پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٣٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش آمدن: [عامیانه، کنایه ] به خشم آمدن، کج خلقی سخت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش خوردن: [عامیانه، اصطلاح] لحیم شدن، به هم پیوستن، معاشرت کردن با دیگران.

پیشنهاد
٠

جوش خوردن زخم : [عامیانه، اصطلاح] به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن.

پیشنهاد
٠

جوش خوردن معامله : [عامیانه، کنایه ] انجام شدن معامله، منعقد شدن قرارداد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش جوانی : [عامیانه، اصطلاح] جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند، جوش غرور.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش زدن دل: [عامیانه، کنایه ] نگران و مضطرب بودن، در دلهره به سر بردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوشی شدن : [عامیانه، کنایه ] عصبانی شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوشیدن دل ( مثل سیر و سرکه ) : [عامیانه، کنایه ] بسیار دلواپس و نگران بودن.

پیشنهاد
١

جوشیدن با کسی: [عامیانه، کنایه ] با کسی انس و الفت گرفتن، با اخلاق کسی جور درآمدن.

پیشنهاد
٠

جوشی کردن خود : [عامیانه، کنایه ] خود را عصبانی کردن .

پیشنهاد
١

جوی خون راه انداختن: [عامیانه، کنایه ] کشتار بسیار کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جون جونی: [عامیانه، اصطلاح] نگا. جان جانی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جیب بر : [عامیانه، کنایه ] دزدی که در جیب دیگران دست می برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

جهنم دره : [عامیانه، اصطلاح] جای نامناسب و عذاب دهنده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهل کردن : [عامیانه، اصطلاح] در انکار چیزی پافشاری کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب بری: [عامیانه، اصطلاح] دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی، شارلاتانی، حقه بازی.

پیشنهاد
٠

جیب کسی را خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] پول های کسی را ربودن.

پیشنهاد
١

جیب خالی پز عالی : [عامیانه، کنایه ] کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد.

پیشنهاد
١

جیب کسی سوراخ بودن: [عامیانه، کنایه ] ولخرج بودن، غالبن پولی در جیب نداشتن.

پیشنهاد
٠

جیب کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] محتوای جیب کسی را ربودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

جی جی: [عامیانه، اصطلاح] خار پشت، جوجه تیغی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب کنی: [عامیانه، اصطلاح] اخاذی، به خرج انداختن دیگران.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب کَن : [عامیانه، اصطلاح] کسی که کارش اخاذی و تلکه است، کسی که دیگران را می دوشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

جی جی باجی: [عامیانه، اصطلاح] صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیر جیرک: [عامیانه، کنایه ] آدم پر سر و صدا، اهل داد و فریاد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیر و ویر : [عامیانه، اصطلاح] داد و بی داد، سر و صدا، نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیر جیر کردن : [عامیانه، کنایه ] داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیره بندی : [عامیانه، اصطلاح] سهم بندی.

پیشنهاد
٠

جیر و ویر راه انداختن : [عامیانه، کنایه ] داد و فریاد راه انداختن.

پیشنهاد
٠

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن : [عامیانه، ضرب المثل ] با کسی دشمنی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جیره خوار : [عامیانه، اصطلاح] کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند، مامور.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیز شدن: [عامیانه، اصطلاح] سوختن در زبان کودکان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیز رفتن : [عامیانه، اصطلاح] کش رفتن، دزدیدن چیزهای کم ارزش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیزگر خانه : [عامیانه، اصطلاح] محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیز کردن : [عامیانه، اصطلاح] سوراندن به زبان کودکان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیغ جیغو : [عامیانه، اصطلاح] اهل داد و فریاد، پر سر و صدا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیغ و داد : [عامیانه، اصطلاح] داد و فریاد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیغ کشیدن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. جیغ زدن.

پیشنهاد
١

جیک در نیاوردن : [عامیانه، کنایه ] صدایی در اعتراض بر نیاوردن، کم ترین اعتراضی نکردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جیک جیک کردن: [عامیانه، کنایه ] غرغر کردن، جویده جویده حرف زدن.

پیشنهاد
٠

جیک و بیک کسی را دانستن: [عامیانه، کنایه ] دانستن همه ی اسرار کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیک و بیک : [عامیانه، کنایه ] دو روی قاپ، دوستی صمیمی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیم الف جا: [عامیانه، اصطلاح] آدم ریزه میزه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

معنی گلنگدن در زبان ترکی می شود: "چیزی که کار ش رفت و برگشت می باشد، قطعه ای که وظیفه اش رفت و برگشت می باشد. آنکه وظیفه اش رفت و برگشت می باشد. "

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فساد در لغت به معنی شکافته شدن زخم و عفونی شدن آن است . زخمی که رفته رفته گسترش یافته و موجب نابودی اعضا و دیگر بافت های بدن می شود . به عبارت دیگر ف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( عتو ) به معنای زیاده روی در معصیت است .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( حلی ) که در اصل بر وزن فعول بوده جمع ( حلی ) - به فتح حأ و سکون لام - است مانند ( ثدی ) که جمع ( ثدی ) است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کلمه ( میقات ) معنایش نزدیک به معنای کلمه ( وقت ) است و تقریبا همان معنا را می دهد، و فرق آندو بطوری که صاحب مجمع البیان گفته این است که : میقات آن و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( متبر ) از ماده ( تبار ) به معنای هلاک است .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( عکوف ) به معنای اقبال و روی آوردن و ملازمت نمودن آن به چیزی است بر سبیل تعظیم .