [عامیانه، اصطلاح] اهل چرت زدن، ضعیف، مردنی.

پیشنهاد
٠

چرت کسی را پاره کردن : [عامیانه، کنایه ] ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن.

پیشنهاد
٠

چرت بردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] غالب شدن حالت خواب بر کسی.

پیشنهاد
٠

چرت کسی پاره شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان از خواب پریدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرب و چیلی: [عامیانه، اصطلاح] پر چربی، پر روغن. چاق و چله ( ( موشِ چرب و چیلی گنده چرک مرده ای پوزه اش را به دیوار تله می کوبید و نفس نفس می زد و س ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرب و نرم : [عامیانه، اصطلاح] غذای پر روغن و خوشمزه، سخن دلنشین، آدم متملق.

پیشنهاد
٠

چرب کردن سبیل : [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، حق السکوت دادن.

پیشنهاد
١

چراغ روشن کردن: [عامیانه، اصطلاح] ارزان کردن جنس.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ چشمک زن : [عامیانه، اصطلاح] چراغی که خاموش و روشن می شود.

پیشنهاد
٠

چراغ پا ایستادن : [عامیانه، اصطلاح] به انتظار ایستادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ پا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر روی دو پا ایستادن اسب.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ باران: [عامیانه، اصطلاح] چراغانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] جشن گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغانی کردن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ اول: [عامیانه، اصطلاح] نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغان شدن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ الله : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چراغ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چراغ: [عامیانه، اصطلاح] پولی که معرکه گیران درخواست می کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِخی: [عامیانه، اصطلاح] سگ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

چُر : [عامیانه، اصطلاح] ادرار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چَخ چَخ: [عامیانه، اصطلاح] عیش و عشرت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چِخ کردن: [عامیانه، اصطلاح] راندن سگ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چَخ ( یا چِخ ) : [عامیانه، اصطلاح] صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چته ؟: [عامیانه، اصطلاح] تو را چه می شود ؟.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چتولی نشستن : [عامیانه، کنایه ] جمع و جور نشستن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چتر شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر سر کسی خراب شدن، ناگهانی مهمان رسیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپکی: [عامیانه، اصطلاح] از طرف چپ، خشم آلود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپری آمدن : [عامیانه، اصطلاح] زود آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپ دست کسی: [عامیانه، اصطلاح] که کارهایش را با دست چپ می کند.

پیشنهاد
١

چپ چپ به کسی نگاه کردن: [عامیانه، کنایه ] با اوقات تلخی، بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چپ چپ ( یا به چپ چپ ) : [عامیانه، اصطلاح] فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی.

پیشنهاد
٠

چپ بودن خواب زن : [عامیانه، کنایه ] خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپ بودن: [عامیانه، اصطلاح] چپ دست بودن، لوچ بودن، مخالف یودن.

پیشنهاد
٠

چپ افتادن با کسی: [عامیانه، کنایه ] مخالف شدن با کسی، پیله کردن به کسی.