پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
چرکوندی : [عامیانه، اصطلاح] لکه دار کثیف.
چرکمرده: [عامیانه، اصطلاح] نگا. چرکمُرد.
چرک نویس : [عامیانه، اصطلاح] نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود.
چرک گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] کثیف شدن، پاک کردن چرک.
چرکمُرد : [عامیانه، اصطلاح] پر چرک و کثیف.
چرک کردن: [عامیانه، اصطلاح] عفونت کردن زخم.
چرکتاب: [عامیانه، اصطلاح] پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد.
چرق چوروق : [عامیانه، اصطلاح] صدای جویدن آدامس و مانند آن.
چرخیدن در روی یک پاشنه : [عامیانه، اصطلاح] تغییر نکردن وضعیت، گذشتن وضع به منوال سابق.
چرس رفتن : [عامیانه، اصطلاح] حشیش کشیدن.
چرخ کسی را چنبر کردن: [عامیانه، کنایه ] به اصرار کسی را به کار واداشتن، پیله کردن.
چرچری کردن: [عامیانه، کنایه ] خوردن و عیش کردن.
چرخ پایی : [عامیانه، اصطلاح] چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد.
چرچر کردن: [عامیانه، اصطلاح] از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن.
چرچر کسی را به راه انداختن: [عامیانه، کنایه ] اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن.
چَرچَر : [عامیانه، اصطلاح] اسباب عیش و عشرت.
چُرتی: [عامیانه، اصطلاح] اهل چرت زدن، ضعیف، مردنی.
چرت کسی را پاره کردن : [عامیانه، کنایه ] ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن.
چرت بردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] غالب شدن حالت خواب بر کسی.
چرت کسی پاره شدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان از خواب پریدن.
چرب و چیلی: [عامیانه، اصطلاح] پر چربی، پر روغن. چاق و چله ( ( موشِ چرب و چیلی گنده چرک مرده ای پوزه اش را به دیوار تله می کوبید و نفس نفس می زد و س ...
چرب و نرم : [عامیانه، اصطلاح] غذای پر روغن و خوشمزه، سخن دلنشین، آدم متملق.
چرب کردن سبیل : [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، حق السکوت دادن.
چراغ روشن کردن: [عامیانه، اصطلاح] ارزان کردن جنس.
چراغ چشمک زن : [عامیانه، اصطلاح] چراغی که خاموش و روشن می شود.
چراغ پا ایستادن : [عامیانه، اصطلاح] به انتظار ایستادن.
چراغ پا شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر روی دو پا ایستادن اسب.
چراغ باران: [عامیانه، اصطلاح] چراغانی.
چراغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] جشن گرفتن.
چراغانی کردن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.
چراغ اول: [عامیانه، اصطلاح] نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند.
چراغان شدن : [عامیانه، کنایه ] جشن گرفتن.
چراغ الله : [عامیانه، اصطلاح] نگا. چراغ.
چراغ: [عامیانه، اصطلاح] پولی که معرکه گیران درخواست می کنند.
چِخی: [عامیانه، اصطلاح] سگ.
چُر : [عامیانه، اصطلاح] ادرار.
چَخ چَخ: [عامیانه، اصطلاح] عیش و عشرت.
چِخ کردن: [عامیانه، اصطلاح] راندن سگ.
چَخ ( یا چِخ ) : [عامیانه، اصطلاح] صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ.
چته ؟: [عامیانه، اصطلاح] تو را چه می شود ؟.
چتولی نشستن : [عامیانه، کنایه ] جمع و جور نشستن.
چتر شدن: [عامیانه، اصطلاح] بر سر کسی خراب شدن، ناگهانی مهمان رسیدن.
چپکی: [عامیانه، اصطلاح] از طرف چپ، خشم آلود.
چپری آمدن : [عامیانه، اصطلاح] زود آمدن.
چپ دست کسی: [عامیانه، اصطلاح] که کارهایش را با دست چپ می کند.
چپ چپ به کسی نگاه کردن: [عامیانه، کنایه ] با اوقات تلخی، بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن.
چپ چپ ( یا به چپ چپ ) : [عامیانه، اصطلاح] فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی.
چپ بودن خواب زن : [عامیانه، کنایه ] خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند.
چپ بودن: [عامیانه، اصطلاح] چپ دست بودن، لوچ بودن، مخالف یودن.
چپ افتادن با کسی: [عامیانه، کنایه ] مخالف شدن با کسی، پیله کردن به کسی.